کتاب مترسک

کتاب «مترسک» نوشتۀ فرساد فرهادی است و انتشارات شباهنگ آن را منتشر کرده است. رمان مترسک در شهر قحطی‌زده اتفاق می‌افتد که با ورود مردی غریبه رونق پیدا می‌کند،‌ مردی که سرانجام هویتش آشکار می‌شود.

درباره کتاب مترسک

یک مرد غریبه با ردایی بلند و سیاه بر تن،‌ کلاهی با لبۀ پهن و بلند،‌ریشی انبوه و موی کوتاه نشده و چشمانی آبی سیر که روی سقف واگن قطار نشسته بود و مزامیری از کتاب مقدس را می‌خواند، وارد شهری می‌شود که مدت‌ها خشکسالی گریبانش را گرفته است، شهری که دچار رکود اقتصادی شده و کشاورزانش قحطی‌زده‌اند. مرد غریبه در بدو ورودش به سمت قبرستان می‌رود و آنجا صدای جیغ زنی را می‌شنود که ۲ مرد به او حمله‌ور شده بودند، او به سمتشان می‌رود و زن را نجات می‌دهد؛ اما ۲ جوان که دوقلوهای فردی به نام فرانک هستند کشته می‌شوند. مرد هم با ضربۀ چاقو به پهلویش مجروح می‌شود و همان جا بر زمین می‌افتد.

مترسک یک رمان معمایی و پلیسی است و در شهری قحطی‌زده اتفاق می‌افتد که به سقوط وال‌استریت و به دنبالش خشکسالی و رکود اقتصادی در برخی از شهرهای آمریکا اشاره می‌کند. با ورود یک مرد غریبه که شمایلی شبیه به مسیح دارد اتفاقات خوبی در شهر کوچک می‌افتد. جویی کلانتر شهر، مرد مهربان و خوبی است که وظایفش را به‌درستی انجام می‌دهد و خیرخواه شهر است؛ اما همین خیرخواهی گاهی حتی از سوی شهرداری و شورای شهر مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد. بعد از اینکه مرد غریبه کشته می‌شود جویی به دنبال قاتلان این فرد می‌گردد؛ اما در این میان حقایق عجیبی برایش آشکار می‌شود. رمان مترسک در بعضی از بخش‌ها سرشار از تشبیهات بکر است و زبانی شاعرانه دارد و مخاطبان را به دنیای خیال می‌برد. 

خواندن کتاب مترسک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مترسک

«مزرعه‌ای کوچک در میان‌دشتی وسیع و لم‌یزرع،‌ چون پوزخندی بود که زندگی را ریسه می‌رفت. از دودکش خانۀ محقر چوبی، دودی بی‌رمق در آسمان گم می‌شد. شاید تنها چیزی که مفهوم زندگی می‌داد،‌بعد از دود میان دودکش، دختر کوچکی بود که دستش را سایبان چشم‌ها کرده بود و در افق پی چیزی می‌گشت. حال او به سمت افق رهسپار شد و به توده‌ای از سیم‌های خاردار درهم‌تنیده و زنگ‌خورده از باران سالیان دور رسید. ظاهراً چیزی او را به‌طرف آن‌ها که با آن مرزهای مزرعه را مشخص می‌کردند،‌کشانده بود.»