دانلود و خرید کتاب رقابت کوهستانی ایرلیس هانتر ترجمه ملیکا خوش نژاد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب رقابت کوهستانی اثر ایرلیس هانتر

کتاب رقابت کوهستانی

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب رقابت کوهستانی

کتاب رقابت کوهستانی نوشتهٔ ایرلیس هانتر و ترجمهٔ ملیکا خوش نژاد و ویراستهٔ الهام شوشتری زاده و زینب توقع است. نشر اطراف این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان ماجرای مرگ و زندگی چند دوست در میان صخره‌ها را روایت کرده و برای کودکان نوشته شده است.

درباره کتاب رقابت کوهستانی

ایرلیس هانتر در کتاب رقابت کوهستانی (The Mapmakers' Race) ماجرای مرگ و زندگی چند دوست در میان صخره‌ها را روایت کرده است. رمان‌های آیریس هانتر پر از تخیل و ماجراجویی هستند. او در کتاب «رقابت کوهستانی» قصهٔ پنج دختر و پسر سه تا ۱۳ساله را تعریف کرده که می‌خواهند در یک رقابت نقشه‌کشی با بزرگ‌ترها، با زمان و حتی با خودشان مسابقه بدهند. هر روزِ این بچه‌ها پر از خطر، سرگرمی، شوخی‌های بامزه و حس‌های آشنایی مثل ترس یا دلتنگی است. این کتاب برندهٔ جایزهٔ کتاب سال کودک و نوجوان نیوزلند شده است.

این اثر در ۲۵ فصل نگاشته شده که عنوان آن‌ها عبارت است از «قطار»، «سانتاندرها فردا کار را شروع می‬‌کنند»، «کیک خامه‬ای و دلمهٔ مارماهی»، «آن سوی پل»، «رازِ فرانسی»، «دامپلینگ و تریکِل»، «خرس راستَکی!»، «قصه‌‬ای که خیلی هم دربارهٔ یک خوک نیست»، «بغضِ توی گلو»، «کله ‬پوک‬های تنبل»، «سطلی پر از پِشکِل خر»، «کمی ترسناک»، «گنجینهٔ اسب»، «سُر خورد پایین، مثل باران»، «پیش به سوی برف»، «درخشش طلایی»، «سرگَردانی»، «ماهی شگفت‌‬انگیز»، «چکمه‌‬ای زیر بوته‌‬ها»، «بدجنسِ پست‬‌فطرت»، «درماندگی و ناامیدی»، «زمان می‌‬ایستد»، «تِلوتِلو تا خط پایان»، «پایان مسابقه» و «ه مثل هامفری».

خواندن کتاب رقابت کوهستانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رقابت کوهستانی

«رودخانه می‌غُرید. هامف گریه می‌کرد. سل سرش داد زد و بعد معذرت خواست. ولی هامف ساکت نشد و سل دوباره داد و بیداد راه انداخت. صدای شکستن چیزی آمد. باز هم. دوباره و دوباره.

جو چشم باز کرد. فرانسی آتش روشن کرده بود. اولین بار بود که این کار را می‌کرد. به رَوِش خودش. خیلی دقیق و هنرمندانه، با سنگ‌های شبیه به هم روی زمین یک حلقه درست کرده بود. هیزم‌ها را به اندازه‌های مساوی شکسته بود و دوتا چوبِ دوشاخهٔ هم‌اندازه دو طرف آتش گذاشته بود. بعد، فرانسی تَرکهٔ بلندتری را برداشت و خیسش کرد تا آتش نگیرد. آن را روی هیزم‌های دوشاخه گذاشت و کتری را به آن آویزان کرد.

جو به‌زحمت بلند شد و به او گفت این زیباترین و باشکوه‌ترین آتشی است که تا حالا دیده. بعد پشتش را به آتش کرد تا کمرِ خیسش خشک شود. فرانسی از نتیجهٔ کارش راضی بود. وقتی آب جوش آمد، چای دم کرد و توی لیوان‌ها ریخت.

بکت برگشت و گفت «حس کردم بوی دود به دماغم خورد.»

جو و سل با هم گفتند «وقت بیسکویت شِکریه. مگه نه؟»

زیاد پیش می‌آمد جو و فرانسی هم‌زمان یک حرف را بزنند. آخر آن‌ها دوقلو بودند. اما تا حالا پیش نیامده بود که جو و سل هم‌زمان یک حرف را بزنند. دوتایی خندیدند و بعد دوباره با هم گفتند «ببخشید این‌قدر عُنُق‌بازی در آوردم.» حس خوب و بامزه و خوشایندی بود.

هامفری دوید تا قوطی بیسکویت را بیاورد. «آخ جون! بیسکویت شکری!»

بیسکویت‌های مامان مثل سنگ سِفت شده بودند. نمی‌شد آن‌ها را گاز زد یا جوید. باید آن‌ها را گوشهٔ لُپ‌شان می‌گذاشتند تا کم‌کم نرم شوند. اما حالا که حسابی خسته و گرسنه بودند، بیسکویتِ شکریِ مامان انگار خوشمزه‌ترین خوراکی دنیا بود.

جو گفت «بالأخره یه جوری از رودخونه رد می‌شیم. باید این‌قدر از کنار رودخونه بریم تا جای مناسبی برای عبور پیدا کنیم.»

فرانسی باید نقشه‌ها را کامل می‌کرد و سل هم می‌خواست به ارتفاع‌سنج نگاهی بیندازد. هامف رفت زیر یک درخت دراز کشید و شستش را گذاشت توی دهنش. جو و بکت هم از کنار رودخانه به سمت پایین رفتند تا شاید جایی را پیدا کنند که جریان آب آرام‌تر باشد. انگار هزار سال طول کشید تا راه‌شان را از میان بوته‌های کنارِ رودخانه باز کنند. جو می‌خواست بگوید شاید بهتر است در جهت مخالف پیش بروند، اما همان موقع به جایی گِل‌آلود رسیدند و لابه‌لای سَرَخس‌ها چیز قرمزی دیدند. یک اسب مکانیکی.

پای اسب مکانیکی از بقیهٔ تکه‌های فلزی‌اش جدا افتاده بود. هامف که دنبال‌شان آمده بود، انگشتش را توی سوراخِ پشتِ پای اسب فرو کرد و گفت «تیکه‌تیکه شده.» یک تکه سیم ضخیم و یک فنر را از توی سوراخ بیرون کشید و لولای زانوی اسب را بررسی کرد. بقیهٔ بچه‌ها هم بارِ اسب را که روی زمین پخش و پلا شده بود، زیر و رو کردند. می‌خواستند ببیند چیزِ به‌دردبخوری میان‌شان پیدا می‌شود یا نه.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۹ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۹ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان