کتاب گاهی...
معرفی کتاب گاهی...
کتاب گاهی... نوشتهٔ عاطفه نیک طلب است. انتشارات آئی سا این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب گاهی...
کتاب گاهی... حاوی یک رمان معاصر ایرانی است. این رمان از جایی آغاز میشود که راوی میگوید پیرمرد ۶۰ سالهای با لهجهٔ خاصش با صدای بلند میپرسید که نوبتش کی میرسد. راوی نگاه میکند و پلکی میزند. او میگوید که چند نفر از کسانی که در آزمایشگاه بودند، مانند او به پیرمرد نگاه کردند. کت و شلوار قهوهای رنگی تن پیرمرد بود که کمی به تنش زار میزد، ولی قد بلندی داشت با موهای یکدست سپید. وقتی پیرمرد دید کسی جوابش را نمیدهد، دستش را داخل جیب کتش فرو برد و دوباره با صدای بلندتری چیزی گفت. ماجرا از چه قرار است؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب گاهی... را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گاهی...
«چشمانم را باز کردم و نگاهم را دورتادور چرخاندم. لازم نبود زیاد به مغزم فشار بیاورم. کاملاً مشخص بود که در بیمارستانم. صدای در شنیدم و و سرم را بهسمت در چرخاندم و با دیدن مانی تمامی صحنههای پیش از بیهوش شدنم به ذهنم هجوم آورد. چشمانم گرد شد و مانی قدمهایش را تند کرد و درهمانحال گفت:
- روژان، آروم باش لطفاً!
بیتوجه به حرفش برخاستم و ناگهان سوزشی در دست راستم احساس کردم.
سرم را چرخاندم و به دستم نگاه کردم. بیاحتیاطی کرده بودم و سوزن سرم از دستم کنده شده و رد باریکی از خون برجا گذاشته بود. از روی تخت جهیدم و بیتوجه به مانی بهسمت در رفتم. مانی بازویم را گرفت و کشید که جیغ زدم:
- ولم کن!»
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۳۵ صفحه
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۳۵ صفحه
نظرات کاربران
خیلی گرونه