کتاب نوازنده
معرفی کتاب نوازنده
کتاب الکترونیکی نوازنده نوشتۀ محدثه رجبی در انتشارات آراسبان منتشر شده است. این کتاب داستانی عاشقانه و پر احساس را در کنار نوای دلانگیز ساز و موسیقی روایت میکند.
درباره کتاب نوازنده
کتاب نوازنده داستان آوا و سام، دو جوان است که در دنیای موسیقی به هم میپیوندند. داستان از زبان هر دو شخصیت روایت میشود، گاه از دید آوا و گاه از دید سام. این دو در دنیای موسیقی و در پی رویدادی غیرمنتظره به هم نزدیک میشوند. آوا که ویولن مینوازد، در آستانه یک آزمون مهم موسیقی است که میتواند آیندهای روشن را برای او رقم بزند. اما پیش از برگزاری این آزمون، اتفاقات پیشبینینشدهای رخ میدهد که باعث میشود آوا و سام به یکدیگر علاقهمند شوند و دلدادگی میان آنها شکل بگیرد. این رابطه در فضایی پر از احساس و موسیقی توسعه مییابد و خواننده را با خود در جریان ماجراهای عاشقانه و چالشهای آنها همراه میکند.
کتاب نوازنده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای عاشقانه و موسیقی پیشنهاد میشود. همچنین کسانی که به دنبال یک داستان پر احساس در فضای هنری و با شخصیتهای جوان هستند، میتوانند از این کتاب لذت ببرند.
بخشی از کتاب نوازنده
«محکم دستم را روی بوق فشار میدهم. رانندهٔ پراید ظاهرا قصد حرکت ندارد. زیر لب بد و بیراهی نصیب خودم و شانسم میکنم. شاید اگر گوش به حرف شقایق میدادم و چند دقیقه زودتر از خانه بیرون میزدم الان در این موقعیت نبودم. پنج ثانیه ای از سبز شدن چراغ راهنمایی گذشته است و من و ماشینهای پشت سرم منتظر حرکت پراید سفید رنگ هستیم.
اینبار تنها من نیستم و بقیه هم با کلافگی شدید، بوقی به نشانه اعتراض میزنند. با پیاده شدن راننده از ماشین دنیا روی سرم خراب میشود و نگاهم میخ به ساعت مچیام میشود. کاپوت ماشین را بالا میدهد و من کلافه به دودی که از ماشینش بلند میشود نگاه میکنم. ساعت اکنون زودتر از هر دفعه میگذرد و دلهره ام را بالاتر میبرد. گویی عقربهها با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند!
آن از اول صبح طلایی و این هم از بعد از ظهری که با من سرِ ناسازگاری برداشته است. اول که ماشین خودم ریپ میزد و الان هم که این مصیبت جدید!
راننده ها پیاده میشوند و پراید رو به طرفی هل میدهند تا راه برای بقیه باز شود و ترافیک طولانی ایجاد شده است را به اتمام برسانند. با کنار رفتن ماشین انگار دنیا را دو دستی تقدیمم کردهاند. بی مکث پایم روی پدال گاز مینشیند و ماشین با نهایت سرعت از جا کنده میشود.
امروز برای من روز خیلی مهمیست. ساعت از شش گذشته و قرار من راس ساعت پنج و سی دقیقه در آموزشگاه بود!
برای بار اول رسما از ریشه گند زده ام و کم مانده است همانجا پشت فرمان زار زار گریه کنم.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه