«راه بیفت. هرچیزی بالاخره تمام میشود و اگر ناامید نشوی به آخر آن میرسی.
Elahe
پیتر گفت: «او خودش آن همه گل دارد.»
بابی گفت: «اما کیفش به این است که دیگران به آدم گل بدهند. اصلاً مهم نیست که خودت چقدر گل داشته باشی.
sahar
«راه بیفت. هرچیزی بالاخره تمام میشود و اگر ناامید نشوی به آخر آن میرسی.
Elahe
«بله مادر! درست است. به نظر من، همهی مردم دنیا با آدم دوست میشوند، فقط اگر بتوانیم به آنها ثابت کنیم که دشمنشان نیستیم.»
sahar
بعضی از مردم مهربان بودند و بعضی هم نبودند. بعضی از آنها چیزی دادند و بعضی دیگر ندادند. ولی به هر حال، خواستن چیزی از مردم، حتی اگر برای دیگری هم باشد، کار مشکلی است. اگر خودتان امتحان کرده باشید، حرف مرا تأیید میکنید. بچهها وقتی به خانه رسیدند و چیزهایی را که گرفته بودند و چیزهای را که قولش را داده بودند، شمردند، دیدند که برای روز اول، خیلی هم بد نبوده است. پیتر فهرست چیزها را در همان دفترچهای که شمارهی قطارها را در آن مینوشت، یادداشت کرد. این همان لیست پیتر است:
چیزهای گرفته شده: توتون پیپ از مغازهی شیرینیفروشی. نیم پوند چای از مغازهی بقالی. یک شال گردن پشمی تقریباً کارکرده از مغازهی روبهروی بقالی. یک سنجاب خشک شده از آقای دکتر.
چیزهای که مردم قولش را دادهاند: یک تکه گوشت از طرف قصاب. شش تخممرغ تازه از طرف خانمی که در اتاقک عوارضی زندگی میکند. یک تکه شانهی عسل و شش بند کفش از طرف کفاش. یک بیلچهی آهنی از طرف آهنگر.
sahar
تمام چیزهایی را که دوست دارم، در او میبینم. به طور مثال دیوانهوار دوست دارد که دیگران را خوشحال کند. خیلی راحت میتواند یک راز را پیش خودش نگه دارد؛ کاری که تحمل بالایی لازم دارد. همچنین او یک غمخوار بیریا است. شاید به نظر برسد که چنین آدمی بیتفاوت است. اما این بیتفاوتی نیست. معنای این رفتار، این است که او میفهمد که تو ناراحتی و چون دوستت دارد، به رویت نمیآورد که غمگین است و دارد غصه میخورد تا تو از این مسئله ناراحت نشوی.
sahar
بعضی از مردم آن خصوصیت را دخالت در کار دیگران میدانند، بعضی دیگر آن را در کمک به سگ لنگ بالای پلکان جستوجو میکنند و برخی آن را عشق و مهربانی مینامند؛ اما معنی همهی اینها کمک به دیگران است.
sahar
«کدام لقب زشت؟ روبرتا خودش میداند که من وقتی میگویم احمق، درست مثل این است که بگویم روبرتا.»
Book