کتاب گوشی های آرمی
معرفی کتاب گوشی های آرمی
کتاب الکترونیکی «گوشی های آرمی» نوشتۀ نسیبه استکی در نشر عهد مانا به چاپ رسیده است.
درباره کتاب گوشی های آرمی
گوشیهای آرمی یک رمان نوجوان است که داستانی جذاب و تأملبرانگیز را برای جوانان ارائه میدهد. داستان این کتاب دربارۀ یک کارخانه است که گوشیهای رایگان به مردم شهر ارائه میدهد. با گذشت زمان، تمام صاحبان این گوشیها به شکلی به آنها وابسته میشوند که تقریباً به رباتهایی تبدیل میشوند که تمام توجهشان به گوشیهایشان است. کتاب با زبانی ساده و قابل فهم برای نوجوانان نوشته شده است و برای آنها هم جذاب و هم آموزنده خواهد بود.
کتاب گوشی های آرمی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب گروه سنی نوجوان است.
بخشی از کتاب گوشی های آرمی
«زنگ تفریح، ریحانه تنها گوشهٔ حیاط به دیوار تکیه داده بود و لقمهاش را میخورد. او و مهسا از پیشدبستانی تا حالا که کلاس پنجم بودند، همکلاسی بودند. رفتار مهسا از همان اول همینطور بود. ریحانه هربار که به خانه میرفت از اذیتهای مهسا برای مادرش میگفت و از او میخواست مدرسهاش را عوض کند. ولی بیفایده بود. مادر میگفت: «باید یاد بگیری با کسی که اذیتت میکند درست برخورد کنی. نمیشود که از دست مردم فرار کنی.» ولی ریحانه به هیچ وجه نمیتوانست با مهسا کنار بیاید. همه میدانستند چون او باهوش و درسخوان است، مهسا بهش حسودی میکند. ولی هیچکس جرأت نداشت طرف ریحانه را بگیرد.
ریحانه آهی کشید و گاز دیگری به لقمهاش زد. همین موقع مبینا از در حیاط بیرون آمد. با دیدن ریحانه کنارش رفت. سرش را پایین انداخت و با خجالت گفت: «ببخشید که تنهات گذاشتم. میدونی که. منم از مهسا خوشم نمیآد، فقط میخواستم گوشیش رو ببینم.» ریحانه لبخندی زد: «اشکال نداره.» بعد جعبهٔ تغذیهاش را درآورد و یک لقمه نان و پنیر به مبینا داد. مبینا با خنده تشکر کرد. همینطور که آن دو مشغول لقمه خوردن بودند، مهسا و دور و بریهایش با سر و صدای زیاد وارد حیاط شدند. مهسا بالای پلهای ایستاد و با صدای بلند گفت: «نگران نباشید بچهها. وقتی برگشتم خونه، این گوشی رو روشن میکنم و فردا میام نشونتون میدم. خورد و به کاغذی که جلوی پایش افتاده بود، خیره شد. عکس یک گوشی قشنگ بود و کنارش نشانی که شبیه به یک چشم قرمزرنگ با مژههایی بلند و زیبا بود. ریحانه کاغذ را برداشت. یکدفعه صدای مهسا را شنید که بهش نزدیک میشد: «خبر افتتاح ساختمان شرکت گوشیهای آرمی رو داده. البته من که از قبل خریدم. باید برای شماها جالب باشه.» ریحانه توجهی به او نکرد. حواسش به عکس تکچشم قرمزرنگ بود. هیچ حس خوبی به آن نداشت.»
حجم
۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
خیلی خیلی علیه واقعا از خانم نویسنده تشکر می کنم حتماً حتماً بخونید حالا چه تو طاقچه چه از کتاب خونه یاد دوستتون قرض بگیرید چهبخرید