کتاب جام گمج
معرفی کتاب جام گمج
کتاب جام گمج نوشتهٔ کارول کندال و ترجمهٔ میلاد زکریا است. نشر مرکز این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی رمانی خارجی برای نوجوانان.
درباره کتاب جام گمج
کتاب جام گمج یکی از مشهورترین آثار کارول کندال است. کارول کندال بخش زیادی از شهرت خود را بهخاطر کتاب جام گمج دارد. او در این رمان فانتزی که برای نوجوانان نگاشته شده، از آدم کوچولوهایی به نام «مینیپین»ها سخن گفته است. مینیپینها دور از چشم انسانها، در درهای سرسبز زندگی میکنند. جام گمج برندهٔ جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ «نیوبری»، از مهمترین جوایز ادبیات کودک آمریکا و جایزهٔ اوهایوانا شد و چنان محبوبیتی کسب کرد که پس از گذشت سالها از اولین چاپ آن هنوز مرتب چاپ میشود. در سال ۱۹۸۷ کمپانی «هانا - باربرا» انیمیشنی تلویزیونی بر اساس این اثر ساخت.
خواندن کتاب جام گمج را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانانی که به خواندن رمانهای خارجی علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
درباره کارول کندال
کارول کندال (Carol Kendall) متولد ۱۳ سپتامبر ۱۹۱۷ و نویسندهٔ آمریکایی ادبیات کودکان است. از آثار او میتوان به کتابهای «زمزمهٔ گلاکن» و «جام گمج» اشاره کرد. کندال سپس «زمزمهٔ گلاکن» (۱۹۶۵) را نوشت که دنبالهای برای جام گمج است و ماجرایی تازه در سرزمین مینیپینها را بازگو میکند. از زمزمهٔ گلاکن هم مانند کتاب قبلی استقبالی شایان شد، و سریالی انیمیشن به همین نام را، که در دههٔ ۱۹۶۰ در برنامهٔ کودک تلویزیون ایران پخش میشد. پساز آن، تنها یک کتاب فانتزی دیگر از آثار کندال با چنین سطحی از موفقیت مواجه شد؛ «آتشچهها» (۱۹۸۱) برندهٔ «جوایز منتخب والدین» در ۱۹۸۱ و جایزهٔ فانتزی «اسطورهآفرینی» در سال ۱۹۸۳ شد. کارول کندال در ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۲ درگذشت.
بخشی از کتاب جام گمج
«هنگام عصرانه در این باره که شب را کجا بگذرانند بحث کردند، و به این نتیجه رسیدند که خانهٔ گامی امنتر است. اما وقتی گامی را به داخل خانه بردند او از جا پرید و فریاد زد که نمیتواند نفس بکشد. هر چه تلاش کردند موفق نشدند او را ساکت کنند، و تبش هم شدیدتر شد، این شد که در نهایت باز او را بیرون بردند و رختخوابشان را در خانهٔ سنگی نیمهکاره که هنوز سقفش رو به آسمان باز بود انداختند.
شمشیرها را از درگاه و سه پنجرهٔ خانه آویزان کردند. کرلی گرین در گوشهای آتش کوچکی روشن کرد و ماگلز باعجله کنار لیتل تریکل رفت تا برگ بید برای ضماد و مقداری آب بیاورد. مرهم موجود در ظرف با سرعتی نگرانکننده ناپدید میشد، بنابراین ماگلز مقداری پوست درخت بید کند و روی آتش کرلی گرین گذاشت تا خیس بخورد. سپس سه دست زره و پنج سپر را از خانهٔ گامی آوردند و کنار رختخوابشان گذاشتند.
کرلی گرین نگاهی به فلز براق انداخت و گفت: «خیلی راحت به نظر نمیرسند. ولی فکر کنم اگر ماشرومها سربرسند با میل و رغبت بپوشیمشان.»
هرچند ساعتها تا تاریکی هوا مانده بود، شبی طولانی پیش رو داشتند که باید دو نفری کشیک میدادند، و کرلی گرین خود را در رختخوابش پیچید تا نوبت اول را بخوابد، و ماگلز در درگاه خانه زیر شمشیر نشست، جایی که بتواند هم مراقب گامی باشد و هم تپهٔ سنگی. مادامی که هوا روشن بود هیچکس نمیتوانست بیآنکه دیده شود خود را به فاصلهٔ تیررس نیزههای آنان برساند.
ماگلز به مینگی فکر کرد که در دل کوه بود، و بعد به والتر ارل در اسلیپر آن د واتر اندیشید، و بعد گامی جنبید و ماگلز رفت و دستی به پیشانیش گذاشت و پانسمان شانهاش را عوض کرد. زخم ورم کرده بود، ولی ماگلز فکر کرد وضعش از قبل وخیمتر به نظر نمیرسد. کمی برگ بید تازه به مخلوط پوست آن که دیگر داشت میجوشید اضافه کرد و مقداری از گیاهان دارویی ذخیرهٔ خودش را هم به آن افزود. سپس کمی از مرهم باقیمانده را به نرمی روی زخم مالید، ضماد را روی آن گذاشت و با یک تکه پارچهٔ تمیز بست. گامی زیر لب چیزی گفت ــ چیزی شبیه «ماگلز دستش شفا بود» ــ و دوباره ساکت شد. ماگلز به درگاهی برگشت و زیر شمشیر سیاه نشست.»
حجم
۹۰۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۹۰۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه