کتاب گرگ قرمزی
معرفی کتاب گرگ قرمزی
کتاب «گرگ قرمزی» نوشتۀ طاهره ایبد است و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب گرگ قرمزی
قصهها مزایای بیشماری دارند و کودکان از طریق داستانها موارد زیادی را یاد میگیرند و نسبت به مسائل آموزشی واکنش بهتری نشان میدهند. آموزش در حین خواندن آموزش غیرمستقیم نام دارد و کودکان بدون اینکه بدانند نکات زیاد را میآموزند. آموزشها میتواند مهارتهای زندگی، هنجارها و رفتارهای درست باشد یا مطالب و حقایق علمی دنیای اطراف. این آموزشها چون بهصورت داستان برای کودکان خوانده میشود، از شنیدن آن لذت میبرند و در ذهنشان باقی میماند. مطالعۀ داستان همچنین تأثیرات فراوانی بر کودکان و نوجوانان میگذارد؛ قدرت درک و خیالپردازیشان تقویت میشود، خلاقیت در آنها پرورش پیدا کرده و دایرۀ واژگانشان گسترش پیدا مییابد. قصهها همچنین با ایجاد سؤال در ذهن کودکان و نوجوانان، به آنها آموزش میدهند.
کتاب گرگ قرمزی یک داستان تخیلی و آموزنده برای کودکان است که با نگاهی جذاب و خلاقانه به شخصیت معروف گرگ در افسانههای قدیمی میپردازد. در این داستان، گرگ قرمزی که به دلیل ریختن دندانهایش به این نام معروف شده، دیگر نمیتواند شکار کند و تنها میوه میخورد که این مسئله نشاندهندۀ ضعف و ناتوانی او است. هر شب، گرگ به خانه مادربزرگ شنل قرمزی میرود و با حسرت او را تماشا میکند، آرزو میکند که بتواند او را شکار کند. این احساس حسرت و آرزو، بهخوبی در داستان به تصویر کشیده میشود و خواننده را با احساسات گرگ آشنا میکند. داستان زمانی جالبتر میشود که گرگ متوجه میشود مادربزرگ دندانهایش را از دهانش خارج کرده و آنها را روی پنجره گذاشته است. این لحظه، باعث ایجاد یک فکر شیطنتآمیز در ذهن گرگ میشود که او میتواند دندان مادربزرگ را بدزدد و با کمک آن، او را بخورد.
کتاب گرگ قرمزی به کودکان درسهای ارزشمندی دربارۀ آرزوها و پیامدهای اعمالشان میدهد. گرگ قرمزی داستانی است که به کودکان یادآوری میکند گاهی آرزوها و تمایلات ممکن است آنها را به سمت تصمیماتی سوق دهد که عواقب غیرمنتظرهای به همراه دارند. این داستان نهتنها تخیلی و سرگرمکننده است، بلکه میتواند بهعنوان یک ابزار آموزشی برای بحث دربارۀ اخلاق و رفتارهای درست و غلط استفاده شود.
خواندن کتاب گرگ قرمزی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان اول تا پنجم دبستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گرگ قرمزی
«گرگ قرمزی همۀ دندانهایش ریخته بود. وقتی دهانش را باز میکرد، فقط لثههای قرمزش پیدا بود؛ برای همین هم به او میگفتند گرگ قرمزی. گرگ قرمزی فقط میتوانست میوه بخورد. دیگر نمیتوانست شکار کند. بعضی شبها که بیخواب میشد، میرفت دم خانۀ مادربزرگ شنل قرمزی و با حسرت او را نگاه میکرد. تنها آرزویش این بود که فقط یکبار مادربزرگه را شکار کند و بخورد. یک شب که از پشت پنجره مادربزرگه را نگاه میکرد، چیز عجیبی دید. مادربزرگه دندانهایش را از توی دهانش درآورد و گذاشت توی پشت پنجره.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه