کتاب فقط برایم نامه بنویس
معرفی کتاب فقط برایم نامه بنویس
کتاب فقط برایم نامه بنویس نوشتهٔ اورلاندو فیجز و ترجمهٔ غلامحسین میرزاصالح است. انتشارات مازیار این کتاب را منتشر کرده است؛ ناداستانی حاوی چندین نامهٔ عاشقانه.
درباره کتاب فقط برایم نامه بنویس
کتاب فقط برایم نامه بنویس (عشاق گولاگ) را چندین نامه در بر گرفته است، اما چه نامههایی؟ دو فرد به نامهای «لِف میشچنکو» و «اسوتلانا ایوانوآ از» تقریباً در اوج دوران استالینیسم بهمدت هشت سال و نیم با هم مکاتبه میکردند و در مجموع ۱۲۴۶ نامه به یکدیگر نوشتند که ۶۴۷ نامه از طرف لِف به اسوتلانا و ۵۹۹ نامه از اسوتلانا به لِف نوشته شده است. این نامهها آشکارکنندهٔ عشق پرشوری میان این دو فرد است. کاشف نامهها پس از آشنایی با لِف در سال ۲۰۰۰ میلادی و حین کمک به او در تدوین خاطراتی که مینوشت، از وجود چنین نامههایی اطلاع یافت؛ هر چند که لِف پنج سال بعد نامهها را به او نشان داد. اینک گزیدهای از این نامهها بهکوشش اورلاندو فیجز در دسترس ما قرار گرفته است. این ناداستان ۱۲ فصل دارد.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب فقط برایم نامه بنویس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب نامهنگاری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فقط برایم نامه بنویس
«گروه زندانیان و گاردها سوار بر قطار به آهستگی به سوی شمال، از مینسک به وولگدا و کاتلس رهسپار سفری بودند تا در اعماق جنگلهای مجاور مدار شمالگان وارد پچورا شوند، زمهریری که قرار بود لِف دوران محکومیت طولانی خویش را سپری کند. برای انتقال زندانیان از واگنهای مخصوص حمل حیواناتِ قطار استفاده میشد. ردیف تختخوابهای دو طبقهای که از چوب الوار میساختند به هر دو طرف درهای کشویی واگن ختم میشد. در وسط هر واگن یک «مستراح» به شکل لولهای دهن گشاد دیده میشد که از کف واگن بلندتر بود و سر دیگرش به روی خطآهن گشوده. واگنها برای حمل بیست گاو، یا یک دوجین اسب ساخته شده بود، اما شصت زندانی را تنگاتنگ هم در آن جای میدادند. «سیاسیها» چون لِف را که اکثراً سربازان دستگیر شده در منطقهٔ اشغالی آلمانها بودند، با جنایتکاران عمومی و غیرنظامی کنار هم جای میدادند. جنایتکاران خشن و همدست با یکدیگر فوراً بخاری کوچک آهنی را به خود اختصاص میدادند. لِف و سایر زندانیان که با لباس تابستانی دستگیر شده بودند، بههم میچسبیدند تا با کز کردن در گوشهٔ بادگیر واگن سرد با حرارت بدن یکدیگرخود را گرم کنند.
به هر زندانی روزی دویست گرم نان و ماهی نمک سود داده میشد، ولی تقریباً آبی به آنها نمیدادند. خیلیها به خاطر تشنگی مریض میشدند و جانشان را از دست میدادند. مردگان و افراد رو به مرگ را از واگنها به بیرون پرتاب میکردند. کسی نمیدانست که چرا نگهبانان زندانیان را از آب محروم میکنند. در گولاگ مقررات و قوانین زیادی درباب مراقبت از کاروان زندانیان اعزامی وجود داشت و به نظر عقلایی نمیرسید بگذارند زندانیها که به عنوان کارگران برده، ارزش اقتصادی داشتند به آسانی جانشان را از دست بدهند. محتملترین توجیه آن است که نگهبانان نمیخواستند به خود زحمت دهند و سطلهای سنگین آب را به داخل واگنها ببرند، اما احتمالاً یک عنصر سنگدلی و قساوت نیز بیتأثیر نبود و به استدلالشان در مورد موازین خود نگهبانان ربط داشت که از سلسلهمراتب و کنترل سود میبردند.
نگهبانان با به خدمت گرفتن بعضی از جنایتکاران، سیاسیها را کتک میزدند و در مقابل دریافت جیرهٔ بهتر و آب، اموالشان را میدزدیدند. به جنایتکاران میگفتند که آنان «خودی» به حساب میآیند و «موقتاً دستگیر شدهاند» در حالی که سیاسیها «دشمن خلق هستند» و مستحق کتک خوردن. لِف از وحشیگری جنایتکاران دچار حیرت میشد. فکر میکرد که آنان بشر نیستند، بلکه پدیدهٔ بیولوژیکی نوظهوری هستند که کلبی مسلکی و وحشیگریشان به مرز سادیسم رسیده است.» نگهبانان در قیاس با آنان اندکی بهتر بودند. روزی یک یا دو بار به واگنها سر میزدند تا به «جستجو» بپردازند. دستور میدادند که سیاسیها در یک سمت جمع شوند و بعد با هر چه که به دستشان میرسید، از جمله میلهٔ آهنی، چکش چوبی یا فلزی، تکهای تخته و یا چوبدستی آنها را میزدند تا طرز کار را به جنایتکاران بیاموزند. در یکی از این بازدیدها لِف به شدت آسیب دید و در بازدیدی دیگر چنان ضربهای به یک طرف سرش زدند که پردهٔ گوشش پاره شد.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه