کتاب تو آنچه می پنداری، نیستی
معرفی کتاب تو آنچه می پنداری، نیستی
کتاب الکترونیکی «تو آنچه می پنداری، نیستی» نوشتهٔ دیوید ریکو و با ترجمهٔ محمدمهدی کهربی در انتشارات سایه سخن چاپ شده است. رهایی از ایگو و حرکت به سوی عزت نفس و عشق سخاوتمندانه موضوعاتی است که در این کتاب مطرح میشود. نویسنده در کتاب تو آنچه می پنداری، نیستی هم از روشهای روانشناختی و هم از روشهای معنوی استفاده کرده است.
درباره کتاب تو آنچه می پنداری، نیستی
هدف نویسنده در کتاب تو آنچه می پنداری، نیستی کمک به شناخت ایگویی است که گاه خودآگاه و گاه ناخودآگاه، شکوفا و نمایان میشود. همچنین این کتاب به ما میآموزد چگونه با رهایی از دام ایگو، محبوب شویم و بیاموزیم که دربرابر خودخواهی خویش یا یکی از عزیزانمان، چه در محل کار، چه در خانواده و چه در رابطهٔ عاشقانه، مهربان و شفیق باشیم.
«ذهنیت مبتنی بر ایگو»، موضوع محوری کتاب حاضر است که بارها از آن با عنوان «ایگو» یاد خواهد شد. نویسنده ایگوتیسم را که یکی از موضوعات مهم کتاب است، مجموعهای از نگرشها و رفتارهای خودمحور که نشاندهندهٔ تکبر، خودخواهی و احساس محقبودن میداند. ذهنیت مبتنی بر ایگو نمایانگر نگرشی تدافعی است که با انتقاد از فرد آشکار میشود. نتیجهٔ این روند نیز پرخاشگری است. احساس محقبودنِ ایگو موجب میشود فرد خشمش را بهصورت انتقامجویی و کینه بروز دهد که همان بازی مورد علاقهٔ ایگوست. بههمین دلیل فرد ایگوتیست هرگز برای اطرافیانِ خود جذاب نیست. کتاب تو آنچه می پنداری، نیستی با تشریح این موضوع و ارائهٔ راهحلهایی کاربردی تلاش میکند تا به مخاطب کمک کند تا احساسات خود و اطرافیان را بهتر بشناسد و اختلافات احتمالی ناشی از این موارد را بهتر مدیریت کند.
کتاب تو آنچه می پنداری، نیستی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران آثاری با موضوع رشد و توسعهٔ فردی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب تو آنچه می پنداری، نیستی
«خشم؛ در مسیر مخصوص دوچرخهسواری و سمت چپ اتومبیلهای پارکشده حرکت میکنم که یک عابر پیاده بهسمت جدول خیابان میرود. من از مقابلش رد میشوم. صدای غرولند او را میشنوم که میگوید: «دوچرخهسوار لعنتی!» (بارها متوجه شدهام که در شرایطی نظیر این، زنان واکنشی متفاوت نشان میدهند. زنان بیشتر سعی میکنند با گامهای بلند از صحنه دور شوند). به این نتیجه رسیدهام که برای برخی مردان رفتار من نوعی سد معبر است و همین رفتار، واکنش شدید ایگوی مغرور را برمیانگیزد (خشونت جادهای). بههمیندلیل یاد گرفتهام پشت مردان پیاده رکاب بزنم، یعنی در بخشی از مسیر که بین عابران و جدول کنار خیابان قرار دارد، تا هرگز مانع حرکتشان در مسیری نشوم که نسبت به آن احساس تملک میکنند.
اگر هم مانعشان بشوم، میکوشم با مهربانی و عشقورزی واکنش نشان دهم. با خود میگویم: «باشد که او نیز به توفیق تعاون و همیاری دست یابد و مسیر بودا را طی کند.» باید رویدادها را بهمثابهٔ منبعی برای اطلاعات و فرصتی برای تمرین تلقی کنیم، نه فرصتی برای پرخاشگری و خشونت ـآنچه ایگوی مرا تحریک میکندــــ و نتیجهٔ این روند حفظ متانت است. همواره سعی میکنم در مواجهه با افرادِ مغرور و متکبر اینگونه رفتار کنم.
اگر رویدادها را فقط بهمنزلهٔ منبع اطلاعاتی در مورد اعمال و کردار دیگران تلقی کنیم، نه بهعنوان عامل برانگیزانندهٔ واکنش ایگو، به آرامشی عمیق دست مییابیم. تمرین مهربانی و عشقورزی، به ما احساس متفاوتی از خود و جایگاهمان در دنیای دیگران میدهد. این به چالشی دلهرهآور میماند. باید بدانیم «تمرین» کافی است، یعنی در آغاز به احساسات خوب نیازی نداریم. باید آنقدر تمرین و سپس مهربانی و عشقورزی کنیم که سرانجام حسننیت و خیرخواهی در وجودمان ریشه بزند.»
حجم
۷۲۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه
حجم
۷۲۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه