دانلود و خرید کتاب این بچه ژوئل پومرا ترجمه نگار یونس زاده

معرفی کتاب این بچه

کتاب این بچه نمایشنامه‌ای نوشتهٔ ژوئل پومرا و ترجمهٔ نگار یونس زاده و آناهیتا معروفی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب این بچه

ژوئل پومرا، نویسنده، کارگردان و نمایشنامه‌نویس و بازیگر فرانسوی، در ۲۹ فوریهٔ ۱۹۶۳ در روئان فرانسه به دنیا آمد. در سال‌های دبیرستان به علاقه‌اش به تئاتر پی برد و پس از ترک زودهنگام تحصیل در شانزده‌سالگی، برخلاف خواست پدرش به‌جای معلمی به پاریس نقل‌مکان کرد و برای نخستین بار وارد عرصهٔ بازیگری در تئاتر شد و پا به فستیوال آوینیون گذاشت. از بیست‌وسه سالگی شروع به نوشتن کرد و به‌طور جدی و منظم به مطالعه و نگارش پرداخت. اولین اثر خود به نام مسیر داکار را که تک‌گویی غیرتئاتری بود در سال ۱۹۹۰ در سالن تئاتر کلاول پاریس به صحنه برد و در همان سال کمپانی خود به نام لوئی برویار را تأسیس کرد. در سال ۱۹۹۵ نمایشنامهٔ قطب‌ها را نوشت که به‌عنوان اولین اثر چاپ‌شدهٔ او در سال ۲۰۰۲ منتشر شد. در سال ۲۰۰۴ نمایشنامهٔ در دنیا به‌عنوان بزرگ‌ترین موفقیتش در تئاتر ملی استراسبورگ به صحنه رفت. پومرا با سه‌گانهٔ در دنیا (۲۰۰۴)، دست تنها (۲۰۰۵) و بازرگانان (۲۰۰۶) آثارش را مستقیماً در چهارچوب واقعیتِ معاصر و منطبق با خواسته‌هایمان از نمایش سامان می‌دهد و از سه منظر مادی، عینی و خیالی به مسئلهٔ واقعیت می‌پردازد.

ویژگی پومرا در این است که تنها به کارگردانی آثار خود می‌پردازد و به نظر او هیچ سلسله‌مراتبی در کار نیست و کارگردانی و متنِ اثر با تکرار مداوم و هم‌زمان ساخته و پرداخته می‌شود و به همین دلیل است که او خود را «نویسندهٔ نمایش» می‌نامد.

پومرا جوایز بسیاری برای خلق آثارش دریافت کرده است. ازجمله جایزهٔ بهترین اثر فرانسوی‌زبانِ اتحادیهٔ نقد برای نمایشنامهٔ این بچه در سال ۲۰۰۶، جایزهٔ بزرگ ادبیات نمایشی برای نمایشنامهٔ بازرگانان در سال ۲۰۰۷ و جایزهٔ بومارشه، جایزهٔ بهترین نمایش تئاتر عمومیِ پالمارِس دو تئاتر و جایزهٔ بهترین اثر فرانسوی‌زبانِ اتحادیهٔ نقد برای نمایشنامهٔ اتحاد دو کره در سال ۲۰۱۳.

از دیگر آثار پومرا که منتشر شده یا به صحنه رفته‌اند می‌توان به می‌لرزم، اتاق سرد من، دوست من، به‌لطف چشمانم، چه‌کار کردیم؟، سالی بدون تابستان و بازنویسی قصه‌های مشهور مانند شنل قرمزی، پینوکیو و سیندرلا اشاره کرد.

در کتاب این بچه با صحنه‌هایی کوتاه و تکان‌دهنده از مناسبات والدین و فرزندانشان مواجه می‌شویم که به شکل غریبی شبیه خود واقعی ما در نقش پدر، مادر یا فرزند هستند، شخصیت‌هایی که در اوج استیصال و پریشانی، از پس دیواره‌های پوشالی و خیالی، احساسات واقعی خود را در قالب خشم و عصیان بروز می‌دهند. در این نمایشنامه پیچیدگی‌های روابط متقابل والد و فرزند به تاریک‌ترین وجه ممکن به تصویر کشیده می‌شود، تصویرهای آرمانی و رویایی کنار زده می‌شود و به طور کل این پرسش مطرح می‌شود که با تمام پیچیدگی‌ها و تناقض‌های جاری در این روابط، آیا به دور از قضاوت و احساسات‌گری، می‌توان گفت در این میان حق با کیست یا چه کسی مقصر است؟ و… .

خواندن کتاب این بچه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب این بچه

«یک پدر و دختر کوچک پنج‌ساله‌اش.

پدر: از دفعهٔ قبل تا حالا... باز هم بزرگ شدی. سکوتِ دختر

بزرگ نشدی؟

دختر: نمی‌دانم.

پدر: چرا، حالا یک دختر بزرگ واقعی هستی.

دختر: وقتی بزرگ می‌شوم متوجه نمی‌شوم.

پدر: آره اما من متوجه می‌شوم.

دختر: شما چی؟ شما هم بزرگ شده‌اید؟

سکوتِ پدر.

پدر: با کی حرف می‌زنی؟ سکوتِ دختر. (داری با کی حرف می‌زنی؟

دختر: با... خوب می‌دانید با کی دارم حرف می‌زنم. چه کس دیگری اینجاست؟ هیچ‌کس دیگری اینجا نیست!

پدر: حالا دیگر به من می‌گویی «شما»؟

دختر: نگفتم «شما»!

پدر: من پدرتم، آن‌وقت تو به من می‌گویی «شما»؟

دختر: بهتان نگفتم «شما»، دیگر این‌جوری‌ها هم نیست!

پدر: چرا، تو به من گفتی «شما»... برای چی؟

دختر: نمی‌دانم... فقط پرسیدم شما هم بزرگ می‌شوید.

پدر: کسی ازت خواسته به من بگویی «شما»؟

دختر: نه.

پدر: قبلاً بهم نمی‌گفتی «شما»... خودت دوست داری که من بهت بگویم «شما»؟

دختر: برای من فرقی ندارد.

پدر: شک دارم. آدم با پدرش این‌طوری حرف نمی‌زند.

سکوتِ دختر(این یعنی من را دوست نداری، انگار داری با یک غریبه حرف می‌زنی، این‌طور نیست؟

دختر: نمی‌دانم.

پدر: دیگر دلت نمی‌خواهد من را ببینی؟

دختر: نمی‌دانم.

پدر: نمی‌دانی؟

دختر: نه.

پدر: اما همهٔ بچه‌ها احتیاج دارند یک پدر داشته باشند، این را می‌دانی؟ برای همه همین‌طور است، اگر دیگر همدیگر را نبینیم ناراحت نمی‌شوی؟

دختر: نه.

پدر: نه؟ اما آخر چرا؟

دختر: نمی‌دانم.

پدر: ازاین‌که دیگر من را نبینی ناراحت نمی‌شوی؟

دختر: نه، فکر نمی‌کنم...

پدر: خب اگر نمی‌خواهی همدیگر را ببینیم دیگر هم را نمی‌بینیم. لازم نیست...

دختر: باشد...

پدر: باشد؟! واقعاً همین را می‌خواهی؟

دختر: برای من فرقی ندارد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

حجم

۴۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۱,۴۰۰
۷۰%
تومان