دانلود و خرید کتاب سامی کیز و مرد اسکلتی وندلین وان درانن ترجمه معصومه باقری
تصویر جلد کتاب سامی کیز و مرد اسکلتی

کتاب سامی کیز و مرد اسکلتی

معرفی کتاب سامی کیز و مرد اسکلتی

کتاب سامی کیز و مرد اسکلتی نوشتۀ وندلین وان درانن با ترجمۀ معصومه باقری و ویرایش سمیرا امیری در انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است. این کتاب جلد دوم از مجموعۀ کودک و نوجوان سامی کیز است. در این داستان معمایی و فانتزی، سامی کیز نوجوان کنجکاو در مراسم قاشق‌زنی در سطح شهر پایش به خانه‌ای اسرارآمیز باز می‌شود. جایی که یک مرد اسکلتی در آن وجود دارد و اتفاقاتی را برای او رقم می‌زند.

درباره کتاب سامی میز و مرد اسکلتی

این کتاب که مناسب برای ردۀ کودک و نوجوان است داستانی معمایی و فانتری دارد. کتاب، جلد دوم از مجموعۀ داستانی سامی کیز، نام شخصیت اصلی این داستان است. جلد اول این مجموعه سامی کیز و دزد هتل نام دارد که به فارسی ترجمه شده است. داستان به‌صورت اول شخص و از زبان سامی روایت می‌شود. او به‌گفتۀ خودش واقعاً نمی‌خواهد توی دردسر بیفتد؛ اما همیشه کنجکاوی‌هایش او را به این سمت هل می‌دهد.

سامی کیز مثل بقیهٔ بچه‌های شهر برای قاشق‌زنی بیرون رفته بود که ناگهان فکر بکری به ذهنش رسید. فکر کرد بهتر است به‌سمت خانهٔ بوته‌ای برود؛ چون جشن بود و کوبیدن به در خانهٔ بوته‌ای یک‌جورهایی در سانتامارتینا رسم به حساب می‌آمد، دستِ‌کم از آن کارهایی که هرکسی انجامش بدهد به خودش می‌بالد. انگار آن‌موقع به فکرش آمده بود که دیگر وقتش رسیده خودی نشان بدهد.

وقتی به‌سمت در رفت و کوبید توقع نداشت کسی به آن‌ها شکلات بدهد، حتی توقع نداشت کسی در را باز کند. او با دوستانش فقط می‌خواستند تا حد مرگ بترسند و بعد فرار کنند و از آنجا دور شوند؛ اما در باز شد. آن‌ها چیزی داخل خانه دیدند که نمی‌توانستند همین‌جوری بی‌خیال شوند و پا به فرار بگذارند. مشکل بزرگی که سامی کیز دارد این است که زیادی کنجکاوی می‌کند. در این خانه یک مرد اسکلتی وجود دارد و قرار است برای سامی اتفاق‌های زیادی بیفتد.

خواندن کتاب سامی کیز و مرد اسکلتی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به همۀ دوستداران ادبیات کودک و نوجوان در ژانر معمایی و فانتزی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره وندلین ون درانن

وندلین ون درانن نویسندهٔ مشهور آمریکایی ۶ ژانویهٔ ۱۹۶۵ در شیکاگو به دنیا آمد. او شغل‌های مختلفی را تجربه کرد؛ از جمله رانندگی لیفتراک، تدریس ریاضی و علوم کامپیوتر دبیرستان. او به‌دلیل مشکلات مالی و کاستن از فشارها نویسندگی را شروع کرد. فیلمنامه‌های متعددی از آثار داستانی‌اش اقتباس شد. او اکنون ۲ پسر دارد و در لندن زندگی می‌کند. مطالعه، دویدن و موسیقی راک سرگرمی‌های او هستند. «رؤیای دویدن» یکی از آثار شاخص اوست که جایزۀ کتاب خانوادۀ اشنایدر را دریافت کرد.

بخشی از کتاب سامی کیز و مرد اسکلتی

«شاید فکر کنید دیگر آن‌قدر بزرگ شده‌ام که نباید برای قاشق‌زنی به در خانه‌ها بروم و شکلات و آبنبات جمع کنم. مادربزرگم هم همین فکر را می‌کند. از نظر او بعد از کلاس چهارم دیگر کاملاً بزرگ شده‌ای. خب چون الان کلاس هفتمم، طبق گفتهٔ مادربزرگ خیلی برای این کارها بزرگ شده‌ام.

معمولاً به حرف مادربزرگم گوش می‌دهم، یک دلیلش این است که از وقتی مامانم من را ترک کرده و به هالیوود رفته تا ستارهٔ سینما شود، مجبورم پیش مادربزرگم بمانم. اما دلیل مهم‌ترش این است که تجربه بهم ثابت کرده معمولاً حق با مادربزرگ است. اما دربارهٔ اینکه دیگر نباید بروم شکلات و آبنبات جمع کنم اصلاً حق با او نیست. دقیقاً نمی‌دانم وقتش کِی است، اما این را می‌دانم که یک وقتی بعد از کلاس هفتم به بلوغ می‌رسم.

مادربزرگ نمی‌توانست مجبورم کند توی خانه بمانم و شکلات به دست بچه‌ها بدهم. چون بچه‌ها حتی اجازه نداشتند پا توی مجتمع سالمندان بگذارند. پس من چه‌جوری شکلات بدهم؟ آن هم با وجود خانم گریبیل که منتظر بود دست از پا خطا کنم و مچم را بگیرد؛ یعنی بفهمد که با مادربزرگم زندگی می‌کنم. مادربزرگ حتی نمی‌توانست اجازه دهد که در آپارتمانش خودم را شبیه هیولای مرداب کنم. از آنجایی که حوصله نداشتم یک دسته موی سبز و یک‌عالم زگیل و خرت‌وپرت دیگر را به خانهٔ ماریسا در آن سر شهر با خود بکشم، وقتی دات دعوتمان کرد که به خانه‌شان برویم و آماده شویم، از ذوق به هوا پریدم و گفتم: «عالیه!»

دات تازه به مدرسهٔ ما آمده، من و ماریسا هنوز او را خیلی خوب نمی‌شناسیم، ولی هیچی نشده ازش خوشم آمده. دختر ساکتی است، زیاد پلک می‌زند و همیشه با ناهارش ماءالشعیر می‌خورد. اسمش مارگارت یا مگی است، اما به دلیل خال زیبایی که وسط گونه‌اش دارد، همه دات صدایش می‌زنند. خالش از آن خال‌های گوشتی و قلمبه و بدفرم که مو ازشان بیرون زده، نیست. نقطهٔ سیاهی روی صورتش است که انگار آن را با خودنویس کشیده‌اند. در اولین نگاه متوجه چشم‌های درشت قهوه‌ای و دندان‌های نامرتبش نمی‌شوید. تنها چیزی که توجه را جلب می‌کند این است که آیا آن نقطه، واقعاً خال است یا اینکه حواسش نبوده و اشتباهی به نوک ماژیک توی دستش تکیه داده است؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
اما پاهایش باعث می‌شد فاصله‌ام را با او حفظ کنم. فکرش را بکنید، کفش کالج را بدون جوراب پوشیده بود.
بلاتریکس لسترنج

حجم

۱۳۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۳۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۳۵,۵۰۰
۲۴,۸۵۰
۳۰%
تومان