دانلود و خرید کتاب پرده ریموند چندلر ترجمه فتح‌الله جعفری جوزانی
تصویر جلد کتاب پرده

کتاب پرده

معرفی کتاب پرده

کتاب پرده نوشتهٔ ریموند چندلر و ترجمهٔ فتح الله جعفری جوزانی است. نشر آناپنا این داستان کوتاه آمریکایی را منتشر کرده است.

درباره کتاب پرده

کتاب پرده (The Curtain) حاوی یک داستان کوتاه آمریکایی است که در ۱۱ بخش نوشته شده است. این داستان کوتاه یک راوی اول‌شخص دارد. ریموند چندلر (Raymond Chandler) این کتاب را در سال ۱۹۳۶ میلادی نوشت. این داستان کوتاه در مجله‌ای به نام «ماسک سیاه» (Black Mask) چاپ شد. «پرده» یکی از داستان‌های کوتاهِ مجموعه‌ای به نام «قاتل در باران» (Killer in the Rain) بوده است.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب پرده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ریموند چندلر

ریموند تورنتون چندلر، زادهٔ ۲۳ جولای ۱۸۸۸ بود. او ۲۶ مارس ۱۹۵۹ درگذشت. او فیلم‌نامه‌نویس و رمان‌نویسی آمریکایی بود که در شیکاگو به دنیا آمد و سال‌های ابتدایی زندگی‌اش را به‌همراه والدین، خاله و دایی‌اش در نبراسکا گذراند. چندلر به‌خاطر شرایط سخت مالی در دورهٔ رکود بزرگ اقتصادی، برای امرار‌معاش به نویسندگی روی آورد و رمان‌نویسی را به‌صورت خودآموز فرا گرفت. ریموند چندلر در طول عمر خود ۲۳ داستان کوتاه منتشر کرد؛ بااین‌حال کتاب‌خوان‌ها از میان این آثار نسبتاً اندک تنها ۱۵ داستان را می‌شناسند. ۸ داستان دیگر که از جمله بهترین آثار او هستند نزدیک به یک ربع قرن در میان صفحات کاهی مجله‌های پالپ (عامه‌پسند) مدفون بودند (این ۸ داستان عبارتند از «قاتل در باران»، «مردی که سگ‌ها را دوست داشت»، «پرده»، «دختر را محاکمه کن»، «سنگ یشم ماندارین»، «بی‌سیتی بلوز»، «بانوی دریاچه» و «جنایتی در کوهستان رخ نداده»). ریموند چندلر در سال ۱۹۵۰ مجموعهٔ داستان‌های کوتاه خود را با عنوان «هنر بی‌دردسر قتل» منتشر ساخت، اما این کتاب هیچ‌یک از ۸ داستان منتشرنشده‌اش را شامل نمی‌شود.

بخشی از کتاب پرده

«نصف راه را رفته بودم که اون برگشت. نور چراغ‌هاش که با سرعت از بزرگراه پیچید نزدیک بود بیفته روی من. خودم را انداختم توی چاله و دماغم را فرو کردم توی گِل و دعا کردم.

ماشین با صدای یه نواختی از کنارم رد شد. صدای کشیده شدن لاستیک‌های خیسش که رفت روی سنگ‌ریزه‌های جلوی خونه را شنیدم. موتور و چراغ‌هاش خاموش شدن. در کوبیده شد به هم. صدای بسته شدن درِ خونه را نشنیدم، اما وقتی باز می‌شد از لای درخت‌ها نورِ کمی را دیدم.

پاشدم سرِپا و راه افتادم. رسیدم کنارِ ماشین. یه کوپهٔ کوچولوی کهنه بود. اسلحه‌ام کنارِ بدنم بود و تا جایی که دستبند اجازه می‌داد دورِ کمرم کشیده شده بود به سمت جلو.

اون ماشین خالی بود. آب توی رادیاتورش غلغل می‌کرد. گوش دادم و هیچ صدایی از توی خونه نشنیدم. نه صدای داد و فریادی، نه صدای بگو مگویی. فقط صدای بلندِ بَنگ بَنگ بَنگِ دونه‌های بارون که می‌خوردن به زانویی پایین ناودون‌ها.

یِیگِر توی خونه بود. زنه گذاشته بود من برم. زنه حتماً بهش هیچی نمی‌گفت. فقط می‌ایستاد و نگاهش می‌کرد. اون زنِ رئیسِش بود. این یِیگِر را از ترس می‌کشت.

یِیگِر زیاد اونجا نمی‌موند، اما زنه را هم، زنده یا مُرده، نمی‌ذاشت اونجا بمونه. یِیگِر به زودی راه می‌افتاد و زنه را هم با خودش می‌آورد. این که بعداً چه اتفاقی واسه‌اش می‌افتاد یه چیز دیگه بود.

تنها کاری که باید می‌کردم این بود که منتظر بشم تا بیاد بیرون. اون کار را نکردم.

اسلحه را دادم دست چپم و خم شدم پایین تا چند تا سنگ بردارم. کوبیدمش به پنجرهٔ جلویی. تلاش ضعیفی بود. تعداد خیلی کمی از اون‌ها به شیشه رسید.

دویدم رفتم پشت اون ماشین کوپه و درش را باز کردم و دیدم سوئیچ سرِ جاشه. درحالی‌که ستونِ در را گرفته بودم، روی رکاب خم شدم.

خونه تاریک شده بود، اما فقط همین. هیچ صدایی ازش نمی‌اومد. فایده نداشت. یِیگِر زیادی محتاط بود.

با پام استارت را پیدا کردم، بعد به زور اومدم بالا و سوئیچ را چرخوندم. موتورِ گرم بلافاصله روشن شد و توی بارون تند، آروم و یه نواخت کار کرد.

برگشتم روی زمین و همونطور که دولا بودم رفتم سمتِ پشت ماشین.

صدای موتور روی اون اثر کرد. نمی‌تونست بدون ماشین اونجا بمونه.

یه پنجرهٔ تاریک یه اینچ داده شد بالا، فقط یه جابه‌جایی کوچیک نور روی شیشه‌اش نشون داد که حرکت کرد. از توش آتیش فواره زد و صدای سه تا شلیکِ سریع اومد. یکی از شیشه‌های اون ماشین کوپه شکست.

فریاد کشیدم و گذاشتم اون فریاد یواش یواش کم بشه و به یه نالهٔ دردناک تبدیل بشه. داشتم اون کار را خوب یاد می‌گرفتم. گذاشتم اون ناله با یه آخِ خفه، بند بیاد. کارم تموم بود، خلاص. کلکِ من را کنده بود. چه تیراندازی خوبی کردی، یِیگِر.

توی خونه یه مردی خندید. بعد دوباره سکوت شد و به جز صدای بارون و موتورِ اون ماشین کوپه هیچ صدایی نبود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

حجم

۵۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
تومان