
کتاب کوچه دردار
معرفی کتاب کوچه دردار
کتاب الکترونیکی «کوچهٔ دردار» نوشتهٔ کوثر گراوند اثری داستانی است که نشر پیشوک آن را منتشر کرده است. این کتاب با تلفیق روایت داستانی و عکسهایی از گذشته، به بازآفرینی حس و حال نوستالژیک و خاطرهانگیز میپردازد. نویسنده که خود عکاس کتاب نیز هست، تلاش کرده است با ثبت لحظات و روایتهایی از زندگی روستایی و شهری، پیوندی میان گذشته و حال برقرار کند. «کوچهٔ دردار» در دستهٔ رمانهای فارسی معاصر قرار میگیرد و با نگاهی به روابط خانوادگی، عشق، و دغدغههای هویتی، مخاطب را به سفری در دل خاطرات و احساسات میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کوچه دردار
«کوچهٔ دردار» اثری داستانی است که در قالب رمانعکس نوشته شده و ساختاری روایی-تصویری دارد. این کتاب با بهرهگیری از عکسهای ثبتشده توسط نویسنده، فضایی نوستالژیک و سرشار از حسرت و دلبستگی به گذشته را خلق کرده است. روایت داستان در بستر زندگی روستایی و شهری جریان دارد و شخصیتها با دغدغههایی چون عشق، خانواده، مهاجرت، و تفاوتهای فرهنگی دستوپنجه نرم میکنند. کوثر گراوند در این اثر، با استفاده از زبان روایت اولشخص و خاطرهنویسی، داستان معلمی جوان را بازگو میکند که در جستوجوی آرامش و هویت، به خانهٔ پدربزرگش بازمیگردد و با کشف دفترچههای قدیمی، به گذشته و خاطرات خانوادگی سفر میکند. کتاب با نگاهی انسانی و جزئینگر به روابط میان نسلها، ارزشهای سنتی و چالشهای عشق و تفاوت طبقاتی میپردازد. ساختار کتاب به گونهای است که روایت داستانی با عکسها و یادداشتهای شخصی درهمآمیخته و تجربهای چندلایه برای خواننده رقم میزند.
خلاصه داستان کوچه دردار
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «کوچهٔ دردار» با بازگشت راوی به خانهٔ پدربزرگ مادریاش آغاز میشود؛ جایی که تصمیم میگیرد مدتی را برای آرامش ذهنی و دوری از دغدغههای روزمره در آن سپری کند. زیرزمین خانه، با وسایل قدیمی و صندوقچهای قفلشده، کنجکاوی راوی را برمیانگیزد. پس از تلاش فراوان، صندوقچه باز میشود و دفترچههایی با دستخط داییناصر پیدا میشود. راوی با خواندن این دفترها، وارد دنیای خاطرات دایی میشود؛ معلمی که به روستایی دورافتاده اعزام شده و در آنجا با خانوادهٔ کدخدا و بهویژه دخترش گلبهار آشنا میشود. روایت داییناصر از روزهای تدریس، زندگی در روستا، و دلبستگیاش به گلبهار، بخش عمدهای از داستان را شکل میدهد. عشق میان معلم شهری و دختر روستایی، با مخالفت خانوادهها و تفاوتهای فرهنگی روبهرو میشود. نامهنگاریهای پنهانی، تلاش برای ادامهٔ تحصیل گلبهار، و کشمکشهای درونی و بیرونی شخصیتها، داستان را پیش میبرد. در این میان، عکسها و اشیای قدیمی بهعنوان نشانههایی از گذشته و پیوندهای عاطفی، نقش مهمی در روایت دارند. داستان تا جایی پیش میرود که امید و انتظار برای وصال، در دل شخصیتها زنده میماند، اما سرنوشت آنها تا پایان کتاب بهطور کامل افشا نمیشود.
چرا باید کتاب کوچه دردار را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانی عاشقانه و انسانی، تصویری ملموس از زندگی روستایی و شهری در ایران معاصر ارائه میدهد. «کوچهٔ دردار» با ترکیب عکس و متن، تجربهای متفاوت از خواندن رمان خلق کرده و مخاطب را به سفری در خاطرات، عشق، و هویت میبرد. پرداختن به موضوعاتی چون تفاوتهای طبقاتی، ارزشهای خانوادگی، و چالشهای عشق در بستر سنت و مدرنیته، از ویژگیهای شاخص این اثر است. خواندن این کتاب فرصتی برای همذاتپنداری با شخصیتهایی است که در میان گذشته و حال، به دنبال معنا و آرامش میگردند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب به علاقهمندان رمانهای عاشقانه، داستانهای خانوادگی و روایتهای نوستالژیک پیشنهاد میشود. کسانی که دغدغهٔ هویت، پیوند با گذشته، یا تجربهٔ زندگی در روستا و شهر را دارند، میتوانند با فضای داستان ارتباط برقرار کنند. همچنین مخاطبانی که به ترکیب عکس و متن در روایت ادبی علاقهمندند، از این اثر لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب کوچه دردار
«اوایل شهریور بود دمای هوا کم کم داشت میشکست و دیگر از گرمای طاقتفرسای تابستان خبری نبود. تصمیم گرفتم مدتی را خانهٔ باباحاجی -پدربزرگ مادریم- بمانم، به زیرزمینشان سر و سامانی بدهم و برای آرامش ذهنیام کمی با خودم تنها باشم. زیرزمین برایم جایی جذاب، خنک و جالب بود پر از وسایلی که روزی سوگلی خانه بوده و امروز بازنشسته شدهاند. اما من دوستشان داشتم، زیرا همیشه حس خاصی به وسایل قدیمی دارم و احترام خاصی هم برای آنها قائل هستم. آینه شمعدانهای مادربزرگ، چمدانهایی که هرکدام برای خودشان مارکوپولویی بودهاند؛ همراههای همیشگی پدربزرگ در تجارت فرش، صندوقچههای چوبی قدیمی؛ چرتکهٔ چوبی زیبای باباحاجی؛ فرشهای دستبافت منقوش به طرحهای سنتی و آرامشبخش و خیلی چیزهای دیگر. وسایل را گردگیری کردم و چشمم به صندوقچهٔ چوبی افتاد و همیشه دوست داشتم بدانم داخلش چه چیزی است. صندوقچهای که همیشه هم قفل بود و من هیچوقت موفق به باز کردنش نشده بودم. تلاش کردم که بازش کنم. فکر میکنم بهترین راه این است که یک دسته کلید با کلیدهای زیاد را آویزان به دیوار دیدم. دستم نمیرسید. یک پیت حلبی رنگ و رو رفته آوردم و زیر پایم گذاشتم. با چه زحمتی هر طور شده دسته کلید را پایین آوردم. بهسرعت اولی را امتحان کردم؛ نشد. بزرگ بود. دومی؛ سومی؛ چهارمی؛ پنجمی و... دیگر خسته و کلافه شدم. کلیدها وصلهٔ تن قفل نبودند ولی حس کنجکاوی و ماجراجویی من قویتر از کلافگی و خستگی بودند. دوباره امتحان کردم باز هم نشد. فقط یک کلید مانده بود و من در ناامیدانهترین حالت ممکن همچنان امیدوار بودم. حس تناقضی عجیب برای آخرین کلید در من به وجود آمد. آیا خودش بود؟ کلید را انداختم کمی با آن بازی بازی کردم. کاملا غیرمنتظرانه باز شد. انگار که صندوقچهٔ گنج را باز کرده باشم، از شدت خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم.»
حجم
۱۹٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۹۹ صفحه
حجم
۱۹٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۹۹ صفحه