کتاب پروانه می شود
معرفی کتاب پروانه می شود
کتاب الکترونیکی پروانه می شود نوشتۀ غزل پورنسایی در انتشارات آراسبان چاپ شده است.
درباره کتاب پروانه می شود
پروانه می شود رمانی است که داستان آن حول محور فوتبال و زندگی شخصیتهای مرتبط با این ورزش میچرخد. روایت داستان از زبان راوی اول شخص است که به نظر میرسد دختری به نام بتی باشد.
داستان با صحنهای آغاز میشود که راوی در حال تماشای یک مسابقه فوتبال از تلویزیون است. او منتظر بازگشت بازیکنی به نام البرز شریف به میدان پس از دو ماه مصدومیت است. این صحنه با خاطرهای از گذشته در ذهن راوی تداعی میشود که در آن، البرز و بتی در حال تمرین فوتبال هستند.
رمان به نظر میرسد روابط بین شخصیتها، به ویژه رابطه بین راوی و البرز را کاوش میکند. همچنین، فضای فوتبال و تأثیر آن بر زندگی افراد را به تصویر میکشد.
نویسنده از تکنیک روایت موازی استفاده کرده است، به طوری که بین زمان حال (تماشای مسابقه از تلویزیون) و گذشته (خاطرات راوی) حرکت میکند. این تکنیک به ایجاد عمق در شخصیتپردازی و پیشبرد داستان کمک میکند.
زبان روایت ساده و روان است و نویسنده از جزئیات برای خلق تصاویر زنده در ذهن خواننده استفاده کرده است. توصیفات دقیق از حالات عاطفی راوی، مانند اضطراب او هنگام تماشای مسابقه، به برقراری ارتباط عاطفی بین خواننده و شخصیتهای داستان کمک میکند.
کتاب پروانه می شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای ایرانی و رمانهای عاشقانه مناسب است.
بخشی از کتاب پروانه می شود
«کوسن روی مبل را در آغوش گرفته بودم و در حالی که حس میکردم ضربان قلبم روی هزار رفته، خودم را به آرامی به جلو و عقب تکان میدادم. تا چند دقیقهٔ دیگر بازی دو تیم توحید و اوج شروع میشد. تلویزیون تصاویری از ورزشگاه را نشان میداد، در حالی که تماشاگران همهٔ سکوها را اشغال کرده بودند و هر کدام با در دست داشتن پرچمهای تیم محبوبشان، تیمشان را تشویق میکردند. برای من، اما تیم توحید مهم نبود، اصلاً مهم نبود. برای من فقط البرز مهم بود که بعد از دو ماه مصدومیت امروز برای اولین بار به زمین مسابقه بر میگشت. نفس عمیق کشیدم. البرز دو ماه پیش وسط مسابقه با یکی از تیمهای سرشناس کشور، از ناحیهٔ مچ پا دچار آسیب دیدگی شده بود. دلم مثل سیر و سرکه میجوشید.
خودش به من گفته بود نگران نباشم. گفته بود دکترش گفته جای نگرانی نیست، اما واقعاً نمیتوانستم خودم را آرام کنم.
با دیدن بازیکنان دو تیم که وارد زمین شده بودند، دستانم یخ زد. همین حالا افشار هم وارد زمین میشد. با همان تی شرت و شلوارک مشکی قهوه ای. خودم را به سمت لبهٔ مبل، کشاندم. کوسن را بیشتر به خودم فشردم. صدای گزارشگر سرشناس فوتبال به گوش رسید:
-خوب، سلام عرض میکنم خدمت همهٔ هم میهنان عزیز، امروز بازی دو تیم توحید به سرمربی گری پندار نیک زاد و تیم اوج به سرمربی گری رضا داوودی رو خدمتتون گزارش میکنم، همونطور که تو تصاویر هم میبینین بازیکنای دو تیم دارن وارد زمین میشن، صندلیهای ورزشگاه کاملاً پر شده و خیلی از عزیزانی که برای تماشای این بازی مهیج اومده بودند، پشت درهای بستهٔ ورزشگاه موندن، و البته یه مژده هم بدم به دوسداران فوتبال که البرز شریف، بازیکن جوون و با آتیهٔ فوتبال کشورمون که به علت آسیب دیدگی از ناحیهٔ مچ پا، دو ماه از میادین ورزشی دور بودن، امروز برای تیم توحید به میدون میاد، امیدواریم که دیگه همچین مسائلی برای این بازیکن پیش نیاد.»
حجم
۳۱۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۶۰ صفحه
حجم
۳۱۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۶۰ صفحه