دانلود و خرید کتاب عسل مکسنس فرمین ترجمه احمد سلامت راد
تصویر جلد کتاب عسل

کتاب عسل

نویسنده:مکسنس فرمین
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب عسل

کتاب عسل نوشتهٔ مکسنس فرمین و ترجمهٔ احمد سلامت راد است. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان این رمان فرانسوی معاصر را منتشر کرده است. این رمان عاشقانه، یکی از جلدهای سه‌گانهٔ «رنگ‌ها» است.

درباره کتاب عسل

کتاب عسل حاوی یک رمان است که در سه بخش اصلی و چندین فصل نوشته شده است. داستان این رمان در فرانسه و آفریقای مرکزی رخ می‌دهد، اما ماجرای اصلی، فارغ از زمان و مکان است و حدیث جست‌وجوی همیشگی انسان در پی عشق واقعی و بی‌ریا است. ماجراهای «یوکو آکی‌تا»، «یوهانس کارلسکی» و «اورلین روشفر» بی‌توجه به محل رخدادشان در کرهٔ زمین، در سرزمین رؤیاها و ناکجاآبادی می‌گذرد که همه در پی یافتن آن هستیم؛ سرزمینی که قلمروش حدومرزی ندارد و برای همهٔ ساکنان زمین در آنْ جا هست. درآمیخته‌شدن واقعیت و رؤیا در این رمان که به‌صورتی سحرآمیز و بس دلنشین رخ می‌دهد، نشانی دیگر از نازک‌خیالی‌های مکسنس فرمین است. مترجم این کتاب، احمد سلامت راد گفته است که کمتر داستانی را سراغ دارد که در آن واقعیت و خیالْ چنین به‌زیبایی و ظرافت در هم تنیده شده باشد. این رمان یکی از جلدهای سه‌گانهٔ «رنگ‌ها» است. در این رمان عاشقانه به ماجرای سفر مزرعه‌داری ساده به سرزمین رؤیاییِ آفریقا پرداخته شده است که آنجا با شخصیت‌های عجیب و جالبی برخورد می‌کند. شخصیت اصلی کتاب عسل، این مردی فرانسوی است که صاحب یک مزرعهٔ اسطوخودوس است. گذار او در پی اتفاقاتی، به سرزمین‌های زیبای قارهٔ آفریقا می‌افتد. این رمان حاوی ماجرایی است که سبب آشنایی‌اش این مرد با یک نقاش عجیب‌وغریب (که بی‌شباهت به ون‌گوگ نیست)، مردی شاعرمسلک (که بی‌شباهت به «آرتور رمبو» نیست) و نیز زنی زیباروی و جذاب می‌شود. با او همراه شوید.

خواندن کتاب عسل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عسل

«لئوپولد روشفر در بهار ۱۸۹۵ درگذشت. اورلین سنگ مزار مرمرینی به رنگ آبی برای او سفارش داد و در تابوتش شاخه‌ای اسطوخدوس قرار داد. دلش سخت برای پدربزرگ تنگ می‌شد. هر روز به او فکر می‌کرد ولی هرگز پایش را به گورستان لانگ‌لاد نمی‌گذاشت. برای او لئوپولد بیشتر در گل‌های آبی مزرعه‌شان حضور داشت تا در آن ماتم سرای صلیب‌های خاکستری رنگ.

سال ۱۸۹۵ برای کشت‌کاران اسطوخدوس سالی نحس بود. خشکسالی شدیدی رخ داد و گل‌های مزارع یکی پس از دیگری پژمردند.

اورلین تصمیم گرفت که کشت اسطوخدوس را کنار بگذارد. او اغلب اوقات خود را در خانه می‌گذراند و به فکر کردن دربارهٔ آفریقا مشغول می‌شد.

یک شب خواب زن جوان زرین‌پوست، ماکنان و همراهان سفرهایش را دید. هنگامی که از خواب برخاست، دریافت که هیچ چیز و هیچ‌کس برای همیشه فراموش نمی‌شود، مخصوصاً آن‌ها را که دوستشان داشته‌ایم. خاصه پدربزرگ و هیپولیت لواسول یعنی مجنون‌ترین و عاقل‌ترین‌شان هرگز فراموش شدنی نبودند.

روزی کلاویس از او پرسید:

ــ از اپی‌پولیس چه خبر؟ خیال داری با آن چه کنی؟ تقریباً یک سالی هست که کندوها زیر آفتاب و باران پوسیده‌اند.

اورلین به آنچه از نقشه‌های مهندسی باقی‌مانده بود، نگاهی انداخت و با اندوه گفت:

ــ خیال دارم آن‌ها را در همان جایی که هستند رها کنم و فسردنشان را ناظر باشم.

اما حتی در آن لحظه که این کلمات را بر لب می‌آورد، می‌دانست که زیبایی رؤیایی آن‌ها هرگز فسرده نخواهد شد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۱۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان