کتاب روح در آپارتمان
معرفی کتاب روح در آپارتمان
کتاب روح در آپارتمان نوشتهٔ دنیس مارکل و ترجمهٔ زهرا آرنواز و ویراستهٔ سمیرا امیری است و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است. چه اتفاقی میافتد اگر بدانید در اتاق برادرتان یک روح وجود دارد؟
درباره کتاب روح در آپارتمان
برادر بزرگتر دَنی به دانشگاه رفته و دیگر با آنها زندگی نمیکند خیلی بد است. اما میدانید بدتر از آن چیست؟ به جا ماندن روحی عصبانی در اتاقش!
دَنی با کمک رفقایش، نَت و گاس، با همۀ آدمهای محلهشان در بروکلین صحبت میکند تا اطلاعات بیشتری دربارۀ ارواح دستگیرش شود. آیا روحِ اتاق برادرش یک عفریت عرب است؟ یک گویشین کرهای؟ یک دمون؟ اما شاید جواب اصلی پیش مادربزرگ دنی و افسانۀ دیبوک باشد؛ روحی اسطورهای و مربوط به فرهنگ یهودیها.
اصلاً حالا این روح هرچه که هست، خواستهاش چیست؟ آیا دنی میتواند بهش کمک کند تا او به آرامش برسد؟
خواندن کتاب روح در آپارتمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کودکان بالای ۱۰ سال و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب روح در آپارتمان
«حاضرم شرط ببندم در زندگی هر پسر سیزدهسالهای (یا شاید هم دختر سیزدهساله، چون دختر نیستم دقیق نمیدانم) لحظاتی وجود دارند که بدنت از ترس یخ میزند؛ مانند زمانی که جملهٔ «باید با هم حرف بزنیم» را از والدینت میشنوی.
بلافاصله در ذهنت به تمام کارهایی که انجام دادهای فکر میکنی (یا حتی کارهایی که انجام ندادهای):
خب، مدرسهها که هنوز شروع نشدهاند پس صحبتشان دربارهٔ نمراتم نیست.
از فروشگاه هم دزدی نکردهام، وسیلهای را هم نشکستهام و حتی در شیشهٔ مربا را باز نگذاشتهام که وقتی نفر بعدی آن را برمیدارد از دستش بیفتد و بشکند. (آخر چه کسی شیشهٔ مربا را از درش میگیرد و بلند میکند؟ واقعاً این هم تقصیر من است؟)
اما از چهرهشان مشخص است که در موقعیت «تو کارِ بدی انجام دادهای» نیستم، بلکه در لحظهٔ «ما خبر بدی برایت داریم» قرار دارم.
من را همراه خود به سالن نشیمن میبرند و روی مبل، وسط خودشان مینشانند. اصلاً نشانهٔ خوبی نیست. یا کسی مرده است یا میخواهند طلاق بگیرند. همین الان با اینکه نمیدانم اوضاع تا چه حد وخیم است، زیر بغلم خیس آب شده است.
بابا میگوید: «اول از همه باید بگم که کسی نمرده.»
مامان اضافه میکند: «ما هم نمیخوایم طلاق بگیریم. اصلاً بحث این حرفها نیست.»
من را در آغوش میکشند. خب، مطمئن شدم با این بغل کردنها موضوع هرچه باشد اصلاً خوشآیند نخواهد بود.
میپرسم: «پس مشکل چیه؟»
مادرم مددکار اجتماعی است، به همین دلیل حرف زدنش سبک خاصی دارد. الان هم از همان سبک استفاده میکند. «خب اگه از جهت درست به ماجرا نگاه کنی خیلی هم مشکل خاصی نیست...»
ساکت میشود و لکهای روی مبل نظرش را به خود جلب میکند. «آآآآآ….» بدون نگاهی به بابا میگوید: «مارتین، لطفاً.»
بابا حرف میزند: «باشه. یادت هست مامانت و جیک به تور بازدید از دانشگاهها رفته بودن؟»
«آره.» مامان و جیک با اتوبوس به ماساچوست، کانکتیکت و شمال نیویورک رفته بودند.»
حجم
۱۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۱۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه