کتاب هنر خوردن انبه
معرفی کتاب هنر خوردن انبه
کتاب هنر خوردن انبه نوشتهٔ دنی لافریر و ترجمهٔ علی نساجی زواره است. انتشارات رایبد این کتاب را منتشر و روانهٔ بازار کرده است. این کتاب مجموعه جستار طنازانه و شاعرانه و انتقادی دربارهٔ نگاه انسان به زندگی، هنر هیچ کاری نکردن، تغییر عادتهای روزانه است.
درباره کتاب هنر خوردن انبه
کتاب هنر خوردن انبه میکوشد به انسان بگوید زندگی را باید از نوعی دیگر بسازد. در واقع حضور انسان در عرصه زندگی کمرنگشده است و او باید بیشتر خود را بیابد. زندگی انسان را درنوردیده و او را مشغول خود کرده طوری که دیگر انسان ماهیتاً معنایی ندارد و وقف زندگی روزمره شده است. هنر خوردن انبه بازتاب تأمل در زندگی و احساسات و دردها و تجربیات نویسنده بدون هیچ ساختار ظاهری است. دنی لافریر میکوشد تجربههای شیرینی را از زندگی در آرامش در اختیار خواننده بگذارد. مثلاً تجربه نوشیدن یک قهوه در آرامش بدون آنکه بدانیم زندگی چیست تجربهای لذت بخش است:
«روزی از مادربزرگم پرسیدم:
نشستن در دالان
و نوشیدن قهوه در تمام یک روز مقدس،
بهرهای از عاقلبودن است؟
با لبخندی کوتاه، به من پاسخ داد:
بخش خوب این عقلانیت
از آرتریت او میآید که به او رنج زیادی میدهد».
اما همچنین میدانم این لبخند از هوش او میآید؛
هوشی که او را قانع کردهاست که ساکنماندن
امکان زندگی به روشی دیگر را به او میدهد.
فنجانی قهوه میریزد
و بهآرامی مینوشد،
قبل از اینکه به گفتههایش این را اضافه کند که
«بهتر است ندانیم زندگی چیست؛
دستکم
تا وقتی زندهایم».
درباره دنی لافریر
دنی لافریر متولد ۱۳ آوریل ۱۹۵۳ است. او نویسنده و خبرنگار کانادایی هائیتیتبار و فرانسوی زبان است. دنی لافریر از اعضای فرهنگستان فرانسه است و این اولین باری بود که یک تبعۀ کانادایی به این آکادمی چهارصد ساله وارد میشود.
خواندن کتاب هنر خوردن انبه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران جستار پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هنر خوردن انبه
«خواب ماشین بینظیری است که اجازه میدهد در زمان سفر کنید. رؤیاهای روزم بسیار شادتر و سرزندهتر از رؤیاهایی بود که در شب میدیدم. عجله میکردم که به خانه برگردم. قبل از اینکه در ملحفههای سفید و تازه غوطهور شوم، پنجره را میبستم؛ عادتی که به کودکی برمیگردد. تنها تجمل من در این اتاق کثیف، همین ملحفههای تمیز و تازه بود. حس میکردم در رودخانهای شنا میکنم که سرچشمهاش در کودکیام بود. به محض اینکه سرم را روی بالش میگذاشتم، به دنیای دیگری میرفتم. گاهی پیش میآمد تا نیمههای شب بخوابم که این یک اشتباه است چون تمام خوابهای بعدازظهر وقتی خیلی طولانی شوند، به کابوس ختم میشوند. در آن موقع، جدی به این فکر میکردم که خواب بخش زیادی از زندگیام را تصرف کردهاست. تا مدتها بعد نمیدانستم که درواقع افسرده بودم. با وجود این، هرگز اینقدر خوشبخت نبودهام و همیشه برای یافتن دوبارهٔ این دنیای بدون پلیس، بدون مأمور گمرک و بدون نگهبان آمادهام. به نظرم (قضاوت من از قضاوت روانشناس متفاوت است) بعد از دههای پراضطراب، داشتم نیروهایم را پس میگرفتم. من آنها را در جنگ با دیکتاتوری از دست دادهبودم که هرگز او را ملاقات نکردم. در پورتاوپرنس، در محل زندگیام، هوا همیشه گرم و خانه بیشازحد شلوغ بود. همهجا با آدمهای خوابیده مواجه میشدید؛ در اتاقها، در آشپزخانه و در راهرو. نتیجه آن بود که کم میخوابیدیم و بد.
من متخصص جهانیِ خواب بعدازظهر شدهبودم. سه نوع خواب بعدازظهر وجود دارد؛ کوتاه، متوسط و طولانی. خواب طولانی توصیه نمیشود؛ قبل از این بیان کردم که به واردشدن در ناحیههای بکر خواب منتهی میشود. خواب کوتاه شما را بیآنکه متوجه باشید، به بالا میبرد. نیرومند است اما مانند باران استوایی زیاد طول نمیکشد. وقتی بر شما مسلط میشود، مانند مگسی خسته میافتید و یک ربع بعد بیدار میشوید بیآنکه بفهمید چه رخ دادهاست. ماشین متوقف شدهبود و برای آن یک ربع، ما در سیاره غایب بودیم. مراقب آدمهایی باشید که چنین خودرهاکردنی را تجربه نکردهاند؛ این لحظهای که هیچچیزی تولید نمیکنیم. وقتی بیدار شدید، صورت خود را با آب سرد بشویید و مثل کسی میشوید که ده ساعت مداوم خوابیدهاست. در آن سالهای سخت، وقتی گاهی در رادیو کار میکردم، دو نوع خواب بعدازظهر (کوتاه و متوسط) را امتحان میکردم. حقوقم بهسختی کفاف پرداخت کرایه را میداد اما برای خواندن و رؤیادیدن زمان داشتم. گذشته از این، این دو کارکرد را درهم میآمیختم. گاهی داشتم میخواندم و ناگهان، کتاب روی زمین میافتاد. وقتی چند دقیقه بعد بیدار میشدم، به خواندن ادامه میدادم. بین این دو کار، از میوه و سبزیجات میخوردم. خواب کوتاه من را به یاد ماشینی بسیار کوچک میاندازد که میتوانیم هرجایی آن را پارک کنیم. میتوانستم در ملأعام و پنهانی، پشت یک روزنامه بخوابم اما خواب متوسط تجملی است که هرجایی امکانش نیست و در بلندمدت، نشاندهندهٔ حالت افسردگی است. به من آموختهاند که زندگی متزلزل امروزی نمیتواند این ازدسترفتن زمان مرده، خواب بعدازظهر، را تحمل کند. اما این یک اشتباه است زیرا این توقف در گذر روز، ما را دربارهٔ دیگران باملاحظهتر میکند و وسواس فکری دربارهٔ خودمان را از بین میبرد. خواب بعدازظهر ادای دِین ما به بدنی است که با ضرباهنگ بیرحم شهر خسته شدهاست.»
حجم
۳۳۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه
حجم
۳۳۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه