کتاب گام های بلند ۳
معرفی کتاب گام های بلند ۳
کتاب گام های بلند ۳ نوشتهٔ آنتونی رابینز و ترجمهٔ سعید مینویی است و نشر جیحون آن را منتشر کرده است. این کتاب تکنیکهای ساده برای کنترل زندگی به شما ارائه میدهد و یک راهنمای ساده و سریع برای بهدستگرفتن کنترل زندگی خود است.
درباره کتاب گام های بلند ۳
همهٔ ما در زندگی شرایط سخت را تجربه میکنیم. شرایطی که در آن تصور میکنیم اتفاقات زندگی ما را کنترل میکنند. گاهی احساس افسردگی داریم، شغلمان را از دست دادهایم و با اینکه همه چیز مثل خانه و زندگی سرجایش هست، ولی باز هم احساس میکنیم چیزی از دست دادهایم. گاه سختیهای زندگی به حدی است که سختیهای مردم اطرافمان را به کلی فراموش میکنیم.
اما ما تنها نیستیم. بخشی از زندگی ما و موفقیت ما در این نهفته که به فکر سختیهای دیگران هم باشیم. این کار باعث میشود نسبت به نعمتهای زندگی خودمان شکرگزارتر باشیم و قدر آنچه را داریم و آنچه را میتوانیم بدهیم، بدانیم. بهترین راه دستیابی به شادی واقعی کمککردن به دیگران است، تا آنها هم بتوانند در زندگی شاد شوند.
با علاقه نشاندادن به بهبود زندگی خود، زندگی دیگران را هم بهبود میبخشید. این دقیقاً درسی است که این کتاب میخواهد به شما بیاموزد. کتاب گام های بلند ۳ را در هر وقت از سال میتوان خواند و نیازهای عاطفی دیگران را برآورده کرد. این کتاب برای کسانی است که نیاز به دلگرمی دارند. کتاب گام های بلند ۳ یادآور حقایق کلی زندگی و راهنمای مقابله با سختیهاست. سادگی مطالب این کتاب باعث علاقهٔ مردم نسبت به آن شده است. خیلیها میل دارند این کتاب را بهعنوان یادآور اصولی که منجر به خلق یک زندگی خوب و لذتبردن از آن است، داشته باشند.
خواندن کتاب گام های بلند ۳ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند تغییرات بزرگ در زندگیشان به وجود آورند پیشنهاد میکنیم.
درباره آنتونی رابینز
تونی رابینز یا آنتونی جی رابینز نویسندهٔ کتابهای موفقیت و سخنران انگیزشی در ۲۹ فوریه سال ۱۹۶۰ در شمال هالیوود متولد شد. او در یک خانوادهٔ فقیر کودکی خود را گذراند. برای آنتونی رابینز مواجهه با مشکلات از کودکی با جداشدن والدینش آغاز شد و شدت فقر برای او و خانوادهاش به حدی بوده که حتی جشنهای معمول کریسمس یا روز شکرگزاری را مانند روزهای دیگر میگذراندند؛ زیرا توان مالی کافی برای خرید ملزومات را نداشتند.
آنتونی رابینز از نوجوانی متوجه استعداد درخشان خود برای سخنرانی در جمع شد و علاقهمندی او به نویسندگان الهامبخشی مانند دیل کارنگی باعث پرورش این استعداد در او بود که در نتیجهٔ آن، رابینز بهعنوان رئیس هیئت دانشآموزی در دوران تحصیلی خود برگزیده شد. مشکلات اما آنتونی رابینز را فراموش نکرده بودند و مشکلات خانوادگی و فقر شدید همچنان زندگی او را کاملاً تحت تأثیر قرار داده بودند، مادر او مشکل اعتیاد به الکل و مواد مخدر داشت و چندین ازدواج ناموفق او و آمدورفت ناپدریهای مختلف تأثیر بسیار مخربی بر روحیه او و برادران و خواهرانش گذاشته بود. رابینز اما برای کمک به گذران زندگی با کارهای دستساز تلاش میکرد تا کمی معیشت خانوادهاش را بهبود بدهد. تلاشهای او سرانجام نتیجه داد و توانست به یکی از موفقترین نویسندههای دنیا تبدیل شود.
بیش از چهار میلیون نفر تاکنون در سمینارهای رابینز شرکت کردهاند و بیش از پنجاه میلیون نفر در صد کشور مختلف از آموزشهای صوتی و تصویری و همینطور کتابهای آموزشی او تاکنون استفاده کرده و میکنند. موضوعات مشترک در بیشتر آموزههای او خودسازی و رویارویی با ترس و غلبه بر موانع است.
بخشی از کتاب گام های بلند ۳
«چند سال قبل در روز عید شکرگزاری خانوادهای روزشان را با حالی غیرمعمول شروع کردند، به جای آن که چنین روزی را با احساس قدرشناسی و شکر شروع کنند. روزشان را با این فکر شروع کردند که در زندگی چه چیزهایی ندارند، حداقل کاری که این خانواده میتوانست انجام دهد، این بود که با سازمان خیریه محلشان تماس بگیرند، یا یک شام بوقلمون با سس خوشمزه برای خودشان فراهم کنند، اما چنین کاری نکردند. چرا؟ (چون آنها مثل بسیاری از خانوادههای دیگر مغرور بودند و میخواستند با چیزی که خودشان داشتند، کار را تمام کنند.)
در ادامه اوضاع حادتر شد و بالاخره باعث به وجود آمدن بگومگو میان زن و شوهر شد. پسر بزرگترشان از دیدن چنین شرایطی دچار عصبانیت و افسردگی شد. اما یکباره صحنه کاملاً عوض شد و کسی در منزل آنها را محکم کوبید. ناگهان مردی را با لباسهای عجیب مقابل خود دیدند، با کولهباری پر از خوردنیهای مخصوص روز شکرگزاری: بوقلمون، کیکهای خوشمزه، سیب زمینی و کنسروهای مختلف همه چیز، مخصوص آن روز. آن مرد گفت که این خوردنیها همه برای شماست. اینها از طرف کسی است که میداند شما نیاز دارید بدانید مورد محبت و توجه او هستید. ابتدا پدر خانواده نمیخواست هدایا را قبول کند. ولی آن مرد گفت: من فقط مسئول توزیع این هدایا هستم. خندید و آن کولهبار را به دست پسر داد و در گوشش زمزمه کرد که روز شکرگزاری خوبی داشته باشد. در آن لحظه زندگی آن مرد جوان کاملاً عوض شد. او آموخت که امید ابدی است و مردم، حتی غریبهها میتوانند به دیگران محبت و توجه کنند. این اتفاق به قدری او را تکان داد که او با خودش عهد کرد روزی با دیگران چنین کاری کند.
و پسر جوان وقتی به هجده سالگی رسید، دست بکار قولی شد که به خود داده بود. با درآمد کمی که داشت شروع به خرید و جمعآوری مواد غذایی کرد، اما نه برای خودش، بلکه برای دو خانواده کم درآمد. در روز عید شکرگزاری، لباسهای کهنهاش را به تن کرد و به خانه آن دو خانواده رفت و وانمود کرد مأمور تحویل مواد غذایی است. وقتی به در فرسوده منزل اول رسید، یک زن امریکای لاتینی به او خوشامد گفت. آن زن شش فرزند داشت و پدر خانواده هم چند روز قبل خانواده را ترک کرده بود. مرد جوان به آن زن گفت که من مأمور رساندن این مواد غذایی به شما هستم. سپس او به طرف اتومبیلش رفت و جعبههای پر از مواد غذایی را آورد. مادر جوان که به سختی ا نگلیسی حرف میزد، مرد جوان را بغل کرد و تشکر کرد و گفت که خدا او را فرستاده است. ولی مرد جوان گفت: من فقط مأمور پخش موادی هستم که دوستی به من داده است. سپس نامهای به زن داد که روی آن نوشته شده بود این نامه از یک دوست است. عید شکرگزاری شما مبارک باشد. بدانید که شما را دوست دارند و لیاقت آن هدایا را دارید. روزی هم که در شرایط مناسب بودید، خواهش میکنم شما برای دیگران همین کار را بکنید.
مرد جوان کیسههای مواد غذایی را یکی بعد از دیگری به داخل خانه میآورد و خوشحالی و هیجان در آن خانه اوج میگرفت. زمانی که کار آوردن مواد غذایی به اتمام رسید، چنان جَوی به وجود آمده بود، که اشک به چشم مرد جوان آمد. وقتی از منزل آن زن دور میشد و از شیشه اتومبیل به صورتهای خندان آن خانواده که برای بدرقهاش به دم در آمده بودند نگاه میکرد، به یاد روزی افتاد که در کودکی چنین اتفاقی برایش افتاده بود. آن اتفاق هدیهای الهی بود که او را برای چنین کاری در آینده خودش آماده کرد، و این یعنی زندگی توأم با بخشندگی. او تا امروز مشغول انجام کاری است که پیشتر دیگران با خود و خانوادهاش انجام دادهاند. این که به مردم نشان دهد برای هر مشکلی راه حل وجود دارد. با کمی محبت و اراده و تفاهم و عمل، بسیاری از معضلات را میتوان به درس و فرصتی برای رشد و شادی درازمدت تبدیل کرد. من این همه اطلاعات درباره این مرد جوان و خانوادهاش و کارهایش را از کجا آوردهام؟ پاسخ این است که آن مرد جوان خود من بودم. من این کتاب را نوشتم که بدانید کسی به فکر شماست. که بدانید شرایط هر قدر سخت یا طاقتفرسا باشد، شما میتوانید آن شرایط را تغییر دهید. میتوانید رؤیاهایی را که زمانی در سر داشتید، به واقعیت تبدیل کنید. چه طور؟ با مراجعه به قدرتی که در درون شماست. حتی در همین لحظاتی که مشغول خواندن این کلمات هستید. این قدرت درون شما، میتواند در عرض چند لحظه همه چیز را در زندگی شما عوض کند. فقط کافی است این قدرت را آزاد کنید. علت این که میتوانم با اطمینان این را به شما بگویم، این است که خودم از همین قدرت به مقدار زیاد برای تغییر زندگیام استفاده کردهام.»
حجم
۲۱۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۲۱۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه