دانلود و خرید کتاب روزی... شاید فردا علیرضا وزیری
تصویر جلد کتاب روزی... شاید فردا

کتاب روزی... شاید فردا

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب روزی... شاید فردا

کتاب روزی... شاید فردا نوشتهٔ علیرضا وزیری است. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان این رمان معاصر و ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب روزی... شاید فردا

کتاب روزی... شاید فردا حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که هفت فصل دارد. این رمان در حالی آغاز می‌شود که راوی اول‌شخص آن می‌گوید شیشهٔ ماشین را کمی پایین می‌دهد. سوز سرما به شیشه می‌کوبد. بخاری ماشین روشن است و زیر پای راوی گرم شده ،اما سرما مانند تازیانه‌ای به صورتش می‌خورد و گونه‌ها و نوک بینی‌اش گل انداخته است. این راوی نگاهی می‌اندازد به چهرهٔ سرما‌زده‌اش در آینهٔ وسط ماشین و از خودش می‌پرسد که آیا این کم‌طاقتی به سرما، نشانهٔ پیری است؟ این شخصیت دیگر عادت کرده است همه‌چیز را به پیری ربط بدهد. این رمان به قلم علیرضا وزیری را بخوانید تا بدانید چرا.

خواندن کتاب روزی... شاید فردا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب روزی... شاید فردا

«از کوپه می‌زنم بیرون. کشیده شدن قطار روی ریل‌های آهنی و لرزش و تکانه‌های آن، راه رفتن در طول مسیر راهروهای تنگ را سخت کرده است. شدت لرزش‌ها به حدی است که انگار هر لحظه قطار می‌خواهد از وسط دو نیمه شود. مامان از بین قطارهای درجه یک عبوری از این مسیر قطار بومی شهر را انتخاب کرد و نشان داد فکر و ذهنش متوجهٔ شهر زادگاهش است. فرزاد کلّه‌خر پیام داده داخل قطار است. هیچ وقت فکر نمی‌کردم این‌قدر احمق باشد. چند روزی می‌شد که جواب تلفن و پیام‌هایش را نداده و گفته بودم می‌خواهم بروم سفر. وقتی مقصدم را پرسید بدون اشاره به موضوع کار مادر، گفتم برای سیاحت و کویرنوردی می‌خواهم بروم طبس. کلی ذوق کرد که عاشق کویر است و چند سال پیش با دوستانش اقامت چند روزه‌ای در دل کویر داشته‌اند. گفت که دلش لک زده برای دیدن دوباره کویر و ماندن در اقامت گاه‌های بوم‌گردی و رفتن به پشت بام‌های کاه‌گلی آن و زُل زدن به آسمان شب پُرستاره. نمی‌دانم چه شد که از زیر زبانم ساعت و روز حرکت را کشیده بود بیرون. این چند روزهٔ سفر حال و حوصله‌اش را نداشتم. چند هفته‌ای می‌شد که کم‌محلی‌اش می‌کردم. به قول بچه‌ها می‌خواستم پَرَش را باز کنم. حوصلهٔ سماجتش را نداشتم. از آن پسرهای کَنِه بود. آنقدر سریش بود که کم‌محلی‌هایم هم رویش اثر نمی‌گذاشت. دلم را زده بود. از اولش هم به او گفته بودم که دیر یا زود تاریخ مصرفش تمام می‌شود. به شوخی گرفته بود. گفته بودم که وابسته و دلبستهٔ کسی نمی‌شوم. خیال می‌کرد اَدا و اَطوار دخترانه است. بیشتر سعی می‌کرد خودش را نزدیک کند ولی غافل از این بود که این سماجت بیشتر حال به‌هم زن است و دیگر باید مانند موارد خاص بشورمش و بگذارمش کنار به حدی که ایستگاه بعدی با چشم‌های گریان از قطار بزند بیرون. با هر پسری که این چنین رفتار می‌کردم بعد یک مدت قهر می‌کرد و می‌گذاشت می‌رفت. نمی‌دانم این فرزاد چه مرگش بود که جری‌تر می‌شد.

داخل راهروی بعدی ایستاده بود و زُل زده بود به بیرون. کلاه لبه‌دارش را روی سر داشت که به او چهره‌ای احمقانه و کاریکاتوری می‌داد. من را که دید ذوق‌زده دستش را بالا برد. دلم می‌خواست همان‌جا سرش داد بکشم که این‌جا چه غلطی می‌کند و چرا این‌قدر بی‌بُته است که هرچه بی‌محلی می‌کنم از رو نمی‌رود. برایم شکلکی درمی‌آورد و لبخند بی‌موقعی که روی لبم نقش می‌بست، فاتحه می‌خواند به همهٔ تصمیمم برای ضد حال زدنش. تا بخواهم دوباره تصمیم بگیرم برای توپیدن به او، نقشه‌ای را از داخل جیب کوله پشتی‌اش بیرون می‌کشد و می‌آورد جلوی چشم‌هایم. با خودکار قرمز روی چندجا را علامت زده.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

حجم

۲۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

قیمت:
۲۲,۵۰۰
تومان