دانلود رایگان کتاب غول خودخواه اسکار وایلد ترجمه محدثه محمدعلی‌پور

معرفی کتاب غول خودخواه

«غول خودخواه» داستان کوتاهی از اسکاروایلد(۱۹۰۰-۱۸۵۴)، نویسنده ایرلندی است. زمان تقریبی مطالعه: ۶ دقیقه
معرفی نویسنده
عکس اسکار وایلد
اسکار وایلد
ایرلندی | تولد ۱۸۵۴ - درگذشت ۱۹۰۰

اسکار فینگل اُ. فِلاهرتی ویلز وایلد، نویسنده و شاعر ایرلندی، در شانزدهم اکتبر سال ۱۸۵۴ در شهر دوبیلن زاده شد. پدرش، سِر ویلیام وایلد، مردی فرهنگ‌دوست بود که به پیشه‌ی چشم‌پزشکی اشتغال داشت و مهارت او در طبابت، او را به مقام چشم‌پزشک مخصوص ملکه نائل نموده بود. او هم‌چنین یکی از عتیقه‌شناسان برجسته‌ی ایرلند نیز به شمار می‌رفت. مادر اسکار، جین وایلد، شاعر و مترجمی سرشار از شور ملی بود که با نام مستعار اسپرانزا در دهه‌ی ۱۸۴۰، از آرمان‌های استقلال‌طلبانه‌ی ایرلند علیه انگلستان حمایت می‌کرد؛ هرچند امروزه اغلب به‌واسطه‌ی ترجمه‌ی آثار الکساندر دوما و آلفونس دولامارتین شناخته می‌شود.

AmirHossein[AHS]
۱۳۹۹/۰۴/۰۵

خیلی خوب، وقشنگ بود حتی پایانش که غم انگیز بود.

remia
۱۳۹۵/۱۱/۰۷

درسته که همه به این نتیجه رسیدن که این داستان برای کودکانه اما نباید یادمون بره که اگه یک فرد از کودکی زیبا فکر کنه این زیبایی ها باهاش رشد میکنه..کاش ماهم حصار های اطراف دلمونو بشکنیم و بهار

- بیشتر
آبرنگ
۱۳۹۷/۰۷/۱۲

جالب بود، مخصوص کودک درون! ولی آخرشو نفهمیدم چی شد!😶 جای چنگ و زخم عشق و مرگ و..

شهیده
۱۳۹۹/۱۰/۰۴

این کتاب انقد جذابه و دوست داشتنیه که آدم دوست داره بار ها اینو بخونه. من خودم 13 سالمه و برای هم سن و سال هام پیشنهاد میکنم. اگر کسی با نظرم موافقه اعلام کنه

Bookworm
۱۳۹۵/۱۱/۰۸

دو سوال برام پیش اومد😏 اول منظور نویسنده از زخم عشق چی بود و اینکه کی صورت بچه رو زخمی کرده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه فرشته ی مرگ نبود پس چرا صورتش زخمی بود یعنی خدا این کارو

- بیشتر
جواد
۱۳۹۹/۰۶/۱۰

چه حس خوبی داشت کتابش، و چقدر زیبا، محبت و مهربانی رو توصیف میکنه

Feri
۱۳۹۶/۰۵/۲۳

داستان مناسبی برای کودکانه

کاربر ۲۵۴۴۴۸۷
۱۳۹۹/۱۱/۱۹

عالی بودد

هانی
۱۳۹۹/۱۰/۰۳

آخییییی 😍 من بچه بودم، یه کتاب داشتم، چند تا داستان کوتاه از اسکار وایلد داشت.. هزااار بار خونده بودمشون.. یکیش بلبل و گل سرخ بود، یکیش هم همین غول خودخواه.. عاششششقش بودم و هستم همچنان.. پسر من کتاب خیلی میخونه،

- بیشتر
سجاد نجاتی
۱۳۹۹/۰۷/۱۹

روان و نمادین

غروب آن روز وقتی بچه‌ها به باغ آمدند، بدن غول را دیدند که پوشیده از شکوفه‌های رنگارنگ صورتی و سفید، زیر درختی، سرد و بی‌حرکت دراز کشیده بود.‌
°-°ħãňīÿĕ°-°
تبر بزرگی برداشت و دیوار را خراب کرد
Kvothe
یک روز به خودش گفت: «من گل‌های زیبای زیادی در باغم دارم. اما بچه‌ها زیباترین گل‌های باغم هستند.»
neda
غروب آن روز وقتی بچه‌ها به باغ آمدند، بدن غول را دیدند که پوشیده از شکوفه‌های رنگارنگ صورتی و سفید، زیر درختی، سرد و بی‌حرکت دراز کشیده بود.‌
alaa
یک روز به خودش گفت: «من گل‌های زیبای زیادی در باغم دارم. اما بچه‌ها زیباترین گل‌های باغم هستند.»
mahsan_salehi
غول دوباره داد زد: «کی تو رو اذیت کرده؟ به من بگو، خودم با دست‌های خودم می‌کشمش.» پسربچه گفت: «هیچ‌کس، این‌ها زخم عشق هستند.» غول تعجب کرد و با ترس و لرز گفت: «تو کی هستی؟» و رو به رویش زانو زد. پسربچه لبخندی زد و گفت: «تو یک بار به من اجازه دادی در باغت بازی کنم. امروز، تو همراه من به باغم می‌آیی که بهشت است.»
سارا
«من گل‌های زیبای زیادی در باغم دارم. اما بچه‌ها زیباترین گل‌های باغم هستند.»
DHYANA
بهار از راه رسید و سرتاسر شهر پر از شکوفه‌های رنگارنگ و گنجشک‌های زیبا شد. تنها در باغ غول خودخواه هنوز زمستان باقی مانده بود. پرنده‌ها دیگر دوست نداشتند در آن باغ آواز بخوانند و درختان فراموش کردند شکوفه بدهند. چون‌که دیگر هیچ بچه‌ای آنجا نبود.
آسمان دار
غول تعجب کرد و با ترس و لرز گفت: «تو کی هستی؟» و رو به رویش زانو زد. پسربچه لبخندی زد و گفت: «تو یک بار به من اجازه دادی در باغت بازی کنم. امروز، تو همراه من به باغم می‌آیی که بهشت است.» غروب آن روز وقتی بچه‌ها به باغ آمدند، بدن غول را دیدند که پوشیده از شکوفه‌های رنگارنگ صورتی و سفید، زیر درختی، سرد و بی‌حرکت دراز کشیده بود.‌
کاربر ۲۵۴۴۴۸۷

حجم

۸٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

حجم

۸٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

قیمت:
رایگان