دانلود و خرید کتاب اسپلینترسل (جلد دوم؛ عملیات باراکودا) دیوید مایکلز ترجمه هادی امینی
تصویر جلد کتاب اسپلینترسل (جلد دوم؛ عملیات باراکودا)

کتاب اسپلینترسل (جلد دوم؛ عملیات باراکودا)

معرفی کتاب اسپلینترسل (جلد دوم؛ عملیات باراکودا)

کتاب اسپلینترسل (جلد دوم؛ عملیات باراکودا) نوشتهٔ دیوید مایکل و ترجمهٔ هادی امینی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب اسپلینترسل (جلد دوم؛ عملیات باراکودا)

کتاب اسپلینترسل (جلد دوم؛ عملیات باراکودا) شما را با «سام فیشر» آشنا و همراه می‌کند؛ فردی که خود را «اسپلینترسل» معرفی می‌کند. هیچ عملیاتی ساده نیست. هر فردی چالش‌های خودش را دارد. راوی این اثر گفته است که نمی‌تواند همه‌چیز را طبق برنامه انجام دهد، اما باید مطمئن شود که کارش را نامرئی انجام داده است. اسپلینترسل‌بودن فقط به همین موضوع بستگی دارد. راوی می‌گوید که اگر اسپلینترسل هستید، هیچ ردپایی به جا نگذارید. وارد شوید و خارج شوید و تمام. گروهی از راه دور وضعیت او را زیر نظر دارند و از او حمایت می‌کنند؛ حرفه‌ای هایی که کارشان را خیلی خوب بلد هستند، ولی راوی است که در خط آتش قرار دارد. به هر حرکتی باید آن‌قدر فکر کند که انگار محل عملیات یک صفحهٔ شطرنج بزرگ است. یک اشتباه کوچک می‌تواند مرگ‌بار باشد. با او همراه شوید. این رمان ۴۰ فصل دارد.

خواندن کتاب اسپلینترسل (جلد دوم؛ عملیات باراکودا) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکایی و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اسپلینترسل (جلد دوم؛ عملیات باراکودا)

«ترافیک بزرگراه ۴۰۵ به سمت شمال سنگین بود، پس کاری جز توقف و حرکت از دستم ساخته نبود. لیموزین به اندازه چهار خودرو جلوتر از من بود. وضعیت با شروع باران و توفان بدتر شد. صاعقه در آسمان می‌درخشید و ابرها را به شکلی شرور نشان می‌داد.

در نهایت لیموزین از بزرگراه خارج و در بزرگراه آی ۱۰ به شرق رفت. سریع خط عوض کردم و من هم خارج شدم. ترافیک سبک‌تر بود، ولی طولی نمی‌کشید که ساعت شلوغی، این شریان‌های اصلی را هم کُند بکند. در طول راه به لمبرت گزارش دادم. ظاهراً مأموران اف.بی.آی داخل فرودگاه از دست من عصبانی شده بودند که بدون آن‌ها دنبال هرزوگ رفته‌ام. گفتم به درک. آن‌ها در زمان اشتباه و در جای اشتباه بودند. لمبرت هم گفت که دو مرد چینی با وجودی که ادعا کردند فقط شوخی بوده، دستگیر شده‌اند. لمبرت با من موافق بود که آن‌ها به احتمال زیاد برای ایجاد حواس‌پرتی آنجا بودند. مأمور فیروتا هم برای اینکه در رأس ماجرا نبود، خودش را سرزنش می‌کرد. قبل از اینکه تماس را قطع کنم، لمبرت اطلاع داد که کوئن در خودرو خودش پشت سر من است.

پرسیدم: «هوا چش شده؟» باران مثل رگبار شده و دیدن بیرون از خودرو را سخت می‌کرد.

لمبرت گفت: «اخطار توفان و بارش شدید. همین الان هم خیابون‌های غربی آب‌گرفته شده. مراقب باش.»

عالی شد. فکر می‌کردم در لس‌آنجلس اصلاً باران نمی‌بارد، ولی امروز از نعمت تعقیب یک لیموزین، وسط باد و باران بهره‌مند شده بودم. فکر کنم از آن نمایش‌های کاری بود.

بالاخره لیموزین وارد بزرگراه ۱۱۰ شد و به سمت مرکز شهر رفت، ولی با یک گردش به چپ، وارد آزادراه هالیوود شد. حالا بزرگراه ۱۰۱ پر از خودرو شده بود. ولی خیلی طول نکشید که لیموزین در بلوار غروب از بزرگراه خارج شد و در مسیر شرق به سمت دریاچه نقره‌ای رفت. من هم موفق شدم دنبالشان بمانم و یک فاصله منطقی از آن‌ها را حفظ کنم.

کمی بعد لیموزین وارد پارکینگ یک مهمانسرای افتضاح شد. به نظر می‌رسید مهمانسرا از دهه سی یا چهل مانده باشد. تاکسی را کنار بلوار غروب پارک کردم و بخت یارم شد که یک جای پارک هم پیدا کردم. از آنجا دید خیلی خوبی به مهمانسرا داشتم و دیدم که لیموزین به طرز مضحکی به جای سه خودرو پارک کرد. بعد از لحظه‌ای، راننده چینی پیاده شد و در عقب را برای مسافر باز کرد. هرزوگ بیرون آمد، با راننده دست داد و به سمت در یکی از اتاق‌های مهمانسرا رفت. راننده هم داخل لیموزین برگشت و منتظر شد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۸۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۲۸۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان