کتاب خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر
معرفی کتاب خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر
کتاب خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر نوشتهٔ مهراوه فردوسی است. نشر چشمه این کتاب را منتشر کرده است. این مجموعه جستار یکی از موضوعات مطرح در حوزهٔ حوادث اجتماعی و جنایی را روایت کرده است.
درباره کتاب خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر
کتاب خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر یا «ماجرای سمیه و شاهرخ» حاوی چهار جستار دربارهٔ یک پروندهٔ جنایت است. این جنایت در چهارشنبه، ۱۲ دی ۱۳۷۵ و بهدست دو نوجوان ۱۶ساله با نامهای «شاهرخ وثوق» و «سمیه شهبازینیا» در یک خانهٔ ویلایی در خیابان گاندی رخ داد. جنایت بهدلیل سن پایین قاتلها، موضوع و خانوادگیبودن آن و بهت افکار عمومی بسیار بر سر زبانها افتاد. کتاب «خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر» جستارهایی دربارهٔ پروندهٔ جنایت سمیه و شاهرخ را در بر گرفته است. محور اصلی ماجرا از این قرار بود که سمیه و شاهرخ عاشق هم میشوند، خانوادهٔ شاهرخ با این ازدواج موافقت میکنند، اما خانوادهٔ سمیه از درِ مخالفت در میآیند. این آغاز ماجرایی است که به جنایتی بزرگ ختم میشود. مهراوه فردوسی، نویسنده و روزنامهنگار در این کتاب بهسراغ روایت و بازخوانی یکی از جنجالبرانگیزترین و تکاندهندهترین پروندههای جنایی سالهای گذشته رفته است. او برای فهم بستر و چگونگی رخدادن این جنایت خانگی، بهجای دنبالکردن الگوی پوزیتویستی علت جرم، بهسراغ «جرمشناسی روایی» رفته است؛ الگویی که در پی روایت داستان جرم است. این روایت چندصدا و تنشآلود ادعا میکند جرمْ عاملی «بیرونی» نیست که کشفش کنیم؛ معنایی است که در روایت شکل میگیرد، میچرخد و تغییر شکل میدهد. حکایت این کتاب ماجرایی دنبالهدار و جنایی است که در پنج پرده و چهار جستار مستقل تدوین شده است. این کتاب به ابعاد و پیامدهای حادثهای پرداخته که در زمان وقوع و حتی ماهها و سالهای پس از آن، یکی از موضوعات مطرح در حوزهٔ حوادث اجتماعی بوده است.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به ۲ گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرند، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص، یا ارائهٔ اطلاعات و به دلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم عامهٔ مردم است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب، یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ «مبتنی بر واقعیت» از هدفهای دیگر ناداستاننویسی هستند. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتوانند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها، نقدهای ادبی.
خواندن کتاب خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب جستار مستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر
«شاهرخ پشتسر سمیه از ماشین پیاده میشود و به سمت داروخانهٔ آن سمت میدان میروند. شاهرخ میداند اینبار تصمیم سمیه جدی است. دلش میخواهد یکی بیاید و دستگیرشان کند. قبل از هر اتفاقی. به پلیس آن سمت خیابان خیره میشود و برای لحظهای مردد و آهسته قدم برمیدارد. سمیه برمیگردد سمت شاهرخ. عقبکی راه میرود. «نکنه جا زدهای؟ ها؟ تو دیشب قول دادی.» شاهرخ بلند قدم برمیدارد. هنوز نمیداند زندگی کمین کرده تا آن روی ترسناکش را نشانشان دهد. عشق برای او دختر شیرین و گرمی است با تنی مرطوب و نوشکفته. صورتش را نزدیک صورت زیتونی معشوقش میبرد. نزدیک پرزهای کمرنگ صورتش. بوی شیرین سمیه قاتی رطوبت لبهای گوشتی بهبلوغنرسیدهاش مشام شاهرخ را پُر میکند. دلش به حال این سمیهٔ دردکشیده میسوزد. محکم و مردانه میگوید: «قول دادم.» و موفق میشود لبخند فراری و چموش را به روی لبهای سمیه برگرداند. سمیه میرود توی داروخانه و شاهرخ پا میکوبد توی چالهای از آب باران دیشب. مثل همهٔ وقتهایی که مضطرب است. پوستر مرد خوشسیمایی توی چاله خیس خورده. پا میکوبد روی نوشتهٔ «فردایی بهتر، برای ایرانی اسلامی». پایش را فشار میدهد و فکر میکند نکند سمیه گیر بیفتد. اگر دیگر نتواند سمیه را ببیند آنقدر سرش را میکوبد به دیوار که آزادش کنند. مثل آنباری که مادرش قفل اتاقش را باز کرده و گفته بود: «این دختره پاک دیوونهت کرده.» همان روز بود که پدرش را مجبور کرد زنگ بزند به پدر سمیه برای خواستگاری. سمیه با دو جفت دستکش لاتکس و چند سرنگ برمیگردد. نقشه کشیده بود با آمپول هوا بکُشدشان. به آسمان و به ابرهای سیاه نگاه میکند که سوار شهر شدهاند و دارند ریزریز آسمان را میبلعند. تا یک ساعت دیگر همهچیز برای همیشه تغییر میکند.
شاهرخ گفت: «صبح به گمان مخالفت خانوادهٔ سمیه با ازدواج ما تصمیم گرفتیم نقشهٔ قتل آنها را بکشیم. از داروخانه دستکش هم خریده بودیم. در غیاب پدر و مادر خانواده من و سمیه هنگام عصر اقدام به اجرای نقشهٔ قتل کردیم.»
(یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۷۵، روزنامهٔ ایران، ص ۱۴)»
حجم
۵۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۵۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
اطلاعات خیلی محدودی داشت؛ و پر از انشا!