دانلود و خرید کتاب آقای جیبی افسانه موسوی گرمارودی
تصویر جلد کتاب آقای جیبی

کتاب آقای جیبی

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب آقای جیبی

کتاب «آقای جیبی» نوشتۀ افسانه موسوی گرمارودی است و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب آقای جیبی

قصه‌ها مزایای بی‌شماری دارند و کودکان از طریق داستان‌ها موارد زیادی را یاد می‌گیرند و نسبت به مسائل آموزشی واکنش بهتری نشان می‌دهند. آموزش در حین خواندن آموزش غیرمستقیم نام دارد و کودکان بدون اینکه بدانند نکات زیاد را می‌آموزند. آموزش‌ها می‌تواند مهارت‌های زندگی، هنجارها و رفتارهای درست باشد یا مطالب و حقایق علمی دنیای اطراف. این آموزش‌ها چون به‌صورت داستان برای کودکان خوانده می‌شود، از شنیدن آن لذت می‌برند و در ذهنشان باقی می‌ماند. مطالعۀ داستان همچنین تأثیرات فراوانی بر کودکان و نوجوانان می‌گذارد؛ قدرت درک و خیال‌پردازی‌شان تقویت می‌شود، خلاقیت در آن‌ها پرورش پیدا کرده و دایرۀ واژگانشان گسترش پیدا می‌یابد. قصه‌ها همچنین با ایجاد سؤال در ذهن کودکان و نوجوانان، به آن‌ها آموزش می‌دهند.

کتاب آقای جیبی یک داستان تخیلی و آموزنده برای کودکان است که با لحنی ساده و جذاب روایت می‌شود. شخصیت اصلی داستان، آقای جیبی، مردی است که یک کت سیاه با جیب‌های معمولی دارد، اما یک جیب مخفی در زیر آستر کتش پنهان شده است که هیچ‌کس به جز خودش از آن خبر ندارد. او هر ماه بعد از دریافت حقوق، پول‌هایش را در این جیب مخفی جمع می‌کند و به هیچ‌کس حتی کودک نیازمند نمی‌دهد.

کتاب آقای جیبی با پیام‌های اخلاقی مهمی مانند اهمیت بخشندگی، اشتراک‌گذاری و همدلی با دیگران، کودکان را به فکرکردن دربارۀ ارزش‌های انسانی دعوت می‌کند. آقای جیبی که پول‌هایش را در جیب مخفی پنهان کرده، در لحظه‌ای که به آن نیاز دارد، متوجه می‌شود که شاید پول داشتن همیشه به معنی خوشبختی نیست.  داستان آقای جیبی به کودکان نشان می‌دهد که شادی و خوشبختی واقعی می‌تواند در کمک به دیگران و توجه به نیازهای دیگران نهفته باشد.

خواندن کتاب آقای جیبی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان و علاقه‌مندان به ادبیات کودک پسشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب آقای جیبی

«آقای جیبی یک کت سیاه داشت. یک کت سیاه مثل همۀ کت‌ها؛ با دوتا جیب یکی سمت راست، یکی سمت چپ. اما کت آقای جیبی یک فرق داشت. کت او یک جیب کوچک هم داشت که هیچ‌کس به جز خود آقای جیبی از آن خبر نداشت. این جیب زیر آستر کت او بود. آقای جیبی هر ماه که حقوقش را می‌گرفت، پولش را توی همان جیب می‌گذاشت. آقای جیبی آن‌قدر پول توی جیب مخفی‌اش گذاشت که بالاخره یک روز جیب پاره شد. آن روز آقای جیبی کتش را پوشید و راه افتاد تا به بانک برود. سر چهارراه پسرکی گل‌فروش را دید. پسرک یک دسته‌گل قشنگ به او نشان داد و گفت: شما گل نمی‌خواهید؟ آقای جیبی دست کرد توی جیب‌های سمت راست و چپ کتش و آن‌ها را بیرون کشید و گفت: خیلی دلم می‌خواهد ولی ببین جیب‌هایم خالی است.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲ صفحه

قیمت:
۱۴,۴۰۰
تومان