نظرات کاربران درباره کتاب بچه مردم
۳٫۷
(۱۱۵۴)
Amir
نمی دونم واقعا چی بگم، خیلی تلخ بود
مخصوصا وقتی داستان با ماجرای پول تاکسی تموم میشه، نه با نگرانی های مادر در مورد فرزندش
کاربر ۱۸۰۴۳۳۵
برای من که هیچ گاه گرمای آغوش مادر را ندیدم چون خنجری به قلبم بود
کاربر ۹۱۷۸۴۸۰
این زن همراه یک کافر ازدواج کرده لعنت بر پدر و مادر بچه
Englov
سیاه نمایی! التماس تفکر!
فرشاد
من اصلا اهل کتاب نیستم. سرکار بودم وشبکار وقتی داشتم میخوندم چند بار میخواستم گوشیم رو بزنم زمین. داشتم میخوندم هی سیگار میکشیدم واعصبانی بودم تا آخرش ببینم چی میشه. که اخرش خیلی بد بود،بد.فقط دوست داشتم ساعت کاریم تموم بشه برم بچه هامو بغل کنم پیششون بخوابم تا آروم بشم
کاربر 5117918
وای دقیقا من هم همینطور. دلم بچم رو خواست
نور ✨ ֶָ֢
الهی🥲
ali.h.z
💔
Shirin
با این موضوع که این یکی از هزار مشکل خانم هاست موافقم ولی تمام طول داستان نفسم سنگین شده بود از اینکه چطور یه مادر میتونه انقدر نسبت به جگر گوشه ش سرد و بی احساس باشه!اون گریه ها هم به خاطر عذاب وجدان بود که هر آدمی اگه بویی از انسانیت برده باشه دچارش میشه!من مادرم،مادر یه پسر ۱۴ ماهه،شاید تنگی نفسم و حال بدم به خاطر این بود که کل داستان خودمو تو اون شرایط تصور میکردم!اصلا قابل تحمل نیست،به هیچ وجه!!
ببخشید،دوست داشتم حسمو با کسی در میون بذارم،کی بهتر از شما که داستانو خوندید
پاییز
خیلی غم انگیز بود💔
کاربر 5736617
همین حالا هم هستند خانم هایی که فقط به خاطر داشتن زندگی بهتر و کینه و تنفر از شوهر قبلی نمیخان بچه اشون رو بزرگ کنند. متاسفانه نه میشه گفت این ضعف زناست چون نمیتونن بدون شوهر زندگی کنن و نه میشه گفت مردا ادمایی هستند ک زور میگن
در کل تا زمانی ک ادما خودشون رو ببیند این مشکلات تو جامعه وجود خاهد داشت
محمد
افرین، داستان بی رحمانه ای بود واقعا. عاطفه مادران ایرانی و کلا مردم ایران زبانزد هست و این منطقی نیست که همچین اتفاقی آن هم توسط یک مادر ساده و بی آلایش داستان بیافتد.
نیوشا
جلال آل احمد توی خیلی از نوشته هاش اوج بدبختی و ذلیل بودن زنهای جامعه رو به تصویر میکشه. کتاب زن زیادی هم تقریبا همچین سبکی داره. خیلی خوشحالم که زنها هرروز و هرروز دارن بیشتر پیشرفت میکنن و دیگه هیچ مادری لازم نیس از سر بی سوادی همچین کاری با بچه اش بکنه. مطمئنم این فقط یه قصه نیس و زنهایی در قدیم بودن که به دلیل بی سوادی درست نمیتونستن فکر کنن و تحلیل کنن و به همین دلیل برده و بدبخت بودن.
کاربر 8090127
اره ولی الان از سواد زیاد و کلاس بالاشون بچه رو سقط میکنن.مسئله همونه،فقط نوع روشش فرق کرده.
zahra
با اینکه هنوز بچه ندارم ولی خیلی دلم گرفت .. گریه کردم باهاش
Moosavi
کاش بفهمی که عشق یک مادر به فرزند ربطی به سوادش نداره
بلاتریکس لسترنج
چقدر جنس زن بدبخت بود که به خاطر شوهر و اینکه حتما مرد داشته باشه از بچش گذشت
shiuda_zohre
دقیقاهمینه
کاربر 3122689
بدون مرد که پول تاکسی رو هم نداشت!
شاید مجبور بوده مردی داشته باشه!
یکی از مفاهیم این داستان میتونه این باشه که استقلال مالی زنان باید در جامعه در حدودی باشه که اگر در چنین دو راهی گیر کردند بتونن راحت تر انتخاب کنن!
کاربر ۲۳۴۸۱۷۲
توی هر کلمه اش منتظرم بودم پشیمون بشه و برگرده اما نشد! و دل من برای اون کودک لرزید. مگه میشه وجودتو بزاری و بری؟!
کاربر 5117918
همش به استرس اون بچه فکر میکنم
ما یکم به بچمون استرس وارد میشه دنبال ده تا مطلب و کتاب و روانشناس میگردیم
نور ✨ ֶָ֢
دقیقاااا :))
کاربر ۸۱۰۹۹۴۸
دقیقا
sahar
واقعا شخصیت زن داستان رو درک نمیکنم.به نظرم خیلی ریلکس بود ، بیشتر نگران خودشو زندگی خودش و نظر شوهرش بود و بچه اش اصلا مهم نبود دقیقا مثل اسم کتاب انگار که بچه مردمه.مثلا به جای اینکه ناراحت دوری از بچه باشه میگفت بدیش اینه که سه سال عمر صرف بزرگ کردنش کردم و دیگه شب بیداری و سختیش تموم شده و تازه اول راحتیشه ،یا آخرش ناراحت بود که چرا شوهرش کرایه تاکسی رو بهش نداده ....این بی عاطفه بودن دیگه یکم اغراق بود..
کاربر 7514816
دقت داشته باشید ، این داستانه ، که میتونه در دنیای واقعی هم اتفاق بی افته ، جلال آل احمد داره ، وضعیت زنان را روایت میکنه توی پنجاه و شصت سال گذشته ، نبود سواد ، عدم حمایت از زن ، مرد سالاری و مشکلات مالی ، جامعه سنتی ، غیره
متاسفانه هنوزم هست همچین اتفاقاتی ،
داستان تامل برانگیزی بود
آفرین به نگاه تیزبینانه آقای ال احمد
فائزه
ب نظرم شما آدم کم دیدی اتفاقا احساسات ی زن تو ی جامعه کوچیک با معیار های بد رو خیلی خوب ب تصویر کشیده بود..
mahdieCC
بخاطر اینکه زنان اونموقع تو سن کم بچه دار میشدن و این زن در بهترین حالت فقط ۱۵ سالشه بوده از یه بچه ۱۵ ساله چه انتظاری میشه داشت
Somayeh
تلخ.
اگه حال و روز روحیتون مساعد نیست یا نمیخواهید حال روحیتون خراب بشه، تاکید میکنم به هیچ عنوان نخونید.😞😞😞😢😢
Maliheh Kaviani
کاش اول کامنت شما رو دیده بودم قبل خوندنش🥲🥲
Somayeh
چه خاطره تلخی، و اینکه زندگی ما دهه شصتی ها پر هست از این خاطرات تلخ متاسفانه،و حسرت های زیاد
کاربر ۴۴۴۱۰۰۰
حتی اگه مساعد هم باشه نا مساعد میشه با خوندنش با جهلی ک قدیم بوده و یه مقدار اون هنوز تو جامعه هست این جور کارا عادی بوده براشون و ب آینده اون بچه فکر نکردن. تفاوت نسل دهه۶۰ با دهه۸۰ خودشون نشون دهنده این جهل و نادانی هست من خودم یادمه یبار تو مسیر خونه بودم خط کش مدرسم دستم بود یکی اونو گرفت ب زور ازم و من رفتم بگیرم از من بزرگتر بود و با دوستاش بود من هلم دادن من دوباره رفتم ب پشت خوردم زمین و سرم شکست و خون امد انقدری نبود ک زیاد شکسته باشه ولی خب تا خونه رسیده بودم خون ب یقه لباسم رسیده بود رسیدم ماجرا رو ک گفتم از مادرم و پدرم کتک خوردم ک چرا از اون کوچه اومدم و حتی برای اعتراض دنبال مقصر نرفتن این برایه من شد عقده و یادم نمیره از جهل اونا
کاربر ۲۲۹۴۹۸۲
کتاب بسیار جالبی بود.از بقیه داستان های کوتاه دیگر بهتر بود.اما به نظرم این زن از حیوان کمتر بوده.و همچنین عقاید کوته فکرانه و سنتی مزخرفی داشته.۱_به خاطر خودش بچه ۳ ساله اش را ...۲_به بچه اش میگه نره خر یکی دیگه(شوهر قبلیش)بچه به همون اندازه که به باباش تعلق داره به مامانش هم تعلق داره.۳_میگه چون بچه اولم بود سخت بود!!!!مگه بچه اول و اخر داره؟۴_اون شوهر جدیدش هم سنگدل بوده.اینهمه ادم از پرورشگاه بچه میارن.قرار نیست چون بچه خودت نیست بندازیش بیرون که.در این داستان به نظرم اشاره کوچکی هم به داستان عدل از صادق چوبک شده.
عشق یعنی کتاب
کتاب حالبی بود. ولی به نظرم انسان باید خیلی بی رحم باشه که این کار رو انجام بده
کاربر 5595095
شما اینو خوندی ما اینو زندگی کردیم😅
javati12
خود من الان دانش آموزی دارم که پدر و مادرش طلاق گرفتن و هر دو تا دوباره ازدواج کردن و این طفلک رو گذاشتن پیش پدربزرگش توی روستا و خودشون با بچه های جدیدشون کیف میکنن... همیشه با حسرت به بقیه بچه ها که با پدر یا مادرشان میان مدرسه نگاه میکنه...
نقاشباشی🎨🖌
منم دقیقا شرایط تورو دارم...
یسنا بانو
خدا پدر و مادر ما و پدربزرگ و مادربزرگ بچه ها رو حفظ کنه❤
مـَهسـا
آرومم😄😄
فرزانه
عمق جهالت و بی رحمی رو حس کردم.
محمد حسین
این که کتاب تلخیه دلیل نمیشه بد باشه .این کتاب حقیقت رو میگه .ما فکر میکنیم همه مادرا فرشتن و برا بچشون از خودشون بیشتر مایه میزارن در حالی که هر دختری که باردار میشه لیاقت مادر بودن نداره علاوه بر اون آل احمد میگه که بحران های اجتماعی عواطف انسانی رو از بین میبره مثل اون دیالوگ فیلم بتمن که شخصیت منفی میگفت بهت نشون میدم این مردم متمدن اگه تو وضعیت بحرانی قرار بگیرن حاضرن حتی همو بخورن. خلاصه آدمای کمی لیاقت فداکار بودنو دارن انقدر حساس نباشین شمام ملت!
صلوات
درست همانطور که از نگاهکردن به بچهی مردم میشود حظ کرد، از دیدن او حظ میکردم!
اوج عاطفه ی مادری ِ زن داستان در همین حد بود!
کاربر الهام
تنها چیزی که فکر منو به خودش مشغول کرد این بود که چرا به شوهرش نگفته اگه منو میخوای باید پسرم رو هم بخوای چون اون قبل از این که بچه ی شوهر سابقم باشه بچه ی من و از وجود منه.
کاربر ۹۱۰۶۲۱۴
بعد خود مرده انقدر بی عاطفه و ژن خویش پرست بود که به یک بچه میگفت پس افتاده یک نر خر!
آیلین
ی جا نوشته بود بچه من که نیست بچه شوهر سابقمه
آلوین (هاجیك) ツ
آقای جلال آل احمد خا اینا چیچیس مینویسی؟
نمیگی یه موقعی ما بیشینیم گیریه (گریه) بوکونیم آ هَمِم بیدار بشندا مارا دعوا کنن؟ :/
واقعا که:|
avana
😂🥲
آلوین (هاجیك) ツ
قربان شما :)
Fateme
من چقدر این لهجرو دوست دارم❤
ه ا د ی
خیلی غم انگیز بود بلندمیخوندم خانمم گریش گرفت خودمم وسط داستان قفل شده بودم نمیتونستم ادامه بدم به اید اینکه اینا خواب باشه یا یه تفکر یا یه توهم رفتم جلو ولی متاسفانه کار از کار گذشت
کاربر ۱۷۲۴۴۷۰
زنت چه لوسه 😒
ghazal
در طول داستان خواننده کمی غافلگیر میشه و داستان با کمی هیجان همراهه بطوریکه همش منتظره ببینه شخصیت اصلی داستان از تصمیمش منصرف میشه یا نه،داستان بیانگر عوارض طلاق برای فرزندان و مشکلاتی که میتونه به دنبال داشته باشه،همینطور بیانگر شرایط سخت اجتماعی و فقر فرهنگی و عدم آگاهی افراد جامعه است.
نویسنده به خوبی توانسته شرایط جامعه مدنظرش و همچنین افکار ،اندیشهها،دغدغه ها و نگرانی های شخصیت اصلی را نشان دهد.
E_Alinia
یه جورایی اشاره به طرز فکر پوچ و عقب مانده مردسالار ها در گذشته ست به نظر من...!!
و حسی تلخ درست مثل تلخی حقیقت این داستان در من به وجود اومد ...!!
عبدالوهاب
اگه می خواهید حالتون گرفته بشه حتما بخونید.
乙_みG
اخه چرا اینقد تلخ...دلم میخواد اونجا بودم ب بچه کمک میکردم😭😢
star
نیم ساعت پیش خوندم هنوز قلبم تیر میکشه ای بابا گفتم یکم کتاب بخونم از خستگی طول روزم کم شه بدتر سردرد و قلب درد گرفتم ولی باید بگم متاسفانه تو زمان ما هم هستند مادرانی که بچه شون رو بخاطر رسیدن به آرزوهاشون و شوهر ول کردند دیدم به چشم خودم شاید هم به خاطر همینه که قلبم تیر میکشه چون میبینم اون بچه ها چی میکشند از دوری مادرشون واون بچه ها رو جای این بچه تصور کردم به هر حال هیچ مادری حق نداره اینکار بکنه یا بچه دار نشید یا از راه درست به آرزوهای درستتون برسید بچه ها رو فنا نکنید😢😢😞
H
صوتیش و گوش میدادم اینقدر عصبی شدم و سرم درد گرفت که دقیقه 4قطعش کردم و اومدم نوشته شو خوندم که لحن گوینده نباشه شاید ملایم شه.بشدت تلخه اون لحظه که بچه قدمهاشو تند کرد که از خیابون رد شه اشکم دراومد. شاید بگیم رفتار غیر قابل باوریه ولی همین الان و تو همین دوره تعداد زیادی به نسبت، خانم و آقا جلوی چشمم هستن که نه مثل این ولی خیلی راحت با همین مدل استدلال خانم تو داستان ، بچه رو دادن پدر مادراشون و خودشون خیلی سریع ازدواج کردن وبچه با داشتن پدر و مادر عملا یتیم شده و با حس یه سربار بزرگ میشه و حتی چند مورد تو وضع خیلی بدی زندگی میکنن در حالی که مامان خانمی که شوهرش معتاد بوده و جدا شده بی آنچنان دغدغه ایی پیش آقاشه یا باباهه زنشو بغل میکنه در حالی که بچش با حس ترد شدن و سرباری پیش مامان بزرگشه. شاید دلیل شدت عصبانیتم هم آشنا بودن این مدل استدلالها بوده.
dianaz
چقدر ناراحت کننده،تا آخر داستان منتظر بودم حس مادرانه جلوی کارشو بگیره ولی نشد😢😢
کاربر ۳۷۸۶۰۰۳
چی میشه ادم به اینجا میرسه؟
maryam
داستان تلخ ولی نگارش زیبا....مادری فقط به دنیا آوردن بچه نیست،انسان پروری است!!... بعضیها خودشون این عنوان زیبا و از روی دوش خودشون برمیدارن...
zahra
چقدر حالمو بدکرد...
چطور یه مادر میتونه بخاطر زندگی جدیدش بچشو اینجوری رها کنه...تهشم بگه نتونستم پول تاکسی رو از شوهرم بگیرم...همین تموم....اصلا باورم نمیشه همچین مادرای وجود داشته باشن😢
ساجده
خیلی تلخ بود.باید مادر باشی و یک بچه تو سن وسال همین بچه داشته باشی تا بفهمی چه بلایی سر اون بچه بینوا اومده .توی این سن همه ی زندگی یک بچه پدر ومادرشه.نمیتونم درک کنم چطور یه مادرمیتونه همچین کاری بکنه
ALI ASHHADI
تلخ ترین داستانی بود که تا حالا خوانده ام.
غزل
هیچ مادری نمیتونه این بلا رو سر بچش بیاره مگر اینکه مشکل عقلی داشته باشه
البته در نوشته های جلال آل احمد زن بیشتر در فضایی متصور میشه که هیچ اختیاری از خودش نداره و یک موجود کاملا وابسته به مرد هست که حتی برای رضایت مرد باید پا روی ابتداییترین نیازها و احساساتش بزاره و این شیوه ی نوشتار شاید مربوط به این باشه که در زمان اونها زنان بسیاری با این شرایط زندگی کردن
Fatima79
چ تلخ... نگرانه کرایه تاکسی...
آوا
واقعا.... حس مادرانه نداشت بیشتر منفعت طلب بود
nasrin dehkordi
خیلی ناراحت کننده بود ولی به نظر من همچین داستانهایی زنها را اگاه تر کرده.الان یک خانم مطلقه فقط به این نگاه نمیکنه که منم باید زندگی کنم و کسی باید باشه که خرجما بده واسه بچش هم شرایط قائل میشه این داستانها همه مردم را اگاه میکنه که هم زن و هم اون بچه بیچاره اگر روزی در زندگی ما دیده شدن ما باید چطور باهاشون برخورد کنیم.
i._.shayan
داستان جالبی بود
قطعا ارزش یبار خوندن رو داشت و گذشت زمان قدیمیش نکرده بود
با این حال بنظرم داستان زنی که مردش را گم کرد صادق هدایت با توجه به این که هردو در مبحث جامعه ضد زن و زنان منفعل ان بهتر عمل کرده و اون رو بیشتر دوست داشتم
کاربر ۱۷۲۴۴۷۰
دقیقا
اصلا هدایت کجا جلال کجا
من عاشق صادقم😍😍😍😍
m.gh.t
تلخ بود
دلم خیلی برای بچه سوخت
fateme
چقدر تلخ بود ، نمیشه گفت مادر ؛ زن های بی فکر !
علی زارع شاهی
خیلی حس آمیزی و طراحی صحنه های خوبی داشت انگار منم همراه اونا بودم جلال آل احمد واقعا نویسنده ماهری بوده
Mahdi Alighanbari
من هنوز با اون بچه ی سه ساله بین جمعیت مردم باقی موندم. چرا و به چه گناهی ؟!؟!؟!!؟
شهراد غفاری
داستان بسیار جذاب و در عین حال تلخیه. یکی از نکته هایی که بهش میشه توجه کرد: سرکوفت زدن خود شخصیت اصلی به تفکرات خودشه یعنی حتی توی ذهنشم به خودش اجازه آزاد بودن رو نمیده و کنترل کامل روش دارن؛ همین موضوع باعث میشه که خودشو ناچار ببینه و نتیجتا دست به اون کار وحشتناک بزنه.
fatemeh abdolahi
داستانی جذاب با حقیقتی تلخ که در همه ی زمان ها کم و بیش اتفاق می افتد
زیبا ولی سوزناک بود
جالب بود و مطالعه آزاد خوبی بود داستانی زیبا و حزن انگیز برای من بود
M.S.H
ب محض شروع کتاب وخواندن دو سه پاراگراف اول ، بی اختیار اشکام جاری شد و واقعا حالم بد شد، تصور همچین صحنه ای و معصومیت بچه ای بیگناه واقعا وحشتناکه.داستان خوبی نبود، خواستم کتاب بخونم حالم خوب شه، ولی این کتاب واقعا حالمو بد کرد
H
من صوتیش و گوش میدادم اینقدر عصبی شدم و سرم درد گرفت که دقیقه 4قطعش کردم و اومدم نوشته شو خوندم که لحن گوینده نباشه شاید ملایم بشه. اون لحظه که بچه قدماشو تند کرد که بره اونور خیابون اشکم دراومد. ولی تو همین دوره و همین الان چندمورد تو ذهنمه که یا شوهره معتاد بوده یا ... خانمه طلاق گرفته و بچه ش ومونده پیش مادر پدرش و خودش شوهر کرده و بچه تو وضع بدی هستش. نمیدونم چطور میشه بعضیا اینجورین . حدسمم اینه چون مثلش و الان دیدم اینطوری عصبانیم میکرد
آبرنگ
دردناک و بی رحمانه...😢
fateme
مادری که حسش نسبت به بچش این باشه که انگار به بچه مردم نگاه میکردم مادر نیست دیگه !
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
چرا اینقدر تلخ؟
اخه چرا باید یه مادر تنها حسی که به فرزندش داشته باشه حس اضافه بودن باشه؟
توقع داشتم ادامه داشت
میتونست سراغاز رمانی جذاب باشه
ولی حیف که زیادی باز تموم شد💔
احسان قربانی
میتونه شناختمون رو نسبت به بحران طلاق که امروز زیادباهاش روبه رومیشیم،بیشترکنه همونطورکه میبینیم زنی که توی داستان هست به بچه ای که خودش بزرگش کرده چطورنگاه میکنه
داستان پردازیِ خوبی داره وحس وحال قابل درک کاراکتر اولش،جزءجذابیت های داستانه
دكتر فرزاد
یک نوشته ی بسیار تلخ بسیار تلخ که حال ادم رو تا چند روز خراب میکنه
زهره
خیلی بد بود چقدر بی انصاف مادر بی رحم
یک جنگجوی اندوهگین!
براستی که جلال آل احمد مردمی ترین نویسنده ایرانه با خوندن کتاباش هرچند که کوتاهند ولی گویا با عادی ترین مردم زندگی میکنی و یه روز میگذرونی باهاشون
nana
من هنوزم بغض دارم.واقعا چ جوری دلشون میاد بابچه اونکارو کنن آخه😭😭😭😭
baran
خیلییی غم انگیز بود😢درسته اون زن هم حق زندگی داشت ولی نباید اینطور بچه رورها میکرد،قلم نویسنده هم عالی بود
Mehrab •
بسیار تلخ و با دلسنگی نوشته شده بود.
ممنونم جلال... روحت شاد
zeynab_m91
توصیف خوبی داشت، و چه دردناک...
حجم
۹٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
حجم
۹٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
قیمت:
رایگان