کتاب قصه های پنهان گیاهان
معرفی کتاب قصه های پنهان گیاهان
کتاب قصه های پنهان گیاهان نوشتهٔ آن پلووسکی و ترجمهٔ مریم قنادزاده یزدی است. نشر خزه این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی دربردارندهٔ داستانهایی در باب گیاهان.
درباره کتاب قصه های پنهان گیاهان
کتاب قصه های پنهان گیاهان (Hidden stories in plants) داستانهایی غیرمعمول و خواندنی از سراسر دنیا را همراه با ایجاد خلاقیت و ساخت در حین تعریف داستان ارائه کرده است. این کتاب که پنج بخش دارد، داستانهای بسیاری را دربارهٔ بنفشهها، بنفشهٔ آفریقایی، کلمها و هویجها، درختها و لالهها، سرخسها و خارها و چیزهای دیگر در بر گرفته است. هر بخش جزئیاتی از روش ساخت زیورآلات، البسه، لوازم بازی، عروسک و ادوات موسیقی بهوسیلهٔ گیاهان را شرح داده است. این داستانها و فعالیتهای ضمن آن، «قصههای پنهان گیاهان» را به کتابی منحصربهفرد و منبعی برای والدین، معلمها، کتابداران، داستانسرایان و فعالان مراکز طبیعی تبدیل کرده است؛ همچنین برای هرکسی که از قدمزدن در پارکها و جنگلها و کنار نهرها لذت میبرد یا دوست دارد فقط در باغی، آشپزخانهای و یا کلاس درسی بنشیند و ضمن شنیدن یا تعریف داستان، ویژگیهای گیاهان را ستایش کند.
خواندن کتاب قصه های پنهان گیاهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ داستان در باب گیاهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قصه های پنهان گیاهان
«بخش پنجم: ادوات موسیقی
بسیاری از ادوات موسیقی ما از وسایل طبیعی ساخته میشود، اما آنقدر با کیفیت بالایی پالایش شدهاند که تشخیص مادهٔ طبیعی در پشت اینهمه جلا سخت است. همچنین ما فراموش میکنیم که موسیقی اغلب صداهای طبیعی در محیط را تقلید میکند: صدای ساییده شدن برگها روی یکدیگر؛ زوزهٔ باد در میان درختان و سنگها، آواز پرندگان، صدای شکستن، خرد شدن و ترک برداشتنِ حاصل از رشد و مرگ درختان و گیاهان.
دیدن اینکه یک نفر، میتواند با استفاده از وسایل طبیعی بدون هیچگونه تغییر در آنها، چه محدودهای از صداها را ایجاد کند چالشبرانگیز است. شاید دوست داشته باشید زمانی که دنبال «ساز» برای ساخت موسیقی یا تمرین ریتم هستید، این قصهها را هم تعریف کنید.
قصههای تعریفکردنی
چرا بیشتر درختان و گیاهان برگهای صاف دارند
افسانهٔ پلینزیایی
سالها پیش آسمان خیلی بالاتر از زمین نبود. گیاهانی بودند که آسمان را نگه داشته و تا آنجا که میتوانستند به آن فشار وارد میکردند. اما این فاصله از زمین بسیار کم بود، حتی به بلندی نوک درختان نبود.
آسمان خیلی سنگین بود و وزن آن باعث شد برگ گیاهان هرچه بیشتر تخت بشود. برخی، مانند برگ درخت موز، روی تیغههای ضخیم درازی که به آسمان میآوردند پخش شدند. برخی دیگر، مانند درخت تارو، مثل گوشهای فیل گرد و پهن شدند، چنانکه انگار خود را کش دادند تا آسمان همیشهگسترده را نگه دارند.
گیاهان گفتند: «بیش از این نمیتوانیم آن را نگه داریم. بهزودی آسمان میافتد و زمین را منفجر میکند.»
مردم گفتند: «باید کمک بخواهیم.»
زنی گفت: «من پیش مائویی میروم. مائویی حقهباز است، اما عاقل هم هست و راهحل خیلی چیزها را میداند.»
مائویی گفت: «بله میتوانم آسمان را بلند کنم. اما باید اول یک جرعه آب از سرزمینتان بدهید بنوشم.»
زن آب نوشیدنی را داد و مائویی دستانش را بالا برد. با کمک دستهای قهوهای پهنش آسمان را بالا برد تا به نوک درختان رسید. چند لحظه در همین حالت استراحتی کرد، و آسمان، برگهای درختان را تخت کرد.
مائویی شانههای را بالا کشید، دستانش را بلند کرد و دوباره فشار داد.
حالا دیگر آسمان نوک قلهها قرار گرفت.
بعد از آنکه خوب استراحت کرد، یک فشار قدرتمند آورد و آسمان را آنقدر بالا برد تا به بهشت رسید، و از آن موقع دیگر همانجا ماند. اما برگها همانطور صاف و تخت باقی ماندند، تا نشان دهند که روزگاری آنان آسمان را نگه داشته بودند.»
حجم
۴۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۴۶۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه