دانلود و خرید کتاب هبوط جمیله یوسفی فشکی

معرفی کتاب هبوط

کتاب هبوط چهار نمایشنامه نوشتهٔ جمیله یوسفی فشکی، سعید چگینی، لیلا روغن‌گیر قزوینی و داود حیدری و ویراستهٔ محبوبه قاسمی ایمچه است و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. این کتاب جلد چهاردهم از مجموعهٔ بچه‌های مسجد است.

درباره کتاب هبوط

نمایشنامه، به‌عنوان یکی از ارکان اصلی شکل‌گیری هر اثر نمایشی، همواره دارای اهمیت و جایگاهی ویژه در دنیای نمایش بوده است؛ زیرا نمایشنامه در اصل نقشهٔ راه برای گروه‌های نمایشی محسوب می‌شود؛ مسیری که اگر به‌درستی نمایشنامه‌نویس آن را تدوین کرده باشد، می‌تواند انرژی و توان گروه را به‌خوبی منسجم کند و آن را به‌سوی هدف نهایی پیش ببرد.

دفتر تئاتر مردمی بچه‌های مسجد حوزه هنری، با توجه به این امر مهم و به‌منظور تولید محتوای نمایش برای گروه‌های اجرایی، به تهیه و انتشار مجموعه نمایشنامه‌های بچه‌های مسجد اقدام کرده است.

مهم‌ترین ویژگی نمایشنامه‌های گردآوری‌شده در این مجموعه، علاوه بر دارا بودن محتوا و مضمون دینی و مذهبی، هماهنگی و تناسب این آثار با فضا، امکانات و شرایط مسجد و گروه‌های مسجدی به لحاظ اجرایی است.

کتاب هبوط شامل ۴ نمایشنامه به این قرار است:

چادر سفید

سر به سر

قم نورسیده

هبوط

خواندن کتاب هبوط را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این نمایشنامه را به گروه‌های تئاتری که در مسجد فعالیت می‌کنند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب هبوط

«شیرین: من شیرینم. دخترا از وقتی به دنیا می‌آن مادر متولد می‌شن. حتی اگه بچه‌دار نشن، باز هم مادرن. همین که مواظب پدر و مادر پیرشون می‌شن یعنی بلدن مادری کنن. اما وقتی بچه‌ای توی وجود خودت ریشه پیدا کرده باشه، یه چیز دیگه‌ست. امروز یه تصمیم مهم گرفتم.

(لالایی می‌خواند.)

حدیث: من حدیثم. با شوهرم تصمیم گرفتیم سه چهار سال بعد از ازدواجون بچه‌دار بشیم. هنوز یک سال نشده، رفتیم توی خونهٔ خودمون. چند روزه با هم یه تصمیمی گرفته‌یم. من هم واسه عملی کردنش از خونه اومده‌م بیرون. اما حالا که وقتش شده، سر دوراهی‌ام. دودل شده‌م. اما بالاخره باید یکی از دلا رو و یکی از راه‌ها رو انتخاب کنم.

مرصع‌خانم: اسم من مرصع‌خانومه. توی سجلّم همین رو نوشته. مادر تا لب گور هم مادره؛ حتی اگه بدونه بچه‌ش سر و سامون نگرفته، دستش از گور بیرون می‌مونه. از قدیم گفته‌ان سنگ باش، مادر نباش.

(مرصع‌خانم فشار شیرین را می‌گیرد. می‌خواهد فشار حدیث را بگیرد مانع می‌شود.)

حدیث: کروناست خانوما؛ پروتکل‌های بهداشتی لطفاً.

(شیرین پولی را به طرف مرصع‌خانم می‌گیرد. حدیث پول را با اسپری ضدعفونی می‌کند و بعد پول را به سمت مرصع‌خانم می‌گیرد. مرصع‌خانم بقچه‌ای را باز می‌کند؛ داخل آن لباس و جوراب برای فروش است.)

مرصع‌خانم: بچه‌ها بزرگ شده‌ان، اما از من پول می‌خوان. نمی‌دونم شبا دیگه پول رو برای چی می‌خوان؟ هر بار توی یه مسجد یا کنار یه ایستگاه اتوبوس بساط پهن می‌کنم. همه مرصع‌خانم رو می‌شناسن. وقتی کرونا اومد همه جا تعطیل شد. هشتِ من بیشتر از قبل گِروئه نهم شد. می‌گن کرونا بیشتر شده؛ بخرید تا دوباره همه جا تعطیل نشده.

شیرین: ببخشید، گفتید اسمتون چیه؟

مرصع‌خانم: مرصع.

شیرین: چه اسم قشنگی!

مرصع‌خانم: قشنگی‌ش به درد سنگ قبر می‌خوره که یکی مثل تو رد بشه و بگه عجب اسم قشنگی!

شیرین: دور از جون!

مرصع‌خانم: از زندگی فقط قیل و قالش به ما رسید! لباسْ همه نوع سایز دارما؛ از اسمال و لارج گرفته تا چهار ایکس.

شیرین: لباس نوزادی هم داری؟

حدیث: خانم‌ها، باید یادآوری کنم الان کروناست؛ این جور خرید و فروش بهداشتی نیست.

مرصع‌خانم: نون‌رسونی نمی‌کنی، نون‌بُری هم نکن! آدم واسه بچه‌هاش هر کاری می‌کنه، بد و بیراه هم می‌شنوه، اما یه گوشش رو در می‌کنه اون یکی رو دروازه.

حدیث: بد و بیراه چیه! کرونا که با کسی شوخی نداره. شما که شرایط مالی‌ش رو نداشتی، واسه چی پشت سر هم زاییدی؟! اول باید مطمئن می‌شدی تأمین هستن بعد شکمت بیاد بالا. یه زمانی می‌گفتن فرزند کمتر زندگی بهتر. حالا می‌گن بدویید بچه بیارید تا بیشتر از این جمعیتمون پیر نشده. انگار بچه آوردن الکیه! بعضیا بچه رو جوجه‌رنگی فرض کرده‌ان که با یه کف دست دون و آب بزرگ می‌شه.

مرصع‌خانم: واسه مردی که نونش از دلِ زمین بیرون می‌آد خوبیت نداره پشت نداشته باشه. وقتی توی سیزده‌سالگی شوهر کنی و چهار سال بگذره بچه‌ت نشه، پِچ‌پِچا می‌شه داد و بیداد. اون وقتا مثل حالا دوا درمون نبود.

شیرین: شما که بچه داری.

مرصع‌خانم: اون داد و بیداد شد بهانه‌گیری برای کتک زدناش. گفتم: «برو یه زن دیگه بگیر خودم کنیزی‌ش رو می‌کنم.» گفت: «غیر از این هم نباید باشه! اون پشت سر هم بچه می‌آره، تو هم کلفتی‌ش رو می‌کنی.» زن جدید رو آورد توی خونه؛ اون زن ده روز هم تحملم نکرد. ایاز طلاقم داد و برگشتم خونهٔ بابام. دخترِ طلاق‌گرفته توی یه شهر کوچیک گاوِ پیشونی‌سفیده. کی می‌آد خواستگاری یه بیوهٔ نازا؟

حدیث: یعنی زن کسی شدی که بچه داشته؟ حتماً یه پیرمرد که یه زن جوون و سراپا می‌خواست. البته، هنوز هم خیلی عجیب نیست. این همه فیلم دراومده که دختربچه‌ها رو عقدِ آدم گنده‌تر از خودشون می‌کنن.

شیرین: فیلمایی رو که می‌گی پلیس هم دیده، پیگیری کرده. اون ازدواج باطل اعلام شده.

حدیث: پلیس یه نفر رو بفهمه، صد تا رو بفهمه جلوش رو بگیره، همه جا رو که نمی‌تونه. توی شهرای دورتر که اینترنت ندارن فیلمی پخش نمی‌شه. بعضی از جاها قانون خودشون رو دارن. پلیس اصلاً باخبر نمی‌شه تا بخواد کاری بکنه.

مرصع‌خانم: شما خیاطی هم بلدی؟

حدیث: نه. از صداش بدم می‌آد. چطور؟

مرصع‌خانم: آخه بُریدی، دوختی، تنم کردی ...»


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۵۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰
۵۰%
تومان