کتاب آی دعوا دعوا دعوا
معرفی کتاب آی دعوا دعوا دعوا
کتاب «آی دعوا دعوا دعوا» نوشتۀ کلد بوژن و ترجمۀ سیدمحمدمهدی شجاعی است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است. آی دعوا دعوا دعوا، داستانی بامزه دربارۀ آداب همسایهداری است.
درباره کتاب آی دعوا دعوا دعوا
قصهها مزایای بیشماری دارند. کودکان و نوجوانان علاقۀ زیادی به خواندن و شنیدن قصه دارند و از طریق داستانها چیزهای زیادی یاد میگیرند و نسبت به مسائل آموزشی واکنش بهتری نشان میدهند. آنها از طریق قصهگویی، قدرت درک و فهمشان تقویت میشود، خلاقیت در آنها پرورش پیدا میکند، دایرۀ واژگانشان گسترش پیدا کرده و شخصیتهای قصهها بر آنها اثر میگذارد. قصهها همچنین با ایجاد سؤال در ذهن کودکان بهصورت غیرمستقیم به آنها آموزش میدهند. آموزش در حین خواندن آموزش غیرمستقیم نام دارد و کودکان بدون اینکه بدانند نکات زیاد را میآموزند. آموزشها میتواند مهارتهای زندگی، هنجارها و رفتارهای درست باشد یا مطالب و حقایق علمی دنیای اطراف. این آموزشها چون بهصورت داستان برای کودکان خوانده میشود، از شنیدن آن لذت میبرند و در ذهنشان باقی میماند.
انسانها برای خوب زندگیکردن با مردم، باید اموری را در نظر بگیرند. ارتباط با همسایگان و چگونگی رفتار با آنها از کارهایی است که بسیار اهمیت دارد و بهتر است کودکان از سنین پایین آن را یاد بگیرند در آینده دچار مشکل نشوند و بتوانند در صلح و آرامش کنار دیگران زندگی کنند و از عهدۀ حلکردن مسائلشان بهخوبی برآیند. وقتی کودکان یاد بگیرند که به حریم همسایهها و دیگران احترام بگذارند، در صورت نیاز به آنها کمک کنند و همدلی خود را به آنها نشان دهند، مسیر بهتری را در زندگی طی خواهند کرد. یکی از راحتترین روشهای آموزش این مسئله کتاب است. کتاب آی دعوا دعوا دعوا دربارۀ ۲ خرگوش است که در همسایگی هم زندگی میکنند. آنها اوایل با هم مشکلی ندارند و به یکدیگر احترام میگذارند؛ اما بهتدریج مشکلاتی برایشان به وجود میآید و با هم دعوا میکنند. آیا این ۲ خرگوش میتوانند یاد بگیرند که چگونه در کنار هم در صلح و صفا زندگی کنند؟
خواندن کتاب آی دعوا دعوا دعوا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان و والدینی که میخواهند طرز رفتار با همسایه را به فرزندانشان بیاموزند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آی دعوا دعوا دعوا
«دو سوراخ در کنار هم قرار داشت. در یکی قهوهای و در آن یکی خاکستری زندگی میکرد. در شروع همسایگیشان با هم خیلی تفاهم داشتند. هر روز صبح با مهربانی به هم سلام میکردند. خاکستری میگفت: سلام قهوهای، قهوهای جواب میداد: بهبه چه هوای خوبی.
در یک روز خوب یا شاید هم یک روز بد، دیگر باهم تفاوت نداشتند. قهوهای عصبانی شد. گفت: عجب دردسری شده این خاکستری. باز هم من باید آشغالهایش را جارو کنم.واقعاً که شرمآور است.»
حجم
۲۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه
حجم
۲۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه