کتاب آی قصه قصه قصه (جلد دوم)
معرفی کتاب آی قصه قصه قصه (جلد دوم)
کتاب «آی قصه قصه قصه (جلد دوم)» اثری از زهره پریرخ و شراره وظیفه شناس است و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرده است. جلد دوم مجموعۀ آی قصه قصه قصه شامل ۱۰ قصۀ خواندنی و جذاب برای کودکان میشود.
درباره کتاب آی قصه قصه قصه (جلد دوم)
قصهگویی یکی از سنتهای دیرینه و ارزشمند است که از نسلهای پیش رسیده و باید برای حفظ آن تلاش کرد تا به نسلهای بعدی منتقل شود. باگذشت زمان هرچقدر سرگرمیها جدیدتر شدند و رسانهها پدید آمدند، نتوانستند جای قصهگویی و ارتباطی که بین قصهگو و مخاطبان ایجاد میشود را بگیرند و همچنان کودکان علاقۀ زیادی به شنیدن قصه دارند. کودکان از طریق قصهگویی، قدرت درک و بیانشان تقویت میشود، خلاقیت در آنها پرورش پیدا میکند، دایرۀ واژگانشان گسترش پیدا میکند و شخصیتهای قصهها بر آنها اثر میگذارد. قصهها همچنین با ایجاد سؤال در ذهن کودکان به صورت غیرمستقیم به آنها آموزش میدهند. شاید مهمترین اثری که احیای سنت قصهگویی بر کودکان میگذارد این است که آنها به فضای ادبی کشیده میشوند و خواندن و گوشدادن جمعی را تجربه میکنند.
امور انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جهت ترویج سنت قصهگویی، زنده نگهداشتن آن و بهرهبردن از مزیتهای این فعالیت پسندیده، با استفاده از مجلههای قدیمی و جدید، نشریات، کتابهای خارجی و قدیمی، مجموعههایی از کتابهای قصهگویی را تهیه، تدوین و منتشر کرده است. هر جلد از این مجموعه شامل چند قصۀ مناسب برای بلندخوانی و قصهگویی میشود. همچنین داستانها برای تبدیل شدن به شکل مناسب برای قصهگویی، ویرایش و بازنویسی شده است.
عناوین قصههای کتاب آی قصه قصه قصه (جلد دوم) عبارت است از: «مادر و بهار»، «آش سنگ»، «کدو قلقلهزن»، «کیسۀ روباه»، «کوزهای پر از سکۀ طلا»، «دخترک و غازها»، «داستان عجیب پیرمرد»، «گل خنده و گل اخم»، «تنها در دنیا»و «میخی از خانۀ پدری»
خواندن کتاب آی قصه قصه قصه (جلددوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان، مربیان و مسئولان کتابخانهها پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آی قصه قصه قصه (جلد دوم)
«صالحه و سارا خواهر بودند. آنها با پدر و مادرشان در شهر کوچکی زندگی میکردند. صالحه در کلاس پنجم دبستان درس میخواند؛ اما سارا کوچک بود و هنوز به مدرسه نمیرفت. صالحه، خواهر کوچکش را خیلی دوست داشت و همیشه مواظب او بود. با او بازی میکرد، برایش قصه و شعر میخواند و نقاشی یادش میداد. یک روز عصر که هوا ابری بود و برف زیادی باریده بود، مادر بیرون از خانه کاری داشت. وقتی میخواست برود، سارا جلو دوید و گفت: من هم میآیم.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه