کتاب نیش گرگ شمالی (جلد اول، قلب ویزانس)
معرفی کتاب نیش گرگ شمالی (جلد اول، قلب ویزانس)
کتاب نیش گرگ شمالی (جلد اول، قلب ویزانس) نوشتهٔ کیان محمدرضایی است. نشر موج این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب نیش گرگ شمالی (جلد اول، قلب ویزانس)
کتاب نیش گرگ شمالی (جلد اول، قلب ویزانس) حاوی یک رمان معاصر و ایرانی و اولین کتاب از مجموعهٔ «نیش گرگ شمالی» است. این رمان فانتزی در دنیایی جدید و دیدهنشده میگذرد که ماجراهای شوالیهای با قدرت فراطبیعی را بازگو میکند. آیا او از پستی و حقارت تمام به قهرمانی فراموشنشدنی بدل میشود؟ یا نفرت و خونخواهیهای دیرینه از او اهریمنی خواهد ساخت؟ ۱۰۰۰ سال از جنگ تاریخی که قارهٔ ما را درنوردیده است، میگذرد. ملکهای از سرزمین شمالی با ارتشی قدرتمند و متشکل از هزارانهزار سرباز، قصد فتح کامل سرزمینهای هفتگانه را داشته، اما آرزوی او به حقیقت نپیوست. اکنون، پس از فراموششدن واقعیتها و تبدیلشان به افسانه، قاره با زهری دیگر مسموم شده است. شاید تنها راه مقابله با این تهدید بزرگ، قدرت جادوی هشتگانهای باشد که ریشه در خاک و روح بشر دارد و شاید هم باید قلب مریضِ افسانه را از جا کند. این رمان را بخونید تا داستان را بدانید.
خواندن کتاب نیش گرگ شمالی (جلد اول، قلب ویزانس) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نیش گرگ شمالی (جلد اول، قلب ویزانس)
«نیم ساعتی بود که از هندلسپلاتز راه افتاده بودیم. هوای تابستونی اینجا بیشتر حس میشد و نسیم گرم، مثل گلبرگی لطیف صورتها رو نوازش میکرد. صدای سمهای بیش از ده اسب که تازهنفس بودن و به آیندهای روشنتر میتاختن، احساس تازگی و امید بهم میداد. یه جایی ته دلم آرزو کردم اصلاً جنگی نبود و فقط برای دیدار یه نخستوزیر میرفتیم که نیت خوبی برای ادارۀ ویزانس داشت؛ ولی زیاد بهش فکر نکردم. فرار از واقعیت و سرنوشت وقت تلفکردنه. حالا که جنگ هست باید دشمن درهم کوبیده بشه، اتفاق تازهای نیست، نسل انسان باز هم زنده میمونه و دئوروم پاتریام دووم میآره.
بعد از چندین ساعت تاختن پیاپی، ماه جای خورشید تابان رو تو آسمون گرفت و سبزههای دشت اطراف تو نور ماه به رقص تابستونۀ خودشون ادامه دادن. باید جایی اتراق میکردیم و هنوز به شهر یا روستایی نزدیک نشده بودیم. از جادۀ اصلی فاصله گرفتیم و یه جایی روی یه تپۀ نسبتاً بلند که به اطراف دید داشت، برای خواب شب بساط پهن کردیم. هرکسی کیسهخواب خودشو همراه داشت و سه کیسۀ اضافه هم برامون مونده بود، به علاوۀ آذوقه که به اندازۀ کافی وجود داشت. یه قالب پنیر شور و آبدار که هنوز بوی بزهای شاخدراز ویزانس رو میداد، تکههای نون نسبتاً تازه از بهترین آرد روستاهای اطراف و یه نوع نوشیدنی که تا حالا نخورده بودم؛ ریکتر بهش میگفت نیچا؛ میگفت از شرق میآد و میوهای مخصوص توشه که وقتی هنوز به درختشه درخشانه و تو شب میشه دیدشون. مزۀ ملس و دلچسبی داشت، میشد تشخیص داد از میوه درست شده و اگه بخوام روش اسم بذارم، طعم «صبحی پرنور بعد از شب بدون ماه»، اسم خوبی براش بود.»
حجم
۲۳۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
حجم
۲۳۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
نظرات کاربران
کتاب بی نظیری است و توالی اتفاقات باعث میشه بخواهی داستان را ادامه بدهیم و بخوانی حس نگرانی، هیجان قدرت ....را میتونی داشته باشی