کتاب کولی و باد
معرفی کتاب کولی و باد
کتاب «کولی و باد» نوشتۀ فرساد فرهادی است و انتشارات شباهنگ آن را منتشر کرده است. کتاب کولی و باد، سفر پسری جوان به همراه مادربزرگش را روایت میکند.
درباره کتاب کولی و باد
داستان کولی و باد با رسیدن پسری به نام تیم و مادربزرگش به قهوهخانۀ کنار جاده آن هم با پای پیاده آغاز میشود. آنها وارد قهوهخانه میشوند و چیزی برای خوردن سفارش میدهد. اما مادربزرگ به گریه میافتد. او با این کاف در نزدیکی مرز سوئیس خاطرات زیادی دارد.
داستان کولی و باد دربارۀ پسری جوان به نام تیم است که به همراه مادربزرگ ۸۰ سالهاش، گرته، از آمریکا به آلمان میآید. مادربزگ بعد از سالها به وطنش آمده است تا نوهاش را با ریشهها آشنا کند. آنها از آمریکا به اروپا میآیند، آلمان را دور میزنند و تا لهستان میروند و دوباره برمیگردند و به مرز سوئیس میآیند. تمام خانواده تصور میکنند که مادربزرگ راز بزرگی در دلش دارد که هرگز آن را به زبان نیاورده است. گرته سالها پیش در جوانی به آمریکا مهاجرت کرد و فقط چند بار به وطنش سفر کرده بود. تیم فکر می کند این آخرین سفر مادربزرگ است و او قصد دارد از گذشتهای که هیچوقت رهایش نکرده بود حرف بزند. کتاب کولی و باد در بخشهای بعدی به زمان گذشته میرود و داستان دو دوست به نامهای رزا و لولیتا را روایت میکند. از لابهلای این داستان است که رازهای مادربزرگ اسرارآمیز کشف خواهد شد.
خواندن کتاب کولی و باد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به ادبیات داستانی و رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کولی و باد
«چیزی قوی، منسجم و سهمگین، چون موجی بهپیش میآید. بسان اژدهای چند سر که از دهانش آتش میبارد. شعلهها چون رودخانهای عظیم در حرکت است و مارش هیولاوار طبلها، سکوت تاریکی را به چالش میخواند. موج فوجهای انسانی، میانه برلین را درمینوردد و بهپیش میتازد. طبلها غرشکنان به همراه ضربات محکم هزاران گام آهنین که بر زمین کوبیده میشوند، کوس اتفاقی جدید را مینوازند. از دوردست تیر گارتن سرود نوین هورست وسل چون آبشاری از زیر طاق پیروزی دروازه براندنبورگ فوران میکند و به ویلهلم اشتراسه سرازیر میشود. گاردهای گروه حمله حزب نازی با مشعلهای آختهٔ فروزان، چهرههای شبح وار تماشاچیان دو سوی خیابان را سایهروشنی از نور میبخشند. پایینتر از ویلهلم اشتراسه، در یکی از پنجرههای باز کاخ صدارت عظما، مردی کوچک، با سبیلی کوچک در پوست خود نمیگنجد. گاه ساکت میشود و گاه چون آتشفشانی میغرد. او به مشعلهای روشن و پرچمهایی با علامت صلیب شکسته و مردانی با یونیفرمهای قهوهای و چکمههای سیاه بلند، به علامت سلام حزب نازی با حرکتی هیستریک، دست خود را میافرازد و با پاسخ هیولاوار جمعیت بزرگ و بزرگتر میشود.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۹ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۵۹ صفحه