کتاب آخرالزمان ها
معرفی کتاب آخرالزمان ها
کتاب آخرالزمان ها نوشتهٔ پیتر تورچین و ترجمهٔ اصلان قودجانی و ویراستهٔ زهرا خانیانی است. انتشارات آموخته این کتاب را منتشر کرده است. این اثر در باب نخبگان، ضدنخبگان و مسیر گسست سیاسی است.
درباره کتاب آخرالزمان ها
کتاب آخرالزمان ها که دربارهٔ نخبگان، ضدنخبگان و مسیر گسست سیاسی سخن گفته، سه بخش دارد. نام این سه بخش عبارت است از «کلایوداینامیکزِ قدرت»، «عوامل راهاندازی بیثباتی» و «بحران و پیامدهایش». این کتاب را یک مدیر طرح قطب علوم پیچیدۀ وین، همکار پژوهشی دانشگاه آکسفورد و استاد ممتازِ دانشگاه کنتیکت نوشته است. این نویسنده توضیح داده است که موضوع کانونی این کتاب، قدرت اجتماعی است. چه کسی حکومت میکند؟ نخبگان حاکم چگونه موضع غالب خود در جامعه را به دست میآورند؟ چه کسانی به نقد و مقابله با وضعیت موجود برمیخیزند و نقش تولید افراطی نخبگان در پیدایش چنان ناقدانی چیست؟ پیتر تورچین پرسیده است که چرا طبقات حاکم در طول تاریخ و امروز، گاهی ناگهان قبضهٔ قدرت را از دست میدهند و سرنگون میشوند؟ او کوشیده است به این پرسشها پاسخ دهد.
خواندن کتاب آخرالزمان ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب نخبگان و ضدنخبگان و مسیر گسست سیاسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آخرالزمان ها
«استالین در جایگاه شبکه ساز
سرنوشت نیرو را با جوزف استالین مقایسه کنید که شاید موفقترین دیکتاتور قرن بیستم بود. استالین به قدرت رسید و سپس با گماشتن افراد وفادار به خودش در مناصب خطیر، با احتیاط و دوراندیشی حکومت کرد. وی سپس لایهای دیگر از وفاداران را منصوب کرد تا دستهٔ اول را بپایند. او هر چند گاه یک بار زیردستان بلندپایهٔ خودش را سرکوب میکرد و بهجای آنها دونپایههای جاهطلب جدیدی میگماشت. وقتی استالین به حزب بلشویک پیوست، روسیه به معضل اساسی تولید افراطی نخبهها دچار بود که علت اصلی انقلاب ۱۹۰۵ و ۱۹۱۶ شد. در ۱۹۴۱، یعنی هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی به جنگ جهانی دوم وارد شد، استالین با نابودکردن بیرحمانهٔ این «مازاد» نخبهها، به مشکل رسیدگی کرد. او در اصل راه را برای شیفتگان جاهطلب هموار کرد تا به جمع نخبگان وارد شوند، مدارج ترقی را بپیمایند و سپس اعزام شوند یا سر از اردوگاههای کار اجباری درآورند.
چنان کاری نوعی اقدام متوازنکنندهٔ دقیق بود که استالین در حد کمال انجام داد. بااینحال، ترس و منفعت شخصی کافی نیست. استالین همچنین با ایدههای گنده ـ از قبیل شعار «ساختن سوسیالیسم در یک کشور» ـ برای پیروانش امید میساخت. هدف اصلی چنان ترفندهایی احیای امپراتوری روسیه در جایگاه قدرتی بزرگ در لباس مبدل اتحاد جماهیر شوروی بود. استالین علاوهبراین، کارآمدی خود در مقام مدیر را با جهتدهی به صنعتیسازی موفقیتآمیز در دههٔ ۱۹۳۰ اثبات کرد. شوروی بدون چنان زیربنای صنعتی، جنگ جهانی دوم را میباخت؛ چنانکه در جنگ اول همانطور شد. استالین ازلحاظ ویژگیهای شخصی، معتدل بود. او برخلاف دیکتاتورهای ناکام، از خودنمایی در لباسپوشیدن یا از همراهی زنان دوری میکرد. استالین مثل حُسنی مبارک و دیکتاتورهای بیشمار دیگر نبود که بخواهد دودمانی جدید را با واگذاری قدرت به پسرش واسیلی بنیان بگذارد. وقتی آلمانیها یاکوف، بزرگترین پسرش را اسیر کردند، استالین از معاوضهٔ او امتناع کرد. یاکوف در یکی از اردوگاههای آلمان جان داد. همهچیز حتی منافع شخصی خود استالین، ازنظر او تابع نیازهای دولت بود.
استالین سی سال بر اتحاد جماهیر شوروی حکومت کرد و کشورش را در جنگ جهانی دوم به پیروزی و به جایگاه ابرقدرت رساند. وقتی او در ۱۹۵۳ درگذشت، سیل غم در میان مردم به راه افتاد. استالین همهٔ این دستاوردها را ازآنرو کسب کرد که برخلاف نیرو، استاد ساختن و نگهداری شبکهٔ قدرت بود و خودش در کانون چنین شبکهای قرار داشت. قدرت هنگفت او از نفوذش در نخبگان و مردم عوام حاصل میشد؛ ولی مهمتر از آن، همسوبودن عوامل ساختاری با وی بود. پژوهشهای جدید اقتصاددانان نشان داده است بهرغم بیرحمانهبودن صنعتیشدن بهشیوهٔ استالین، زندگی مردم عادی در دههٔ ۱۹۳۰ بهتر شد. زندگی مردم شوروی بعد از تکانهٔ ویرانگر جنگ جهانی دوم، باوجود دشواریهای چشمپوشیدن از مرگ میلیونها نفر در قحطی پس از اشتراکیسازی انبوه کشاورزی، دوباره بهتر شد. وقتی من در دههٔ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در شوروی بزرگ میشدم، عیان بود که وضع زندگی دارد بهتر میشود. خانوادهٔ ما از آپارتمانی تکاتاقه (نه تکخوابه بلکه تکاتاقه) به آپارتمان دواتاقه و سپس سهاتاقه جابهجا شد. در آن زمان بیتردید در مقایسه با آمریکاییها فقیر بودیم؛ ولی روند رفاه رو به بهبود بود. مفلوکسازی عموم داشت کم میشد و تولید افراطی نخبه، بهواسطهٔ آزمون و تجربهٔ دشوار انقلاب و بیچارگیهای پس از انقلاب، محتاطانه پیش میرفت.
دولتی که حزب کمونیست استالین بنا کرد، ماندگاری خود را اثبات کرد و بهاندازهٔ عمر دو نسل از حاکمان (خروشچف و برژنف) دوام آورد. وقتی در ۱۹۷۷ از شوروی خارج شدم، آنجا در نظرم مصیبتی سرتاسر یکدست مینمود که قرنها خواهد پایید؛ ولی اشتباه میکردم. شوروی از هم پاشید و در ۱۹۹۱ منحل شد. وقتی در ۱۹۹۲ نخستین بار بعد از ترک کشورم به آنجا رفتم، شوروی را به جا نیاوردم؛ زیرا کشوری زمینخورده به نظر میرسید و واقعاً هم زمین خورده بود. روسیه در دههٔ ۱۹۹۰ روند گسستگی را ادامه داد: در ۱۹۹۳ طرفداران رئیسجمهور در خیابانها با طرفداران دوآتشهٔ مجلس جنگیدند و تانکها مجلس را به آتش بستند. سال بعد هم نخستین جنگ چچن شروع شد.»
حجم
۴۲۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۴۲۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه