دانلود و خرید کتاب تالار ستاره (جلد دوم) منصوره خزایی
تصویر جلد کتاب تالار ستاره (جلد دوم)

کتاب تالار ستاره (جلد دوم)

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب تالار ستاره (جلد دوم)

کتاب تالار ستاره (جلد دوم) نوشتهٔ منصوره خزایی است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب تالار ستاره (جلد دوم)

کتاب تالار ستاره (جلد دوم) برابر با یک رمان معاصر و ایرانی است. جلد اول این رمان دربارۀ دختری به نام «سحر» است که سال‌ها پیش پدر و مادر خود را از دست داده است. بر اساس وصیت‌نامهٔ پدرش، تا زمانی که به سن قانونی برسد، مسئول نگهداری و قیم قانونی او عمه‌اش است. طبق رسم و رسوماتشان، نام پسرعمه‌اش از بچگی بر روی او است، اما زمانی که سحر به سن قانونی می‌رسد، شرایط به‌کلی تغییر می‌کند و ماجراهای عجیبی رخ می‌دهد. با او همراه شوید. در جلد دوم از این مجموعه با عنوان «سرخ ستارگان مرموز»، بانوی تالار ستاره، سحر و دیگر اعضای آن که پس از بسته‌شدن در تالار ستاره به زندگی عادی خود بازگشته‌اند، با وقوع اتفاقاتی عجیب در عروسی «حامد» و «صحرا»، متوجه تهدیدی خطرناک از سوی سرخ ستارگان می‌شوند. سرخ ستارگان که فرزندان نامشروع خاندان‌های خودِ اعضای تالار هستند و از چهار قدرت خارق‌العاده بهره‌مندند، تنها برای نابودی حامد و سحر و بازگرداندن مقام بانوی تالار به فرزند نامشروع چهارم، جنگ را آغاز کرده‌اند؛ ازاین‌رو همهٔ افراد تالار باید به‌منظور نجات جان خود و ادامهٔ فرمانروایی قدرت حیات بر تالار، تمام توانشان را برای مخفی نگه‌داشتن این دو به کار بگیرند.

خواندن کتاب تالار ستاره (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تالار ستاره (جلد دوم)

«بدون اینکه منتظر جواب آرام بشم وارد اتاق حامد شدم. واقعا نمی تونستم خودمو کنترل کنم؛ یعنی این فقط من هستم که این اشتباه بزرگو میبینه!! یعنی واقعا هیچ کس متوجه نشده که نقطه قوت تالار فقط و فقط سحره! چرا وقتی اردلان یا آرام به سن مناسب رسیدن راز تالار فاش نشد؟ چرا همون موقع که من مراسم های صحرا رو اجرا نکردم راز تالار فاش نشد؟ چرا وقتی آلیزه به عنوان جانشین بعدی روح نژادها معرفی شد راز تالار فاش نشد؟ یعنی هیچ کس واقعا متوجه این نشده که راز تالار فقط و فقط وقتی فاش شد که سحر به سن قانونیش رسید!! یعنی واقعا هیچ کس نمی بینه که سحر یه دختر عادی نیست. آخه کدوم دختر ۲۴ ساله ای میتونه بدون هیچ ترسی جلو دشمن بایسته و محکم از همه ما دفاع کنه!! دختری که حتی از دوستیهاش مطمئن نیست اما به عهدی که بسته پایبنده. سحر! گاهی فکر میکنم تو سالهای سال پیش به دنیا اومدی، اونقدر قدیمی که انگار قرن هاست برای بزرگی تالار آماده ای!

دیگه حوصله حرف های تکراری حامدو نداشتم. برای همین خواستم از اتاق خارج بشم که حامد گفت: سینا!! دارم حرف میزنما؟

- شرمنده من یه کم خسته ام لازمه که تنها باشم، ببخشید

نگاه متعجب همه رو روی خودم حس میکردم ولی واقعا نمی تونستم اونجا بایستم. نمی دونم چرا انگار همه چیز برام خاکستری شده بود. یعنی دارم ناامید میشم؟ نمی دونم! دلم برای منظره باغ تنگ شده بود. برای منظره ای که عمارت سلطانمنش توش بود و سحر همیشه در حال فکر پشت پنجره اش بود. دیوارها رو حرکت دادم. ماه وسط آسمان بود و خرابه های عمارت سلطانمنش همه چیز باغ رو بهم زده بود. به وسط باغ نگاه کردم؛ درست وسط ستارهٔ کف حیاط همون جایی که برای اولین بار من و سحر واقعا با هم جنگیدیم. چقدر زود گذشت!

صدای درب اتاق منو از خاطرات خوب گذشته بیرون کشید.

- بفرمایید!

- اجازه هست؟

- چیزی شده چرنو؟

- متوجه حرکت دیوارها شدم. خواستم ببینم حالتون خوبه؟

- ممنونم چرنو، یه کم خسته ام ولی خوبم

- خوبه پس من میرم تا استراحت کنید فکر کنم از فردا به انرژی بیشتری نیاز داشته باشید

- از فردا! منظورت چیه چرنو؟

- آخه آقا حامد گفت بعد از بزرگ تالار، شما مسئول همه چیز هستید. ببخشید ولی مگه خودتون خبر ندارید؟

- آهان ... اونو میگی ... چرا در جریان بودم

همیشه میدونستم که هیچ وقت دورغگو خوبی نیستم.

- باشه پس من برم

- راستی چرنو

- بله

- ممنون که حواست به همه چیز هست

لبخندی از ذوق و رضایت روی لبهای چرنو نقش بست. گاهی توی بدترین شرایط یک لبخند معمولی میتونه روزنهٔ امید رو برات باز کنه. چرنو رفت تا من دوباره در دنیای فکر و خیالم فرو برم. غرق در خاطراتم با سحر بودم که صدای نوشتن توجهمو جلب کرد. برگشتم و به نامه سحر که روی میزم بود نگاه کردم. خیلی سریع و پشت سر هم نوشته میشد.

«شماها با اسلیم چی کار کردید، همه چیزو خراب کردید. اسلیم غیر قابل کنترل شده حتی گوپا و مهتاب هم جرات نمی کنن بهش نزدیک بشن. وقت ندارم هر لحظه ممکنه اسلیم به من یا آلیزه حمله کنه که امیدوارم به من حمله کنه ولی بعد از حمله اسلیم ارتباط من با شما قطع خواهد شد نمی تونم همزمان هم روح کش باشم و هم از قدرت ارواح استفاده کنم. سینا خوب حواستو جمع کن. تمام حواست به حامد باشه، حامد تنها برگ برنده منه اگر بلایی سر حامد بیاد عملا تالارستاره نابود شده پس هر طور شده از حامد محافظت کن! سعی میکنم آلیزه رو به نحوی فراری بدم ولی بعد حتما به کمک آیک و درچیو نیاز خواهد داشت پس بهشون بگو آماده باشن»

- پس خودت چی سحر؟

«مهتاب و اسلیم به هیچ عنوان راضی نشدن اما گوپا تقریبا متقاعد شده و داره سعی میکنه کمکون کنه. فرآیند واکسینه کردن حامدو سریع تر کنید نمی دونم تا کی بتونم مقاومت کنم ولی به زودی حامد بزرگ تالار خواهد بود. سینا ازت میخوام بهش کمک کنی. ذات جنگجوی حامد باعث میشه بیشتر به جنگ فکر کنه تا به حل منطقی مشکلات، کمکش کن تا صبور باشه و مشکلاتو منطقی حل کنه»

- سحر جواب منو بده! پس خودت چی؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۳۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۹۴ صفحه

حجم

۳۳۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۹۴ صفحه

قیمت:
۱۱۷,۰۰۰
تومان