کتاب روزهای روشن
معرفی کتاب روزهای روشن
کتاب الکترونیکی روزهای روشن نوشتهٔ روشن خواجوی و حاصل ویراستاری مرتضی فتح الهی از انتشارات خادم الرضا (ع) است. این کتاب شامل داستانها و خاطراتی واقعی است.
درباره روزهای روشن
کتاب روزهای روشن خاطرات نویسنده از گذشتههای خیلی دور را در بر گرفته است. نویسنده از روزمرگیها، سفرها، عاشقشدنها، غمها و شادیها، مهر و محبت، از طبیعت و از بیابان نوشته و تلاش کرده تا بذر عشق و امید را در دل ما بکارد. او خاطراتش را جستوجو میکند تا آواز شادی و مهربانی را به همنوعانش هدیه دهد و به این طریق، خاطرات تلخ و شیرین سالهای دور زندگیش را مرور و بازگو کند. روشن خواجوی خاطرات روزهای روشن زندگیاش را در ۳۰ داستان نوشته است. برخی از فصلهای کتاب حاضر عبارت است از «حرف دل»، «محلهٔ شیروانیها و خانهٔ مادربزرگ»، «خانهٔ مادربزرگ و حالوهوای کودکی»، «بنان السلطان و انقلاب مشروطه»، «دایی جان ابوطالب (بنان السلطان)»، «حاج میرزاعلیِ ارباب»، «ازدواج نافرجام»، «خانهٔ پدری و مادربزرگم "تورانخانم"»، «خانهٔ پدری و تدبیر و درایت مادربزرگ»، «بازار سپهسالار»، «جُذامخانهٔ مشهد»، «سکههای قدیمی»، «قلعهٔ الموت»، «تعزیهخوانی و عاشورا در قزوین»، «چهارشنبهسوری»، «شاهرود، شیخ خَرَقان»، «عیدیگرفتن در نوروز»، «مهاجرت به تهران»، «سیزدهبهدر»، «اثاثکِشی به کردستان»، «همراه با دخترانم در ایتالیا»، «عشقِ کودکانه» و «معجزهٔ چهلتیکه».
نویسنده تاریخ پر فرازونشیب ایران و حوادث انقلاب مشروطه را در قالب خاطراتی که مادرش در رؤیا برایش تعریف میکند، در کتاب روزهای روشن روایت میکند. مادرش از ترور ناصرالدین شاه در پنجاهمین سال سلطنتش، قتل امیرکبیر، فتوای تحریم تنباک»، تیرباران «علی باب»، به توپبستن مجلس، فتح تهران، هرجومرج بعد از جنگ جهانی اول، قراداد حقابهٔ هیلمند، معاهدهٔ پاریس، شورش شهرهای مختلف و بالاخره کودتای سوم اسفند که رضاخان به سلطنت میرسد، روایتهای زیادی نقل میکند. انتشارات خادمالرضا کتاب روزهای روشن نوشتهٔ روشن خواجوی با ویراستاری، طراحی و صفحهآرایی «مرتضی فتحالهی» را منتشر کرده است.
خواندن کتاب روزهای روشن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقمندان داستانهای ایرانی و خاطرهنویسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب روزهای روشن
«با گذشت سالها هنوز هم حال و هوای خانهی شیروانیها را به روشنی در خاطر دارم. از هشتی و صندوق خانه و انبارِ پر از بوی ادویه و گلاب و تالار و اتاق آینه و ... که بگذریم، نوبت به مطبخ (آشپزخانه) میرسد که در جنوبِ خانه قرار داشت. مکانی کاهگِلی و سیاه که هم سطحِ حیاط بود. دور تا دور آن جا را سکو ساخته بودند و روی سکوها پُر از بولونی (کوزهی سفالی دهان گشاد) بود. بولونیها پُر بود از ادویه، نمک و فلفل، زردچوبه، دارچین، عدس، لوبیا، ربگوجه، ترشی و سرکه. «لیلیبِگُم» خدمتکار خانه هم بدون آنکه درون آنها را نگاه کند هر چه لازم داشت از آنها برمیداشت و روی اجاقِ گِلی که با هیزم روشن میشد آشپزی میکرد؛ چه غذاهایی، چه عطری، چه طعمی. وسط این مطبخ، یک کوزهی بزرگی بود که به نظر من تا آسمان میرسید. این کوزه خیلی مورد توجه «لیلیبِگُم» بود. یک روز اشگنه داشتیم، یک روز قیمهریز، یک روز آبگوشت؛ اما همیشه غذا برای همه بود. درِ خانه به روی همه باز بود و میهمانْ فراوان. ما همیشه سعی میکردیم کمک کنیم و هیزم بیاوریم برای زیرِ دیگ. «لیلیبِگُم» با دقت مراقب ما بود که خودمان را نسوزانیم. بیشترِ اوقات آش میپخت. او قبل از ظهر کمی آش به ما میداد که بچشیم؛ چه آشی! هنوز هم طعم آن زیر زبانم است.»
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
نظرات کاربران
از خواندن کتاب روزهای روشن لذت بردم.