کتاب جزیره مرجان
معرفی کتاب جزیره مرجان
کتاب جزیره مرجان نوشتهٔ ر. م. بلنتین و ترجمهٔ عباس یمینی شریف است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب جزیره مرجان
کتاب جزیره مرجان (The coral island) که ۳۵ فصل دارد، از مجموعهٔ «ادبیات کلاسیک» است. داستان این رمان روایتگر سه پسر نوجوان است که در دریا گرفتار طوفان شدهاند. کشتی آنها در صخرههای مرجانی یک جزیرهٔ بزرگ اما خالی از سکنه غرق میشود؛ بنابراین پسرها وارد مسیر تازهای از زندگی میشوند. نویسنده حدود یکسوم کتاب را به توضیح نحوهٔ زندگی پسران اختصاص داده است. طبیعت زیبا آنها را مجذوب خود میکند و با عجایب باورنکردنی و خارقالعادهای روبهرو میشوند. آنها با کمک قوهٔ ابتکار خود زندگی جدیدی را در آن جزیره آغاز میکنند. ماجراهای بسیاری بر آنها میگذرد؛ با دزدان دریایی و بومیان جزایر اطراف و آدمخوارها دست به گریبان میشوند، تن به نبردی خونین میدهند و برای بقای خود شجاعانهٔ میجنگند.
خواندن کتاب جزیره مرجان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
درباره ر. م. بلنتین
ر. م. بلنتین در سال ۱۸۲۵ میلادی در در ادینبرو در اسکاتلند به دنیا آمد. در ۱۶سالگی به کانادا رفت و آنجا مشغول به کار شد. او که در آن سالها دلتنگ خانه و خانواده بود، شروع کرد به نوشتن نامههایی به مادرش. همین نامهها قلمش را تقویت کرد و نوشتن را به او آموخت. اولین رمان بلنتاین در سال ۱۸۴۸ منتشر شد. او رمانهای متعددی برای نوجوانان نوشت. رمان «جزیرهٔ مرجان» که در سال ۱۸۵۷ به چاپ رسید، موفقترین اثر او است و همچنان در دنیا منتشر و خوانده میشود. این نویسنده در سال ۱۸۹۴ در رمِ ایتالیا چشم از جهان بست.
بخشی از کتاب جزیره مرجان
«پس از اینکه زد و خورد تمام شد، وحشیها با تعجب دور ما جمع شدند و سؤالهای مختلفی کردند. ولی چون نمیفهمیدیم چه میگویند، نمیتوانستیم به آنها جواب بدهیم. به هر حال جک برای پایان دادن به این کارها دست رئیس این گروه را که حالش بهتر شده بود، گرفت و به گرمی فشرد. به محض اینکه سیاهها فهمیدند معنی آن کار نشان دادن صمیمیت است با تمام ما دست دادند. پس از تمام شدن این تشریفات، جک پیش آن دختر رفت که تا این لحظه از روی سنگی که او را گذاشته بودند حرکت نکرده بود و با علاقه مانند یک تماشاگر این صحنهها را تماشا میکرد. رفت و با اشاره به او فهماند که دنبالش برود و بعد دست رئیس را گرفت و میخواست آنها را به آلاچیق ببرد که در همین حال چشمش به کودک بیچارهای افتاد که او را به دریا انداخته بودند و هنوز کنار دریا افتاده بود. دست رئیس را رها کرد و به سمت بچه دوید و از اینکه دید هنوز زنده است بسیار خوشحال شد. بعد هم دیدیم که مادر او کمکم دارد به هوش میآید.
جک که دید ما روی زن بیچاره خم شدهایم تا او را به هوش بیاوریم، هر دو ما را کنار زد و فریاد کشید: «بروید کنار، همین حالا او را به هوش میآورم.» بعد بچه را روی سینهٔ مادر گذاشت و گونههای گرم او را به گونهٔ مادر چسباند. اثر این کار تعجبآور بود. زن چشمان خود را باز کرد و به بچه دست زد و به او نگاهی کرد که بلند شود و ظاهراً منظورش این بود که به جنگل فرار کند.
جک گفت: «حالا خوب شد.» دوباره دست رئیس را گرفت و گفت: «پترکین و رالف، شما هم به اینها حالی کنید که دنبال من به آلاچیق بیایند. ما تا آنجا که ممکن است از آنها پذیرایی میکنیم.» چند دقیقه بعد تمام وحشیها جلوی آلاچیق ما روی زمین نشسته بودند و با اشتها کباب سرد و گوشت اردک و ماهی و نارگیل فراوان و میوهٔ نان و چیزهای دیگر را میخوردند و پیدا بود که با تمام آنها آشنایی کامل دارند و درست مطابق میلشان است.
ضمناً چون ما از کارهایی که امروز کرده بودیم کاملاً خسته و کوفته شده بودیم مقدار زیادی شیر نارگیل آشامیدیم و خود را به رختخواب رساندیم و به خواب سنگینی فرو رفتیم. وحشیها هم از ما تقلید کردند و نیمساعت نگذشته بود که همگی به خواب فرو رفتیم.»
حجم
۷۶۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۷۶۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه