
کتاب الماس دارک هلد
معرفی کتاب الماس دارک هلد
کتاب الماس دارک هلد نوشتهٔ جین دوپرا و ترجمهٔ رباب پورعسگر است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان فانتزی را منتشر کرده است. این اثر جلد چهارم از مجموعهٔ «شهر امبر» است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب الماس دارک هلد
کتاب الماس دارک هلد جلد چهارم از مجموعهٔ «شهر امبر» است. داستان این جلد، چند ماه پس از فرار «لیانا» و «دون» به همراه سایر بازماندگان از شهر رو به نابودی امبر و پیوستن به ساکنان اسپارک است.. آنها در حال دست و پنجه نرم کردن با زمستانی سخت در دنیای روی زمین هستند که ناگهان کتابی مرموز و ناقص به دستشان میرسد. این کتاب، که بسیاری از صفحات آن پاره یا گم شده است، به وسیلهای اسرارآمیز اشاره میکند که مربوط به دوران قبل از فاجعه است. لیانا و دون معتقدند که این وسیله هنوز در امبر پنهان است. آنها تصمیم میگیرند بار دیگر به اعماق زمین بازگردند تا این گنج گمشده را پیدا کنند و روشنایی را به دنیای تاریکشان بازگردانند. آیا موفق خواهند شد؟ این کتاب را بخوانید تا بدانید. این رمان علمیتخیلی در ۲۷ فصل نگاشته شده است.
خواندن کتاب الماس دارک هلد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به نوجوانان دوستدار رمانهای فانتزی و علمیتخیلی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب الماس دارک هلد
«سه سرپرست شهر ـ ماری، بن و ویلمر ـ از شنیدن اینکه دون و لینا به صحرا رفتهاند و باید نجات داده شوند، ناراضی بودند. بن بارلو با کجخلقی اظهارنظر کرد که در چنین مواقعی که کسی به خاطر ماجرایی احمقانه گم میشود و دزدیده میشود، واقعاً نمیشود کاری کرد. او گفت درواقع، در چنین شرایطی این جرم است و وقتی دو دردسرساز به خانه برگردانده شوند باید تنبیه مناسبی برایشان درنظرگرفته شود.
با این حال، همه موافق بودند که بچهها باید پیدا شوند. بنابراین، ماری و بن درمورد چگونگی انجام این کار با خانم موردو مشورت کردند. آنها تصمیم گرفتند یکی از کوچکترین و سبکترین کامیونهای شهر را با خود ببرند، کامیونی که یک گاو جوان و سریع بتواند آن را بکشد. قرار شد ماری کامیون را براند. با اینکه زخم دست پدر دون عفونت کرده بود و دکتر هستر به او گفته بود باید روزی حداقل دو بار آن را تمیز کرده و باندپیچی کند، ولی او اصرار داشت که همراه آنها برود. هم به خاطر پدر دون و هم به خاطر اینکه شاید لینا و دون نیازی به مراقبت پزشکی داشته باشند، معلوم بود که دکتر هستر هم همراه آنها میرود. در آخرین دقایق از لیزی خواستند که همراه آنها برود، چون او یکی از اهالی امبر بود که مسیر را به تازگی تا جایی طی کرده بود و او بسیار خوشحال شد. قرار شد صبح روز بعد شهر را ترک کنند و با خودشان غذا، چادر برای اسکان و پتو و وسایل لازم برای روشن کردن آتش ببرند. دکتر هستر یک کیسه پر از مواد و تجهیزات کمکهای اولیه برداشت: پارچه برای باندپیچی، پماد و وسایل شکستهبندی.»
حجم
۳۱۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۳۱۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه