کتاب اگر آن موقع می دانستم
معرفی کتاب اگر آن موقع می دانستم
کتاب اگر آن موقع می دانستم نوشتهٔ الن اسپراگنز و ترجمهٔ مینا اعظامی است. انتشارات کتابسرای میردشتی این کتاب را در حوزهٔ روانشناسی عمومی منتشر کرده است.
درباره کتاب اگر آن موقع می دانستم
در کتاب اگر آن موقع می دانستم (If I'd Known Then) شخصیتهایی موفق با پیشزمینههایی متفاوت اما دردهایی مشترک، حکایتهایشان را در نامههایی به خودشان در برههای که کمی یا بسیار جوانتر بودند، با دیگران سهیم شدهاند؛ در واقع آنان با گوشزدکردن برخی نکتهها به خودِ جوانترشان، به ما یادآوری کردهاند که همهٔ آدمها در تجربههایی مشترکند یا بهعبارتی دیگر، درد یا دغدغههایی همسان دارند. نویسندهٔ این کتاب، الن اسپراگنز زنان را تشویق کرده است که آگاهی و خردشان را با او سهیم شوند.
خواندن کتاب اگر آن موقع می دانستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزهٔ روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اگر آن موقع می دانستم
««تعریف خودت را از موفقیت داشته باش.»
میا هریسون، نغمهخوان و برندهٔ جایزهٔ گرمی، دربارهٔ سالهای دورهٔ راهنمایی زمان تحصیلش در مریلند میگوید: «در کلاس هشتم، دیگر دستم را بلند نمیکردم.» او که دانشآموزی برجسته بود، از اینکه وقتی دستش را برای پاسخ پرسش معلم بلند میکرد یا با نمرهٔ الف در امتحان، مورد انتقاد قرار میگرفت، خسته شده بود. میا با موهایی انبوه، اسکلتی استخوانی، و نمرههای بالا، در مدرسه فردی تنها بود.
راه نجات او شرکت در موسیقی و حرکات موزون در خارج از مدرسه بود. او از سن دوازده تا هجدهسالگی، بخشی از گروه اجرایی چندفرهنگی بود. این بچهها برنامهشان را به شکل بداهه، در تالارهایی اجرا میکردند. میا آن را چنین به خاطر میآورد: «ما برای اجرای برنامه و پیشرفت خود در آنجا حضور داشتیم، و تمرکزمان بر ظاهر و مسائل مادی نبود. فضایی بسیار سلامت بود.»
میا در هجدهسالگی، نخستین کار موفقش، جزو پرفروشها شد و جزو ده کار برتر قرار گرفت، و پس از آن نیز سه کار دیگر ارائه داد.
هرچند پیشرفت تندگام او بسیار رضایتبخش بود، موجب شد که احساس سرگردانی کند. اما وقتی چندسال پیش به زادگاهش، واشینگتن دیسی بازگشت، خانهای خرید، استودیویی بهراه انداخت، و در فضایی تازه، بهدنبال کارهای خلاقانه رفت. افزون بر راهاندازی گروه، در فیلمهایی نیز ظاهر شد. در سال ۲۰۰۵، با ایجاد بنیاد هنر و فناوری میا، تدریس را به زندگیاش برگردانده است. این مؤسسهٔ غیرانتفاعی برای جوانان دیسی آموزش هنر را تدارک میبیند. او همچنین به آموزش حرکات موزون، کلاسهای مهندسی صدا در تابستانها نیز ادامه میدهد.
بهنظر میرسد میای امروز، از مقطع رانده شدهٔ اجتماعی بردبار تا هدفی مورد علاقه، به آن دانشآموز دورهٔ راهنمایی که زمانی بود، هیچ شباهتی ندارد. اما خودش میگوید تنها در سهسال آخر یا در همین حدود بود که به درک پیامی که به میای جوانتر نوشت، رسیده است ــ و هنوز هم آن را در زندگی روزانهاش، کاربردی میداند.
رر عزیز،
آنها تو را «درخت» مینامند زیرا موهایت بهشدت انبوه است. وقتی در جلوی کلاس مینشینی، کسانی که در پشتسرت قرار میگیرند، از دیدن تخته سیاه محروم میشوند. تو ...... تو هنوز به رشد کافی نرسیدهای. درست و مناسب حرف میزنی. از گفتوگوهایی که برخی دخترها دربارهٔ جنس مخالف دارند، وحشت میکنی.
آنقدر تنها هستی که حتی موقع ناهار با یک گروه همیشگی قرار نمیگیری. تو ترجیح میدهی غذا خوردن را حذف کنی و به کتابخانه بروی.
میزان اندوهت، و اشتیاق وافرت برای پذیرفته شدن، رازی است که در نهان داری. مارک گس را از یک شلوار جین جدا کردهای. هرشب آن را از روی شلوار جینی که آن روز پوشیدهای جدا میکنی و بر شلوار جین دیگر میدوزی.
از اینکه لباسهایت مارک مشخصی ندارند، مورد انتقاد قرار گرفتهای، هرچند برای تا همین شکل فعلیات تلاش زیادی بهخرج میدهی.»
حجم
۱۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۹ صفحه
حجم
۱۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۹ صفحه