کتاب باران همین اطراف...
معرفی کتاب باران همین اطراف...
کتاب باران همین اطراف... سرودهٔ پرویز حسینی است. نشر چهره مهر این ۲۰ نقد بر اشعار ۲۰ شاعر زن معاصر را منتشر کرده است.
درباره کتاب باران همین اطراف...
کتاب باران همین اطراف... ۲۰ نقد بر اشعار ۲۰ شاعر زن معاصر را در بر گرفته است. پرویز حسینی در این کتاب به بررسی بیست کتاب از بیست شاعر زن ایرانی پرداخته و کوشیده تا اندکی از حقیقت درونی و متافیزیکی اشعار این شاعران را با تکیه بر محتوای آثارشان به نمایش بگذارد. گفته شده است که شعر بهمثابهٔ یک تجربهٔ زیستهٔ کامل است؛ آنقدر پیچیده و گوناگون که قالبهای متعدد یافته و همواره در خود تکثر مییابد و هر بار گونههایی جدید از آن خلق میشود. پرویز حسینی در این نقد و بررسی، همراه با نکتهسنجی و تیزبینی، روح زندهٔ کلمات را از شور و عشق شاعر به عناصری همچون شهر، جغرافیا، آزادگی، عشق، اجتماع، مردم، معشوق، خداوند و... مقابل چشمان شما رقصانده است؛ با ترنمی که همسو و همصدا با آواز بیست شاعر ایرانی است.
میدانیم که شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.
خواندن کتاب باران همین اطراف... را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نقد شعر معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب باران همین اطراف...
«اولین مجموعه شعر خانم مریم نقیب فضای دوگانهای دارد، روشن و تاریک. آنجا که تاریک مینماید شاعر عاصی و تلخ است و کلماتی که بهکارگرفته، مهربانانه و خالی از خشونت نیست! واژههای دار، تشییع، تاریکی، شمشیر، شب، حلقآویز، زندهبهگور، تابوت، خنجر و لاشخور و... تا حدودی آزاردهنده مینماید ولی در فضای روشن، اتمسفر شعر تغییر میکند و امید و عشق به صحنه تابانده میشود:
"شاید در بیآغازترین زمان، دوباره/ نطفهٔ مادر نخستینمان شویم/ آنجا که تمام بهانههای زمین/میراث انسان میشود/وقتی مادهگرگی/پا به ماه میگذارد..."
(بند آخر شعر ۱۹)
و یا در آخرین بند شعر ۵۰:
"شاید اگر/روزی باران ببارد/حق نمکی که با دریا داشتم/زخمهایم را/به ساحل بازگرداند."
هرچند هر دو مثال با حرف شرط "شاید" آمده و هنوز تردید شاعر را به همراه دارد، اما کوشیده که از فضای ناامیدی فاصله بگیرد و در جایی که خورشید دیگر شرق و غرب را نمیشناسد، چنین میسراید:
"اگر کاری کنی که خورشید
از میان دستهای تو طلوع کند
قطبنما تمام قطبهای جهان را گم خواهد کرد"
هرچند حرف شرط اگر اینجا هم آمده، اما امیدی هنوز مانده به طلوع خورشید...
استفاده شاعر از ادات شرط مانند اما، اگر و شاید، با بسامد بالا در شعرها نشاندهندهٔ دیدگاه شک و تردید در هستیشنآسی اوست. شاعر گزارههای تردید که به یقین نرسیده است و آنچه در پیرامونش میگذرد از ثبات برخوردار نیست. تزلزل روحی شاعر در روایتهای تردیدآمیز شعرها به خوبی دیده میشود. ببینید:
"شاید بغضی که درگلوی خلا شکست/ از آن نگاه تو باشد"
"شاید ارواح پروانهها/خورشید را/ به رستاخیز تلاقیمان بیاورند"
"شاید آن مرد/که بودنش را در نیلبکی فریاد میزد/ از همین راه رفته باشد
شاید اگر..."
"حالا شاید خونخواهی/پای سیمرغ را به این حوالی باز کند"
"شاید باید پشت آن در بسته میماندم
شاید ستارهای با جاده آشتیام دهد"
"اگر طلوع تو این مثلث را به آتش بکشد"
"شاید روزی که/ دریاها آبستن زمین میشوند/گوش جهان پر شود/از نامهای تو/که من در دهان صدفها گذاشتم"
شاید زمانی که چرخش آغاز میشد"
"شاید این بار دایرهها/آبستن سیمرغ شوند"
و دهها نمونه دیگر از استفاده از ادات شرط درکل شعرها، ما را با شاعری روبهرو میکند که راوی گزارههای خبری متزلزل است!
و چرا اینهمه؟! و این چنین؟! آیا مریم نقیب آگاهانه چنین استفادهٔ مفرط و بیاندازهای از ادات شرط دارد یا اینکه صرفا تکیه کلام اوست؟!
شعرهای مریم نقیب نشات گرفته از فلسفهٔ جهانبینی خاص اوست که گاهی خودش اشارهٔ مستقیم یا غیرمستقیمی برای تبیین آن دارد.:
"تا جهان و بردههای فلسفهاش بدانند/من همان سوال بیجواب بودم..."
"شاید در بیآغازترین زمان، دوباره"
و دور
"و دور سوالهای کلاغها را
که در قارقار، فلسفه
نشخوارکردهاند
خط بکشم"...
"که در بیآغازترین سرانجاممان"
"آغاز و پایان این قصه یکی بود
و یکی نبودها را
کلاغهایی بردند
که دیگر در فکر رسیدن به خانه نبودند"
"حق با توست
آغوش این عشق
از سر احساس من زیاد بود
که آخرسر
سر از سفرهٔ گرسنهترین فیلسوفهای تاریخ درآوردم"
"حالا تکلیف دردهای زمین
با این خدایان خسته
به کجا میرسد؟!"
"و آنقدر دورخودشان چرخیدند
تا کشتی نوح به گل نشست
و انسان در دستهای زمین گم شد
بگذار اینبار فانوس شیخ
تمام روزها را
به دنبال من بگردد"
مریم نقیب با استفاده از واژگانی چون: تراژدی، خدایان، اسطوره، معبد، دخمه و... به نوعی فلسفه هستی را به سخره میگیرد و به لحاظ زیباییشناسی شعرش از ملاحت و لطافت کمتری برخوردار میشود وحتی خشونت کلام و فلسفهاش شعرش را به ابهام و پیچیدگی پیش میبرد و باعث میشود مخاطب خودش را درتنگنای زمان، فلسفه و تاریخیت جهان اسیر ببیند، آن هم از سوی شاعرهای مونث که دشواری جهان هستی را با خشونتی مذکروار نشان میدهد وحتی عنوان کتاب، ستیز با طبیعتگرایی را عیان میکند با خورشیدی که بر همهٔ قطبها سرد میتابد.»
حجم
۷۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۷۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه