کتاب جادوگر خیابان موفتار
معرفی کتاب جادوگر خیابان موفتار
کتاب جادوگر خیابان موفتار نوشتهٔ پی یر گریپاری و ترجمهٔ آریا نوری و ویراستهٔ سمیرا امیری است. کتاب کوله پشتی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این مجموعه داستان برای کودکان نوشته شده است.
درباره کتاب جادوگر خیابان موفتار
کتاب جادوگر خیابان موفتار (و چند داستان کوتاه دیگر از خیابان بروکا) حاوی هفت داستان کوتاه برای کودکان است. عنوان این داستانها عبارت است از «غولی با جورابهای قرمز»، «یک جفت کفش»، «اسکوبیدو، عروسک همهچیزدان»، «ماجرای دلاور بدشانس»، «پَری شیر آب»، «جادوگرِ کمد جارو» و «جادوگر خیابان موفتار». میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب جادوگر خیابان موفتار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جادوگر خیابان موفتار
«روزی روزگاری پری مهربانی بود که در چشمهای تقریباً نزدیک روستا زندگی میکرد. حتماً این را بهخوبی میدانید که مردم گُل در آن زمان هنوز مسیحی نبودند و پدران ما هم علاقهٔ زیادی به پریها داشتند. مردم این روستا هم پری را خیلی دوست داشتند. آنها برای او گل، کیک و میوه میبردند. حتی در روزهای جشن هم بهترین لباسهای خود را به تن میکردند تا به آنجا بروند.
پس از مدتی کشور گُل مسیحی شد. آقای کشیش هم سر زدن به پری، هدیه بردن برای او و جشن گرفتن در آن منطقه را ممنوع اعلام کرد. میگفت اگر مردم به آنجا بروند روحشان را از دست میدهند و گمراه میشوند. به آنها گفت که آن پری در اصل شیطان است. هرچند مردم دهکده بهخوبی میدانستند این حرف دروغ محض است، ولی اصلاً جرئت نمیکردند اعتراضی بکنند چون از کشیش میترسیدند. اما آنهایی که پیرتر از بقیه بودند همچنان دزدکی به پری سر میزدند و برایش هدیه میبردند. وقتی کشیش به این مسئله پی برد، از شدت عصبانیت قرمز شد. دستور داد در آنجا صلیب سنگی بسیار بزرگی بگذارند. سپس در آنجا مراسم مذهبی برگزار کرد و برای دور کردن پری، وِرد خواند. آن هم به زبان لاتین. البته همهٔ مردم هم گمان کردند پری واقعاً رفته است چون تا هزاروپانصد سال هیچ خبری از او نشد. سالمندانی که او را دوست داشتند مردند و جوانترها هم کمکم فراموشش کردند. نوههای آنها هم دیگر حتی نمیدانستند آن پری کیست. حتی کشیشان هم که دشمن پری محسوب میشدند کمکم او را فراموش کردند.
ولی او نرفته بود. هنوز آنجا بود. پنهان شده بود. از یک طرف صلیب به او اجازهٔ خروج نمیداد و از طرفی احساس میکرد مردم اصلاً او را نمیخواهند.»
حجم
۵۲۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۵۲۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه