کتاب نفرین بال سوخته (کتاب اول، کابوس پرواز)
معرفی کتاب نفرین بال سوخته (کتاب اول، کابوس پرواز)
کتاب نفرین بال سوخته (کتاب اول، کابوس پرواز) نوشتهٔ زهرا افشار زیبا است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب نفرین بال سوخته (کتاب اول، کابوس پرواز)
کتاب نفرین بال سوخته (کتاب اول، کابوس پرواز) حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که داستانش در سرزمینی خیالی به نام کیهانرود اتفاق میافتد. «پروا» دختر جوان و ثروتمندی است که بهظاهر رئیس کاروانی تجاری است؛ دختری زیبارو و لاغراندام که در حقیقت شخصی فراری است و در باطن و با موهبت نادر و بزرگ درونیاش، نگهبان طلسمی قدرتمند و پر رمزوراز به نام «بال سوخته» است. داستان جلد نخست از جایی آغاز میشود که پروا و زیردستانش قصد عبور از شهر سحْرآرا را دارند. یکی از زیردستان پروا محمولهٔ کوچکی را که پروا دستور آوردنش را به او داده بود، گم میکند. دزد آن معجون کسی جز «رایان» نیست؛ مردی مرموز که توانسته رازهایی را در پس ظاهر خندان و شوخ خودش مخفی کند و با سماجتی که از خود نشان میدهد، هیچ راهی پیش پای پروا نمیگذارد؛ جز اینکه آنان را در سفری مخفیانه و طولانی که در پیش دارند، همراهی کند. با پروا همراه شوید در رمانی به قلم زهرا افشار زیبا.
خواندن کتاب نفرین بال سوخته (کتاب اول، کابوس پرواز) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نفرین بال سوخته (کتاب اول، کابوس پرواز)
«حاشیهٔ دریاچهٔ ماهآب، خاطرات تلخ و شیرین سالهای دور، گرگومیش صبح و رقص شهابهای کمنور و زیبای آسمان، ستارگانِ رو به خاموشی و یک صندلی باریک و چوبی بر لبهٔ دریاچهٔ آرام. هوهوی آرام باد خنکِ ابتدای صبح و جنبیدن آهستهٔ طرههای گیسوان بلند و زیبای پروا.
هورسا روی صندلی چوبی نشسته بود و چشم به دریاچه داشت. پروا آهسته و لرزان به او نزدیک شد و صداهایی دور از گذشته در گوشش طنین انداخت. نوشآفرین... هورمان... کیاراد و او، چهار نفری بودند که در ساحلِ سنگیِ دریاچه راه میرفتند. نوشآفرین با کیاراد و پروا که دست در بازوی کیاراد داشت، شوخی میکرد و هورمان پا در دریاچه گذاشته بود و چشم به کوههای غبارگرفتهٔ غروب در دوردست داشت.
صداها هرچه بیشتر در گوش پروا پیچید اما تنها کسی که نزدیک دریاچه میدید، هورسا بود. لحظاتی بعد خودش را دید که سمت راست هورسا و در یک قدمیاش ایستاده است. پروانهای بسیار زیبا و کمی بزرگتر از حدِ یک پروانهٔ طبیعی، بر سرانگشتان هورسا نشسته بود و آرام بالهایش را تکان میداد. سالهای سال پیش، پروا شباهت موهای خودش و هورسا را باعث افتخارش میدانست، چون عاشقِ شخصیت بسیار خاص و محکم و خودساختهٔ او بود. عشقی که بعدها تمامش بدل به نفرت شد.
هورسا طوری به پروانه خیره مانده بود که انگار چیزی جز آن نمیبیند. بالهای پروانه با امواجی جادویی و با رنگهای گوناگون روشن بود و میدرخشید، اما چشمها را آزار نمیداد. صدای خندههای پروا و کیاراد و نوشآفرین در گوش پروا بلندتر شده بود. اثری از خودشان نبود و پروا شنید که هورمان ناگهان گفت:
«امروز شماها چهتون شده؟! این مسخرهبازیهاتون رو ببرید یهکم اونورتر. من آرامش میخوام!»»
حجم
۴۵۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۲۸ صفحه
حجم
۴۵۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۲۸ صفحه