کتاب دنیای بیگانه دبورا
معرفی کتاب دنیای بیگانه دبورا
کتاب دنیای بیگانه دبورا نوشتهٔ جوآن گرینبرگ و ترجمهٔ زهره مهرنیا است. نشر مون این رمان آمریکایی را منتشر کرده است. این اثر در دو جهان میگذرد.
درباره کتاب دنیای بیگانه دبورا
کتاب دنیای بیگانه دبورا که در ۲۹ فصل نوشته شده، حاوی یک رمان است که شخصیت اصلی آن در دو جهان زندگی میکند. او «دبورا بلاو» نام دارد. در یکی از دنیاهای محل زندگی او هیچ درد و رنجی وجود ندارد و دبورا میتواند در آن همانطور که دلش میخواهد، زندگی کند. نام این دنیای خیالی، «یر» است. جهان واقعی او یک بیمارستان روانی است که پزشکانش حرفهای او را نمیفهمند و فکر میکنند او به بیماری اسکیزوفرنیا مبتلا است. منتقدان عقیده دارند که جوآن گرینبرگ این کتاب را بر اساس تجربیات خودش نوشته است. میدانیم که در طول تاریخ، بیماریهای روان در ادبیات نقش مهمی داشته است. ارسطو معتقد بود که افراد نابغه بهنوعی مالیخولیا دچارند. شاید در آن زمان چنین حالاتی، جنون تلقی میشد، اما امروزه با پیشرفت علم و شناخت بهتر مغز میدانیم که چنین مشکلاتی ناشی از اختلال در عملکرد مغز و قابلدرمان یا کنترل است. هنوز هم روانشناسانی هستند که خود را جدا از بیمارانشان میبینند؛ زیرا قادر نیستند تجربهٔ آنها را درک کنند. اینجا است که ادبیات بهکمک آنها میآید و دنیای بیماران را به روانشناسان و مردم عادی نشان میدهد.
جوآن گرینبرگ با نوشتن این رمان ما را از نزدیک به دنیای یک نوجوان ۱۶سالهٔ مبتلا به اسکیزوفرنیا برده است. این نویسنده تا چندین دهه راجعبه تجربهاش در بیمارستان روانی هیچچیز نگفت و تا مدتها با نام مستعار مینوشت. او پس از ترخیص از بیمارستان روانی، یک زندگی عادی را میگذراند و نمیخواست دیگران برداشتی غلط از کتابش داشته باشند. او در یکی از مصاحبههایش گفت که وقتی در سال ۱۹۵۱ از بیمارستان روانی بیرون آمد، نمیخواست هیچوقت راجعبه آن صحبت کند. او قصد داشت که دربارهٔ دوران «جداییاش از واقعیت» دروغ بگوید، اما یک دهه بعد، او حقیقت را همانطور که تجربه کرده بود، در قالب کتاب «دنیای بیگانهٔ دبورا» درآورد. جوآن گرینبرگ بعد از گرفتن مدرکش، معلم مدارس استثنایی شد و به انجام رسالتش یعنی آشنایی مردم با بیماریهای روان ادامه داد. او با نوشتن داستان خودش از بیماری اسکیزوفرنی، گام مهمی در افزایش درک عموم از مشکلات شدید سلامت روان برداشته است. از کتاب دنیای بیگانه دبورا یک فیلم سینمایی به نام «هرگز بهت قول باغ گل رز را نداده بودم» ساخته شده است. این فیلم به کارگردانی «آنتونی پیج»، نامزد چند جایزهٔ اسکار سال ۱۹۷۷ شد؛ همچنین «والتر ال. نیوتن» با همکاری جوآن گرینبرگ نمایشنامهای نوشت که در آن اطلاعات بیشتر و جدیدتری دربارهٔ دکتر «فریدا فروم رایشمن» آمده است.
خواندن کتاب دنیای بیگانه دبورا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دنیای بیگانه دبورا
«آدمهای زمینی، بهشکل معجزهآسایی، نیازهای دبورا را دیده بودند. دبورا متوجه شد مشکل خاصش آنقدر بین همه عادی و مشترک بود که قانونی هم برای آن وجود داشت. اگر میتوانست به هیئت نمایندگان ثابت کند که بر دروس دبیرستان تسلط دارد، بدون آنکه مجبور باشد سه سال از عمرش را در آن مدرسهٔ بزرگ و سنگی بگذراند، میتوانست مدرک معادل بگیرد. اگر میتوانست هر روز با ماشین، دو ساعت در مسیر رفت و دو ساعت در مسیر برگشت بین بیمارستان و مدرسهٔ جبرانی شهر در تردد باشد، ممکن بود پل کمخطرتر و کوتاهتری بین هرگز و شاید زده میشد. با بهت و تردید بسیار، مشغول کارش شد، تعادل روحیاش را به دست آورد، کتاب گرفت و غرق خواندن کتابها شد. در صفحات کتابها غرق میشد و مثل یک نهنگ، به انتهای این اقیانوس میرسید، بالا میآمد، نفس میگرفت و دوباره، در آنها شیرجه میزد. بهرغم تأثیرات خطرناک و خوابآور دو ساعت مسیر روزانهٔ رفت و دو ساعت برگشت، حس غروری که در این جنگ بیامان در او وجود داشت، قدرت مورد نیازش را فراهم میکرد. با خودش میجنگید تا از مطالعه و رفتوآمد عقب نماند. بهمرور زمان هم، معلمها میتوانستند ترکهای کوچکی روی دیوار انزوای او ایجاد کنند. طی یک ماهی که از بخش B به مدرسه میرفت، پرستار او را پیش از طلوع کامل آفتاب بیدار میکرد. هر روز صبح، پیش از آنکه به مدرسه برود، طبق دستور پزشک، یک فنجان قهوه مینوشید و بعد از یک هفته که به صبح زود بیدار شدن عادت کرد، پرستار شب با مسئولیت خودش، به این قهوه نان تست و یک لیوان آبمیوه هم اضافه کرد. دبورا به حس احترامی که از این امتیاز اضافی کوچک دریافت میکرد، میبالید. جز چند نفر خاص، کارکنان بیمارستان ترجیح میدادند فقط در حد نیاز با بیمارها ارتباط برقرار کنند، نه بیشتر، اما این اواخر، وقتی با کتابهای مدرسهاش که نماد سلامت عقل و مسئولیتپذیری بودند جلوی در میایستاد و منتظر میشد تا در با آن کلید بزرگ تیمارستانی باز شود، کمکپرستار به او «خداحافظ» و حتی «روز خوبی داشته باشی» میگفت.»
حجم
۳۳۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۳۳۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب شرح بیماری و دنیای دوم و غالب دختری با بیماری اسکیزوفرنی است. ملغمه ای از مشاهدات و وحشت های او است و چیزی تحت عنوان درک عمیق بیماری از کتاب عاید نمی شود. حدس میزنم دنیای این بیماران همینگونه