دانلود و خرید کتاب زنی که از حال رفت حنیف قریشی ترجمه پژمان طهرانیان
تصویر جلد کتاب زنی که از حال رفت

کتاب زنی که از حال رفت

نویسنده:حنیف قریشی
انتشارات:نشر افق
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب زنی که از حال رفت

کتاب زنی که از حال رفت نوشتهٔ حنیف قریشی و ترجمهٔ پژمان طهرانیان است. نشر افق این مجموعه‌ داستان کوتاه خارجی را منتشر کرده است؛ کتابی از مجموعهٔ‌ «ادبیات امروز».

درباره کتاب زنی که از حال رفت

کتاب زنی که از حال رفت دربردارندهٔ چهار داستان کوتاه با نام‌های «زنی که از حال رفت»، «آقای میلیونر به مهمانی شام می‌آید»،‌ «ناکجا» و «پرواز شمارهٔ ۴۲۳» نوشتهٔ حنیف قریشی است. طنز سیاه حنیف قریشی در کنار توجه خاص او به روابط زن و مرد، تعلق خاطرش به فرهنگ و هنر پاپ و نیم‌نگاهی که به زندگی مهاجران ساکن انگلستان و غرب دارد، او را همواره در کانون توجه قرار داده است. او یکی از پرکارترین و پرخواننده‌ترین نویسندگان معاصر است. بیش از ده فیلم از فیلمنامه‌هایش ساخته شده و حدود ۱۵ نمایشنامه‌اش در قالب کتاب منتشر شده است. حدود ۲۰ کتاب داستانی (رمان و داستان‌کوتاه) و غیرداستانی هم از او به چاپ رسیده است.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب زنی که از حال رفت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و علاقه‌مندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره حنیف قریشی

حنیف قریشی در ۵ دسامبر ۱۹۵۴ به دنیا آمد. او نمایشنامه‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، فیلم‌ساز و کارگردانی بریتانیایی از تبار پاکستانی و انگلیسی است. موضوعات آثار او بیشتر دربارهٔ نژاد، ملی‌گرایی، مهاجرت و جنسیت است. او در کینگز کالج لندن فلسفه خوانده و همیشه بزرگ‌ترین مشکل خود را اختلاف فرهنگی میان افراد دانسته است. ناداستانِ «کلاهبردار من»، مجموعه جستارِ «وطن من کجاست؟»، مجموعه داستان «زنی که از حال رفت»، رمان‌های «نزدیکی» و «عشق سال‌های غم» از آثار مکتوب اوست.

بخشی از کتاب زنی که از حال رفت

«شکی ندارم که موندن ما اینجا تو اروپا واسه‌مون خطرناکه. خودم هم می‌دونم که آدم بدبینی‌ام. تو سرم صدای بازجویی و جروبحث می‌شنوم. انتظار هم ندارم مردم نظر خوشی بهم داشته باشن. ما تا همین‌جاش هم حسابی تحقیر شدیم. واقعاً کلی چیز هست که بدبینمون می‌کنه. اگه تو خیابون همین‌جوری برای خودمون راه بریم، بهمون زل می‌زنن و خیلی وقت‌ها هم پشتشون رو می‌کنن بهمون. تُف میندازن. می‌خوان بدونیم که اون‌ها ما موجودات عجیب غریب رو نمی‌خوان. از انتخاب و فردیت حرف می‌زنن، اما برام جالبه که همه‌شون چقدر دنباله‌رو و هم‌رنگ جماعتن.

ما خواروخفیف‌شده‌ها، ما سیاه‌های بدوی وحشی کثیف دربه‌در رو مرعوب کرده‌ن. می‌گم ما، اما ما حتی «ما» هم نیستیم. ما «اون‌ها» هستیم، علت‌العلل مشکلاتشون. هر شرّی از ما ناشی می‌شه. نیازی نمی‌بینم اتهاماتی رو که به ما می‌زنن یکی‌یکی بشمرم. وقتش رو هم ندارم.

فرار می‌کنیم، من و یک‌دستی باهم. طوری می‌دویم که تا حالا ندویدیم. دست‌وپامون محو می‌شن بس که از وحشت تند می‌دویم.

می‌گیرنمون. من رو اون‌قدر ناجور کتک می‌زنن که نمی‌تونم چشم‌هام رو باز کنم. گوشم هم درست نمی‌شنوه. گفتن نداره که پلیس عین خیالش هم نیست. هرچی ما کمتر بشیم بهتر.

یک‌دستی همون شب کشته شد، ولی قبل از اینکه من بمیرم، مَردم اومدن سراغم. هاجی بِین رو راضی کرد که بذاره اونجا بمونم، خودش هم من رو توی عشق پریده‌رنگش پیچید. آخه یه مرد درب‌وداغون به چه درد اون می‌خورد؟! هاجی بِین رو قانع کرد که من زود سرپا می‌شم. نمی‌دونم چه‌جوری تونست راضیش کنه، به‌خصوص بعدِ اینکه بِین گفت می‌ده پوست هاجی رو غِلِفتی بکَنن باهاش واسه یکی از کارفرماهاش یه کیف‌دستی قشنگ درست کنن. اصلاً هم شوخی نمی‌کرد. بِین زن‌ها رو به شکل‌های دیگه هم می‌فروخت. بدن‌های ما به دردش می‌خورد.

صدای دادوفریاد می‌اومد. هاجی بیرون داشت دنبال من می‌گشت، بالأخره هم پیدام کرد. روی تخت با دهن باز نعره می‌کشیدم و گریه می‌کردم. فرناندو پسوآ ۳۶ جایی رو توصیف می‌کنه که فرومی‌ریزه و می‌ره توی خلأ، توی یه گرداب، توی یه گردباد. می‌بینین که پسوآ من رو خوب می‌شناسه.

هاجی اون‌موقع حتماً عاشق شده بود، یا دست‌کم اینکه از فرط علاقه خودش رو وقف من کرده بود، چون مهربونیش نهایت نداشت. شاید این حرفم غافلگیرتون کنه، اما باید بگم خوش‌بینی من روحیه‌ش رو قوی کرده بود. واسه ما تیره‌پوست‌ها این روزها روزهای تیره‌وتاری‌اند توی این دنیای تیره‌وتار. من هم این وسط شاید یه‌جور بهلولم. اما دائم به هاجی گفته‌م که به امکان هرجور تبادل ــــ مبادله و مشارکت ــــ باور دارم. من هنوز هم معتقدم که مردم می‌تونن با همدیگه کارهای خلاقانه‌ای بکنن. خودم توی کافی‌شاپی که می‌گردوندم شاهدش بودم؛ می‌دیدم چه حرف‌های خوبی زده می‌شه. اگه همه‌چیز فقط نیستی و نابودی بود، روی این سیاره هیچ زندگی‌ای در کار نبود. گوش کنین به حرف‌های من: بیایین یه‌کم تمرین برابری کنیم. برابری ایدهٔ خیلی جالبیه. پس چرا سخت‌ترین چیزِ ممکنه؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۷۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۷۰%
تومان