کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب دوم؛ ستاره اهریمنی)
معرفی کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب دوم؛ ستاره اهریمنی)
کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب دوم؛ ستاره اهریمنی) نوشتهٔ آنتونی هوروویتس و ترجمهٔ گیتا گرکانی است. انتشارات کتابسرای تندیس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب دوم؛ ستاره اهریمنی)
کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب دوم؛ ستاره اهریمنی) جزو مجموعهٔ «قدرت پنج نگهبان» است. در این مجموعه، «مت فریمن» نوجوانی است كه میتواند وقايع زيانبار را پيشبينی كند و مانع بروز آنها شود. گروهی او را دعوت میكنند و به سفر مكزیک میفرستند تا مانع بازشدن دروازهٔ دوم شود. در پی بازشدن دروازهٔ دوم، خرابی وحشتناكی به بار میآيد؛ پس او و دوستش «ريچارد» به سفر میروند و ماجراهای شگفتانگيز و دلهرهآوری را از سر میگذرانند. پس در این رمان، دشمن بار دیگر به حرکت در آمده است. مت فریمن پس از شکستدادن «پشتیبان» در دروازهٔ کلاغ، تصور کرد میتواند به زندگی عادی خودش برگردد، اما حالا با مأموریتی تازه روبهرو میشود. فقط مت فریمن قدرت آن را دارد که نگذارد نیروهای تاریکی بیرون بیایند، اما حالا آنها دربارهٔ او همهچیز را میدانند. اینبار آنها اول او را از بین میبرند. «ستاره اهریمنی» (Evil Star) نوشتهٔ آنتونی هوروویتس، حاوی یک ماجراجویی حماسی و برای نوجوانان است. این رمان در سال ۲۰۰۶ انتشار یافته است.
خواندن کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب دوم؛ ستاره اهریمنی) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب دوم؛ ستاره اهریمنی)
«وقتی اینکاها روی شنها، در خط بلندی مقابلِ مرکزِ سالاماندا در جاهای خودشان قرار گرفتند تاریکی فرارسیده بود. مت باورش نمیشد که با آنهاست. هزار سال قبل، ارتش اینکا در آمریکای جنوبی پیش رفته بود: سریع، بیرحم و توقفناپذیر. حالا فرزندان آنها یک بار دیگر برای نبرد آمده بودند؛ چون او و پدرو آنها را خوانده بودند. پدرو درست وسط آنها بود، کنار آتوک. به نظر نمیرسید ترسیده باشد. هرکس این صحنه را میدید فکر میکرد او فرماندهی را به عهده دارد. مت بهسختی میتوانست او را بهصورت همان پسر گدایی تصور کند که در خیابانهای لیما دیده بود. با گذشتِ هر لحظه، پدرو بیشتر به تصویری که روی صفحهٔ طلا دیده بود مانکو کاپاک، اولین فرمانروای اینکا شباهت پیدا میکرد.
سیمهای خاردارِ حصارِ دورِ محوطه در مقابل آنها دیده میشد. آتوک علامتی داد، کف دستش را بهطرف ماسهها پایین برد و همه فوراً زانو زدند. ساعت ده شب بود، اما محوطه هنوز فعال بود، در بسیاری از ساختمانها چراغها روشن بودند، وسایل نقلیه از سویی بهسوی دیگر میرفتند و موتورهایشان مثل پشههای بزرگتر از حد معمول وزوز میکردند.
آتوک به دکلِ رادیو اشاره کرد و آهسته چیزی به زبان خودش گفت. مت فهمید او چه میگوید. این هدف اصلی بود. وقتی فرستندهٔ رادیویی از کار میافتاد، سالاماندا نمیتوانست ماهوارهٔ خود قوی نقرهایش را کنترل کند. مت به بالا نگاهی انداخت. ستارهها دیگر در آسمان دیده میشدند. آنها را میدید که بر فراز کوهها چشمک میزدند و در موقعیتهایی قرار میگرفتند که بیست و شش هزار سال پیش برای آنها تعیین شده بود. اما یکی از آنها ساختگی بود، یک تُن آلومینیوم و فولاد، که میخواست ترکیبی مرگبار را کامل کند. کدام یک از آنها بود؟ مت فکر کرد میتواند یک نقطهٔ نورانی ببیند که سریعتر از بقیه حرکت میکرد اما نمیتوانست مطمئن باشد. فقط میدانست قو آن بالاست؛ درست مثل رؤیای او، و اینکه اگر جلو آن را نگیرند، در جای خود قرار خواهد گرفت.»
حجم
۲۷۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۲۷۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه