کتاب آی قصه قصه قصه (جلد هفتم)
معرفی کتاب آی قصه قصه قصه (جلد هفتم)
کتاب «آی قصه قصه قصه (جلد هفتم)» نوشتۀ زهره پریرخ است و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرده است. جلد هفتم مجموعۀ آی قصه قصه قصه ۸ قصۀ خواندنی و جذاب برای کودکان نوخوان را در برمیگیرد.
درباره کتاب آی قصه قصه قصه (جلد هفتم)
قصهگویی یکی از سنتهای دیرینه و ارزشمند است که از نسلهای پیش رسیده و باید برای حفظ آن تلاش کرد تا به نسلهای بعدی منتقل شود. باگذشت زمان هرچقدر سرگرمیها جدیدتر شدند و رسانهها پدید آمدند، نتوانستند جای قصهگویی و ارتباطی که بین قصهگو و مخاطبان ایجاد میشود را بگیرند و همچنان کودکان علاقۀ زیادی به شنیدن قصه دارند. کودکان از طریق قصهگویی، قدرت درک و بیانشان تقویت میشود، خلاقیت در آنها پرورش پیدا میکند، دایرۀ واژگانشان گسترش پیدا میکند و شخصیتهای قصهها بر آنها اثر میگذارد. قصهها همچنین با ایجاد سؤال در ذهن کودکان به صورت غیرمستقیم به آنها آموزش میدهند. شاید مهمترین اثری که احیای سنت قصهگویی بر کودکان میگذارد این است که آنها به فضای ادبی کشیده میشوند و خواندن و گوشدادن جمعی را تجربه میکنند.
امور انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جهت ترویج سنت قصهگویی، زنده نگهداشتن آن و بهرهبردن از مزیتهای این فعالیت پسندیده، با استفاده از مجلههای قدیمی و جدید، نشریات، کتابهای خارجی و قدیمی، مجموعههایی از کتابهای قصهگویی را با عنوان آی قصه قصه قصه تهیه، تدوین و منتشر کرده است. هر جلد از این مجموعه شامل چند قصۀ مناسب برای بلندخوانی و قصهگویی میشود. زهره پریرخ داستانهای جلد هفتم کتاب آی قصه قصه قصه را برای تبدیل شدن به شکل مناسب برای قصهگویی، بازنویسی ویرایش کرده است.
عناوین قصههای کتاب آی قصه قصه قصه (جلد هفتم) عبارت است از: «بیری که موش شد»، «دوستی مثل دوستی حسامبیک و احمدبیک»، «شیر پاک و عسل شیرین»، «یک اتفاق عجیب»، «بز چاق»، «کوزۀ روغن»، «پیراهن خوشبختی» و «ایوانی رو به جاده»
خواندن کتاب آی قصه قصه قصه (جلد هفتم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان، مربیان و مسئولان کتابخانهها پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آی قصه قصه قصه (جلد هفتم)
«یکی بود، یکی نبود. خدا بود و کسی نبود. کنار یک جنگل سبز پیرزنی زندگی میکرد. یک روز پیرزن دم در خانه نشسته بود و نخ میریسید. ناگهان موش کوچولویی را دید که کلاغی دنبالش کرده بود. پیرزن بلند شد و دنبال کلاغ دوید و با دودکش کلاغ را پراند و موش کوچولو را نجات داد. موش را به خانه برد و برایش یک کاسه برنج و شیر آورد. موش کوچولو نان و نمک پیرزن را خورد و در خانۀ پیرزن ماندگار شد.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه