کتاب دکابریست ها
معرفی کتاب دکابریست ها
کتاب دکابریست ها نوشتهٔ لئانید زورین و ترجمهٔ آبتین گلکار است. نشر ماهی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی سک نمایشنامهٔ دوپردهای.
درباره کتاب دکابریست ها
لئانید زورین در کتاب دکابریست ها روایت تاریخی و مستند نخستین قیام روشنفکرانهٔ ملت روس علیه حکومت استبدادی تزار را که در دسامبر ۱۸۲۵ میلادی رخ داد، بیان کرده است. نمایشنامهٔ دکابریستها از نخستین نمونههای تئاتر مستند روسی است. این نمایشنامه در سال ۱۹۶۷، به مناسبت پنجاهمین سالگرد پیروزی انقلاب روسیه، بههمراه دو نمایش تاریخی مستند دیگر روی صحنه رفت. زورین در اثر خود با تکیه بر منابع مکتوبی مانند اسناد بازجوییها و شهادتهای شورشیان، کتابهای تاریخی، خاطرات افراد، روزنامهها و مجلات و... کوشیده است شکلگیری محفلهای دکابریستها و قیام و فرجام کار آنان را تا حد امکان نزدیک به واقعیت بازسازی کند.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب دکابریست ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامههای روسی پیشنهاد میکنیم.
درباره لئانید زورین
لئانید زورین در ۱۹۲۴ در شهر باکو متولد شد. نخستین شعرهایش در دهسالگی توجه و تحسین «ماکسیم گورکی» را برانگیخت. او در ۱۹۴۶ از دانشگاه باکو و در ۱۹۴۷ از پژوهشگاه ادبیات ماکسیم گورکی در مسکو فارغالتحصیل و از سال ۱۹۴۸ ساکن مسکو شد. در سال ۱۹۴۹ نخستین نمایشنامهٔ لئانید زورین، «جوانی» در تئاتر معتبر مالی روی صحنه رفت. زورین تاکنون نزدیک به ۴۰ نمایشنامه و ۱۶ فیلمنامه نوشته و صاحب جوایز متعدد ادبی و نمایشی شده است. او پساز فروپاشی شوروی، بیشتر به نوشتن داستان و رمان روی آورد. نمایشنامهٔ «دکابریستها» از جمله آثار مشهور اوست.
درباره آبتین گلکار
آبتین گلکار در سال ۱۳۵۶ در تهران به دنیا آمد. او مترجم ایرانی، پژوهشگر زبان و ادبیات روسی و استادیار دانشگاه تربیت مدرس است. این مترجم، دورهٔ کارشناسی را در دانشگاه تهران و دورهٔ کارشناسیارشد و دکتری ادبیات روسی را در دانشگاه ملی تاراس شفچنکو کییف گذرانده است. گلکار آثاری از «نیکلای گوگول»، «نیکلای اردمان»، «آلکساندر هرتسن» و «آنا آخماتووا» و... ترجمه کرده است.
بخشی از کتاب دکابریست ها
«نیکالای:آلکساندر ایوانویچ، لطف و مرحمت پادشاه نباید حدواندازهای داشته باشد. کسی که خداوند قدرت را به او بخشیده باید بیشتر از حد معمول مهربان باشد تا مبادا از این قدرت سوءاستفاده کند. بولاتوف کجاست؟
چِرنیشِف:همینجاست، اعلیحضرت.
بولاتوف: را به درون میآورند.
نیکالای:بولاتوف، تو هم علیه من شوریدی؟ از ته قلبت بگو، این رسم سربازی است؟
بولاتوف:اعلیحضرت، من با پای خودم آمدم. برای مرگ آمادهام.
نیکالای:تو را به خدا این چه حرفی است؟ چهکسی میتواند پدری را از بچههایش بگیرد؟ من که میدانم تو آدم شرافتمندی هستی. روحت نمیتواند در خدمت شرّ باشد. خودت ممکن است فریب بخوری، ولی ممکن نیست فریب بدهی.
بولاتوف:درست است، اعلیحضرت. من در طلب شرّ نبودم.
نیکالای:پس برای قطع ریشهٔ شرّ هرچه میدانی به ما بگو. دستور میدهم به تو کاغذ بدهند. بنویس. من به تو اطمینان دارم. اصلا هنوز در قلب من جایی برای تو هست. (او را میبوسد.) برو...
بولاتوف:اعلیحضرت، درک کنید که...
نیکالای:برو، سرهنگ. من و تو سربازیم. شایسته نیست رقت قلب نشان دهیم.
بولاتوف: را بیرون میبرند.
چِرنیشِف:اعلیحضرت، شما خستهاید. رنگتان پریده. تاب تحمل اینهمه پستی را ندارید. (دست دراز میکند تا دستمالی به تزار بدهد.)
نیکالای: (فریاد میکشد.) تروبِتسکوی کجاست؟
تروبِتسکوی: را به درون میآورند.
آها... این هم از شما... خائن! آدم بیشرافت بیاصول! چه در
سرتان میگذشت که آدمی با نام و آوازهٔ شما را به چنین ماجرایی کشاند؟ سرهنگ گارد! شاهزاده تروبِتسکوی! شما در کنار این آشغالها؟! شرمتان کجا رفته؟ سرنوشت وحشتناکی در انتظارتان خواهد بود!
تروبِتسکوی۲۵: La vie, Sire, la vie!
نیکالای:عجب! حالا از زندگی میگویید؟ مگر شما لایق زندگی هستید؟ اصلا چطور به خودتان جرئت میدهید حرف از زندگی بزنید؟ شما که علیه پادشاهتان شوریدید؟! علیه میهنتان! چطور میتوانید در چشم اهالی روسیه نگاه کنید؟ تازه یک مجرم عادی هم به شمار نمیآیید! شما رهبر اینها بودید!»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه