دانلود و خرید کتاب دروازه های بهشت ایتن کوئن ترجمه مصطفی احمدی
تصویر جلد کتاب دروازه های بهشت

کتاب دروازه های بهشت

نویسنده:ایتن کوئن
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب دروازه های بهشت

کتاب دروازه های بهشت نوشتهٔ ایتن کوین و ترجمهٔ مصطفی احمدی است. نشر چشمه این مجموعه‌داستان کوتاه را منتشر کرده است. این اثر از مجموعهٔ «جهان نو» است.

درباره کتاب دروازه های بهشت

کتاب دروازه های بهشت (Gates of eden: stories) دربردارندهٔ نه داستان کوتاه نوشتهٔ ایتن کوین است. داستان‌های این مجموعه که در عین الهام از حکایت‌های حکمت‌آمیزِ کهن، ستایشی هستند از داستان‌های جنایی کلاسیک، از تسلط چشم‌گیر نویسنده بر هنر روایتگری خبر می‌دهند. روایت‌ها در محدودهٔ تاریخی دههٔ ۱۹۶۰ می‌گذرند و گاه اشاراتی دارند به جوانیِ سپری‌شدهٔ نویسنده در مینه‌آپولیس. مضامین این داستان‌ها بی‌شباهت به دنیای برادران کوئن نیستند: زنان زیبایی که هوش از سر مردان بینوا می‌برند، گنگسترهای بی‌رحمی که با قلدریِ کودک‌مآبانه منطقه‌ای را زیر سلطهٔ خود می‌کشند، شخصیت‌های پُرشماری به نام جو و البته داستان‌هایی که راوی‌شان کودکان هستند.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب دروازه های بهشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و علاقه‌مندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دروازه های بهشت

«سفر اردویی تقریباً همان‌طور بود که انتظارش می‌رفت. دو شب مانده به پایان سفر، دیوی پدرش را از خواب بیدار کرد تا به او در پیدا کردن پیژامه‌اش کمک کند و تا دست‌شویی همراهی‌اش کند. به دلایلی او خوشش نمی‌آمد در فضای باز یا کنار درخت ادرار کند. حتی توی دست‌شویی هم وقتی کارش را می‌کرد که پدر ترکه‌ای پیدا کرده باشد و با آن حشرات موذی و نیش‌داری را که روی سنده‌ها نشسته‌اند بتاراند و تازه بعدش پدر باید چراغ‌قوه را روی دیوی می‌گرفت تا او ببیند چه‌کار می‌کند. وقتی به چادر برگشتند، به محض این‌که پدر توی کیسه‌خوابش خزید، باز بیدارش کرد تا مسیر دست‌شویی را بروند و با چراغ‌قوه دنبال یکی از ورق‌های بازی بگردند که رویش عکس قبیلهٔ سرخ‌پوستیِ متعلق به داکوتا بود. ورق از جیب پیژامهٔ دیوی افتاده بود. بلافاصله بعد از برگشت دوبارهٔ پدر به چادر، بارت هم تصمیم گرفت به دست‌شویی برود. در نیمهٔ راه، پدر از ترس این‌که باید ده دقیقهٔ دیگر از وقتش را صرف تاراندن حشرات آلوده کند بارت را ترغیب کرد کنار یک درخت کارش را بکند، اما از قلنبگی پیژامهٔ او فهمید بارت قبلاً دست‌شویی بزرگش را کرده و هم‌اکنون مایعات آن دارد روی کفشش چکه می‌کند. پدر باید صبح زودتر بیدار می‌شد. البته این برای خودش مسئله‌ای نبود، چون می‌دانست دیگر خوابش نمی‌برد. باید قبل از آماده کردن صبحانه پیژامه و کفش را در آب رودخانه می‌شست. برای درست کردن صبحانه باید از چند کتری و تابه استفاده می‌کرد، چون دیوی فقط بلغور جو می‌خورد و بارت اگر به املت با مربای خودش نمی‌رسید جنجال به پا می‌کرد. پدر همچنان که منتظر بود تخم‌مرغ‌ها بپزند سعی می‌کرد این معما را حل کند که کدام قدم را در زندگی‌اش اشتباه برداشته که حالا فقط با سلاح تابهٔ املت و شیشهٔ بزرگی از مربای هلوی اسماکر به این مصاف بی‌امان آمده است. می‌خواست نگاهی به خودش بیندازد که در این دقایق تلخ و دیوانه‌کننده مثل موشی در تجربهٔ رفتاری‌ای به‌غایت بیهوده افتاده بود. ازدواج، بچه بزرگ کردن و حتی عشق‌ورزی به نظر کارهایی از سر اجبارند و موضوعاتی مناسب برای پژوهش‌های خشک متخصصان. صبح روز بعد، چادر را که جمع کرد و وسایل را که داخل ماشین گذاشت، درست زمانی که نصف راه را به طرف ورمیلیونِ داکوتای جنوبی و کارناوال اسب دیوانه پیموده بودند، دیوی گفت «بابا، ماشین داره دود می‌کنه.» و سفر و احساس بیگانگی پدر به نقطهٔ اوج رسید.

حقیقت داشت. هر وقت آن‌ها می‌ایستادند دود از زیر ماشین به داخل می‌آمد. دود با حرکت ماشین پخش می‌شد و به همین خاطر دیده نمی‌شد. فک پدر قفل شد و دست‌هایش محکم فرمان را چسبید. بقیهٔ راه به سوی ورمیلیون از سرعتش کم کرد و به‌نرمی ماشین را به سوی مکانی برد که تنها تعمیرگاه دهکده به نظر می‌آمد. مردی آراسته با موهای خاکستری که نام ایگن روی لباس‌کارِ مهندسی‌اش دوخته شده بود، موقعی که پدر مشکل را برایش شرح می‌داد، با چشم‌های آبی روشنش به او خیره شده بود. مکانیک خیلی تند و کوتاه به پدر گفت «اشکالش رو پیدا می‌کنم.» و پدر بارت را درحالی‌که داشت کاتالوگ خیابان سسمی‌اش را نگاه می‌کرد از روی صندلی عقب بلند کرد. ایگن پرید پشت ماشینی که درهایش هنوز باز بود و همین‌طور که پای چپش بیرون مانده بود، ماشین را روی جک هیدرولیک برد. پدر و بارت در دفتر تعمیرگاه روی دو صندلی فلزی نشسته بودند که از میان پارگی رویهٔ سبزشان مواد کثیف سفیدی بیرون زده بود. همین‌طور که بارت مطالعهٔ کاتالوگ خیابان سسمی‌اش را از سر گرفت، پدر نسخه‌ای از روزنامهٔ شهر چابک را برداشت. نقص بارز این روزنامه این بود که اصلاً اخبار نداشت، فقط مقالاتی داشت با عناوینی مثل «سرمایه‌گذاران از زباله‌سازان حمایت می‌کنند» و «سخاوت زوج‌ها بچه‌ها را به اردوی تابستانی خواهد فرستاد» و چیزهایی شبیه به این‌ها. دو صفحهٔ هنری هم داشت که نصف هر کدام‌شان پُر از آگهی‌های کوچک درمان ریزش مو و عکس و تفصیلاتی از فاحشه‌ها و بچه‌قرتی‌های صنعت سینما و این‌طور چیزها بود. همان وقت که پدر مشغول ورق زدن روزنامه بود، دیوی آن بیرون در تعمیرگاه روی یک چرخ ماشین بالاوپایین می‌پرید و جرینگ‌جرینگ بلندش در دفتر می‌پیچید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۱ صفحه

حجم

۱۳۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۱ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
۳۳,۰۰۰
۵۰%
تومان