کتاب خشم و هیاهو
معرفی کتاب خشم و هیاهو
کتاب خشم و هیاهو نوشتۀ ویلیام فاکنر با ترجمۀ الهام قدوسی جعفری در انتشارات باران خرد به چاپ رسیده است. کتاب خشم و هیاهو داستان زوال خانوادهای است به نام کامپسون است. در این داستان، ۴ روز از زندگی خانوادهٔ کامپسون از زبان ۴ شخصیت متفاوت در ۴ فصل روایت میشود.
درباره کتاب خشم و هیاهو
خشم و هیاهو چهارمین کتاب ویلیام فاکنر و اولین شاهکار ادبی اوست. این رمان، کتاب مورد علاقۀ خود نویسنده نیز بوده و آن را «درخشانترین شکست خود» توصیف کرده است. رمان با پیگیری داستان افول خانوادۀ کومپسون، به ۴ بخش تقسیم شده و هر بخش توسط راوی جداگانهای روایت میشود.
بخش اول را فردی عقبافتاده به نام بنجی کومپسون روایت میکند که یکی از اعضای خانواده است. او اولین اتفاقات رمان را با فلاشبک برای مخاطب بازگو میکند. بنجی که بهرۀ هوشی بالایی ندارد یادآور اثر تراژیک شکسپیر، مکبث است. او زبان سادهای دارد و خیلی کوتاه و سرراست صحبت میکند. بخش دوم از دید کوئنتین کومپسون، پسر بزرگ خانواده تعریف میشود. داستان این بخش حدود ۱۸ سال قبل از روایت بخش اول اتفاق افاده است و بنابراین از ساختار خطی پیشروی داستان رمان تبعیت نمیکند. بخش سوم را سومین برادر کومپسونها، جیسون روایت میکند و در روز جمعۀ قبل از عید پاک میگذرد. جیسون برخلاف برادرانش بیشتر بر زمان حال تمرکز دارد و از فلاشبکهای کمتر استفاده میکند. بخش چهارم و پایانی کتاب را راوی دانای کل روایت میکند و بهدلیل نقش عمدۀ شخصیتی به نام دیلسی، گاهی اوقات با عنوان بخش دیلسی از آن یاد میشود؛ اما او تنها نقشآفرین این بخش نیست و شخصیتهای دیگر نیز، داستان خود را در این قسمت پیش میبرند.
درباره ویلیام فاکنر
ویلیام فاکنر با نام کامل «ویلیام کاتبرت فاکنر» در ۱۸۹۷ میلادی در نیو آلبانی، میسیسیپی، به دنیا آمد. او بهدلیل وزن کم و قد کوتاه در ارتش ایالات متحده پذیرفته نشد؛ اما بهعنوان دانشجوی دانشگاه افسری در یگان پرواز سلطنتی در تورنتوی کانادا نامنویسی کرد و در ۲ دسامبر ۱۹۱۸ بهعنوان افتخاری ستوان دومی نایل شد. فاکنر پس از آنکه از دانشگاه میسیسیپی انصراف داد، همراه دوستش با یک کشتی باربری به ایتالیا رفت و از آنجا پای پیاده رهسپار آلمان و فرانسه شد.
فاکنر یکی از نویسندگان مهم ادبیات آمریکا و بهویژه ادبیات جنوب آمریکا است. شهرت او بهدلیل سبک تجربی و توجه دقیقش به شیوهٔ بیان و آهنگ نوشتار است. اغلب داستانهای او عاطفی، ظریف و پیچیده هستند. شخصیتهای اصلی داستانهای او را بردههای آزادشده یا اعقاب بردهها، سفیدپوستان تهیدست و جنوبیهای طبقه کارگر تشکیل میدهند. این نویسندهٔ نامآشنا در ۱۹۴۹ جایزهٔ نوبل ادبیات را دریافت کرد. از جمله مهمترین آثار این نویسنده که به پارسی ترجمه شدهاند، باید به «گوربهگور»، «برخیز ای موسی»، «حریم»، «خشم و هیاهو»، «داستانهای یوکناپاتافا»، «یک گل سرخ برای امیلی»، «تسخیرناپذیر»، «روشنایی ماه اوت»، «اسبهای خالدار»، «حرامیان»، «گنجنامه»، «جنگل بزرگ»، «اسبها و آدمها»، «سرخپوست میرود» و «آن خورشید شامگاهی» اشاره کرد. ویلیام فاکنر در ژوئیهٔ ۱۹۶۲، ۳ هفته پس از آنکه از اسب افتاد، بر اثر سکتهٔ قلبی در بیهالیا در میسیسیپی درگذشت.
بخشی از کتای خشم و هیاهو
«من از میان فنس و بوتههای پیچدرپیچ گل آنها را میدیدم که ضربه میزدند. آنها به سمت جاییکه پرچم در آنجا تکان میخورد میآمدند. لاستر بین علفهای نزدیک درخت گل دنبال چیزی میگشت. آنها پرچم را از جایش درآوردند و به ضربه زدن ادامه دادند. بعد دوباره پرچم را سر جایش گذاشتند و به سمت میز رفتند و او میزد و آن یکی هم میزد. بعد به راهشان ادامه دادند و من به سمت فنس رفتم. لاستر از درخت گل دور شد و ما در طول فنس راه رفتیم و آنها ایستادند، ما هم ایستادیم، لاستر را از میان فنس میدیدم که دنبال چیزی میگشت.
«بگیرش توپجمعکن.» لاستر ضربه زد. آنها در طول علفزار حرکت کردند. من به فنس چسبیده بودم و رفتن آنها را تماشا میکردم.
لاستر گفت: «حالا خوب گوش کن! سیوسه سالته و هنوز هیچی نشدی، همینجوری داری ادامه میدی. اینهمه راه تا شهر رفتم تا برات اون کیک رو بخرم. گریه و نق و بس کن. نمیخوای کمکم کنی اون بیستوپنج سنتی رو پیدا کنم تا بتونم امشب به دیدن اون نمایش برم؟»
آنها داشتند در علفزار ضربه میزدند. من در امتداد فنس به سمت جاییکه پرچم قرار داشت رفتم. پرچم روی علفهای روشن و درختها تکان میخورد.
لاستر گفت: «بجنب! اینجا رو گشتیم. اونا دیگه اینجا برنمیگردن. بیا بریم نزدیک رودخونه و اون بیستوپنج سنتی رو قبل از اینکه او کاکاسیاهها پیدایش کنن، پیدا کنیم.»
حجم
۲۶۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۶۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه