
کتاب حوالی سنت کلر
معرفی کتاب حوالی سنت کلر
کتاب الکترونیکی حوالی سنت کلر (و چند نمایشنامهٔ دیگر) نوشتۀ شهرام گوهردهی در انتشارات افراز چاپ شده است. این کتاب شامل مجموعهای از نمایشنامههای کوتاه است که با زبان و نگاهی متفاوت به روابط انسانی، مهاجرت، هویت و موقعیتهای شهری میپردازند.
درباره کتاب حوالی سنت کلر (و چند نمایشنامهٔ دیگر)
مجموعه حاضر شامل پنج نمایشنامه است: کراوات دوگره، دوازده چهل و چهار، بانوی قرمزپوش، حوالی سنت کلر و یادداشتها. این نمایشنامهها هرکدام در فضایی کمپرسوناژ، ساده و درعینحال پرمضمون طراحی شدهاند و بهنوعی بر تجربۀ زیستن در مهاجرت، تضادهای فرهنگی، بحرانهای فردی و لحظات ساده اما مهم زندگی تأکید دارند. در مقدمهٔ کتاب، محمد یعقوبی، نویسنده و کارگردان تئاتر، به روند شکلگیری این نمایشنامهها اشاره کرده و از ویژگیهای آنها مانند فرمگرایی، شوخطبعی، و اجرایپذیری بالا یاد کرده است. بهگفتهٔ او، این نمایشنامهها میتوانند گزینههایی جذاب برای کارگردانان ایرانی باشند که به دنبال آثاری تازه با ساختاری متفاوت برای اجرا هستند.
شهرام گوهردهی نویسندهٔ ایرانیتبار ساکن تورنتو است که به فارسی مینویسد. او فعالیت خود را با حضور در کارگاههای نوشتن نمایشنامه آغاز کرده و آثارش در جامعۀ ایرانیان مهاجر شناخته شدهاند. نمایشنامههای او به دلیل نثر آزاد، لحن شخصی و فرم اجرایی ساده، مورد توجه علاقهمندان تئاتر معاصر قرار گرفتهاند. نمایشنامهٔ «حوالی سنت کلر» که عنوان مجموعه نیز از آن گرفته شده، در محلهای از شهر تورنتو جریان دارد و با لحنی انسانی و اجتماعی، موقعیت شخصیتهایی را روایت میکند که در میان تفاوتهای فرهنگی و تجربۀ مهاجرت، با بحرانهای فردی و ارتباطی مواجه میشوند. کتاب با توجه به زبان فارسی معاصر و موقعیتمحور بودن، میتواند در زمرهٔ نمایشنامههای شهری و اجتماعی قرار گیرد. متنها اغلب کوتاهاند و برای اجرا با تعداد کم بازیگر طراحی شدهاند که این ویژگی آنها را برای گروههای نمایشی دانشجویی و مستقل مناسب میکند.
کتاب حوالی سنت کلر (و چند نمایشنامهٔ دیگر) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به نمایشنامههای معاصر، کارگردانان تئاتر، و کسانی که به آثار با فضای مهاجرتی و تجربۀ زیستن در شهرهای چندفرهنگی علاقه دارند، مخاطبان اصلی این کتاب هستند.
بخشی از کتاب حوالی سنت کلر (و چند نمایشنامهٔ دیگر)
«مرد: از وقتی یادم میآد عاشق رانندگی بودم. عاشق پرسه زدن با ماشین توی خیابونهای شلوغ شهر. مخصوصا وقتی هوا بارونی و سرد باشه، شب هم باشه، یه گوشهای واسه خودم کنار خیابون پارک کنم. بشینم توی ماشین و یه قهوهٔ داغ.... اون قسمتش که پارک میکنی و زیر بارون میدویی بهسمت کافه تا یه مدیوم دبل با شیر و بدون شکر سفارش بدی، یکی از جذابترین قسمتهاست برام. بعدش میشینی توی ماشین، شیشهٔ سمت خودت رو یهکم میدی پایین و یه سیگار بلموند روشن میکنی. باید فقط یه شیشه رو داد پایین. اینجوری دود سیگار توی ماشین نمیپیچه! همینجوری که با قهوه و سیگار مشغولی، به آدمهای دوروبرت نگاه میکنی! تا حالا نگاهشون کردین؟... خب یهبار امتحان کنین! چیزهای عجیبی دستگیرتون میشه! این حال خوب البته خیلی طول نمیکشه. توی خیابون به اون شلوغی حتمن یه مسافر پیدا میشه که ازت بخواد ببریش به مقصدش و تو بهعنوان یک راننده تاکسی مسئول، باید این کار رو بکنی. چون اگه نکنی ممکنه تاکسی رو ازت بگیرن. چون این تاکسی یا در واقع اون تاکسی واسهٔ یه شرکت تاکسیرانیه و مال من نیست. البته من رانندهٔ تاکسی نیستم. تاکسی هم ندارم. من سیگاری هم نیستم. اصلا سیگار نمیکشم. قهوه هم برام خوب نیست، کافئینش اذیتم میکنه. تپش قلبم رو میبره بالا! نمیتونم کنار خیابون واسه خودم یههو بزنم کنار و برم چای و اینها بگیرم. صدای مسافرهام درمیآد. من رانندهٔ اتوبوسام. اتوبوس تیتیسی، خط ۹۷! من در درازترین خیابون دنیا با اتوبوس رانندگی میکنم و مسافر جابهجا میکنم. اینکه توی خیابونی به این معروفی راننده هستم خودش خیلی مهمه. برای من که مهمه.»
حجم
۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه