
کتاب چهره هایی از پدرم
معرفی کتاب چهره هایی از پدرم
کتاب چهره هایی از پدرم نوشتهٔ ثمین باغچه بان است. نشر قطره این مجموعه خاطره پیرامون بخشی از تاریخ معاصر ایران را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب چهره هایی از پدرم
کتاب چهره هایی از پدرم حاوی یک شناختنامه و خاطرات و یادبودهایی از یک آموزگار است؛ آموزگاری تاریخی به نام «جبار باغچهبان». عنوان برخی از این خاطرات عبارت است از «سیمچرخها و فرفرهها»، «ثبتنام در هنرستان موسیقی»، «صفیه چرا گریه میکنی؟...»، «لاستیک چهجوری میسوزد؟» و «یک پاکت سیگار اُشنو و یک غنچهٔ گل سرخ».
«جبار باغچهبان» با نام کامل «میرزا جبار عسگرزاده» در ۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴ در ایروان به دنیا آمد و در ۴ آذر ۱۳۴۵ در تهران درگذشت. او بنیانگذار نخستین کودکستان و نخستین مدرسهٔ ناشنوایان ایران در تبریز است؛ همچنین اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران است. «جبار باغچهبان» ابتدا در تبریز کودکستانی را تحتعنوان «باغچهٔ اطفال» دایر کرد و به همان خاطر خود را باغچهبان نامید. او مدرسهٔ ناشنوایان را در سال ۱۳۰۳ با وجود مخالفتهای بسیارِ رئیس فرهنگ وقت و... در تبریز دایر کرد. این کلاس جنب باغچهٔ اطفال باغچهبان در کوچهٔ انجمن در ساختمان معروف به عمارت انجمن تأسیس شد. او از سال ۱۳۰۷ خورشیدی با وجود دشواریهای گسترده دررابطهبا چاپ و کلیشه، چاپ کتابهای ویژهٔ کودکان را با نقاشیهایی که خود میکشید، آغاز کرد. یکی از کتابهای او با عنوان «بابابرفی» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسید و شورای جهانی کتاب کودک آن را بهعنوان بهترین کتاب کودک انتخاب کرد. ثمین باغچهبان، ثمینه باغچهبان و پروانه باغچهبان فرزندان جبار باغچهبان هستند.
خواندن کتاب چهره هایی از پدرم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران تاریخ معاصر ایران و قالب خاطرات پیشنهاد میکنیم.
درباره ثمین باغچه بان
ثمین باغچه بان در سال ۱۳۰۴ در تبریز به دنیا آمد. دوران خردسالی را در شیراز گذراند، دورهٔ ابتدایی را در تهران به پایان رساند و از اول متوسطه به هنرستان موسیقی رفت. در سال ۱۳۲۳ با استفاده از بورس تحصیلی رایگان دولت ترکیه برای تحصیل در رشتهٔ کمپوزیسیون به آنکارا رفت. در کنسرواتوار دولتی آنکارا با همسر آیندهاش «اِولین باغچهبان» که یکی از برجستهترین هنرجویان رشتهٔ پیانو و آواز بود، آشنا شد. در سال ۱۳۲۸ دورهٔ فوقلیسانس کمپوزیسیون را با درجهٔ یک به پایان رساند و به ایران برگشت. در هنرستان عالی موسیقی استخدام شد و در رشتههای تخصصی خود به تدریس پرداخت. کارهایی که او تا سال ۱۳۵۷ در زمینهٔ آهنگسازی انجام داد عبارت است از «بویوار» (سوییت سمفونیک برای ارکستر)، «لالایی» برای آواز و پیانو و همچنین برای ارکستر سازهای آرشهای و آواز، «دو زلفونت» برای آواز و پیانو، «تنها» برای آواز و پیانو، «تو را میخوام» برای آواز و پیانو و همچنین برای سازهای آرشهای و آواز، «گهوارهٔ خالی» برای آواز و پیانو، «شُلیل» (ترانهٔ محلی ایرانی، تنظیم برای کُر)، «حمومی» (ترانهٔ محلی ایرانی، تنظیم برای کُر)، «تو بیوُ» (ترانهٔ محلی ایرانی، تنظیم برای کُر)، «رقص پرستندگان رودابه» (روی داستان زال و رودابهٔ فردوسی و برای ارکستر)، «رنگینکمان» برای ارکستر و کُر و سلوهایی برای متزو سوپرانو، سوپرانو و باریتون و... . او در طول سالهای ۱۳۲۸ تا ۱۳۵۷ در کنار کار موسیقی فعالیتهای قلمی نیز داشته و آثاری را ترجمه و تألیف کرده است. کتاب «چهرههایی از پدرم» یکی از کتابهای ثمین باغچهبان و حاوی خاطرات او از پدرش است؛ «جبار باغچهبان».
بخشی از کتاب چهره هایی از پدرم
«پدرم را خیلی در خواب میبینم. شاید هم هر شب. امّا بیشتر این خوابها خیلی کوتاه هستند. دو ـ سه ثانیهای بیشتر طول نمیکشند. مثلاً میبینم پدرم از من میپرسد: «ساعت چند است؟» یا از من میخواهد برایش یک چای با یک قاچ لیمو بیاورم. یا میگوید: «مثل اینکه کسی در زد.» یا میپرسد: «شالگردن مرا ندیدی؟...» گاهی هم فقط صدایش را خواب میبینم. مثلاً صدای سرفهاش را، صدای حرف زدنش را، صدای درس دادنش را به بچههای ناشنوا!...
خوابهای طولانی هم میبینم، امّا خیلی بهندرت. این خوابها موضوع معینی ندارند. بیسروته هستند. قروقاتی هستند، مثل توهم، مثل خیالبافی... گاه چند موضوع که هیچ ربطی باهم ندارند، در خواب قاتی میشوند، پسوپیش میشوند و از اینشاخه به آنشاخه میپرند. کمتر چیزی در این خوابها شبیه واقعیت است، بهجز چهرهها... فقط چهرههای آشنا هستند که در خواب چندان تغییری نمیکنند.
پریشبها باز پدرم را در خواب دیدم. چه خواب بیسروته و قروقاتی و بامزهای بود. به خودم گفتم: «حالا که تو داری با این نوشتهها چهرههایی از او را نقاشی میکنی، چه عیبی دارد که چهرهای از او را هم همانطور که در خواب دیدهای نقاشی کنی؟...» بالاخره خواب «خواب» است. خواب دیدن که غدغن نیست. تعریف کردن خواب هم که مسئولیتی ندارد، فوقش این است که ممکن است بعضیها بگویند: «پُر خورده بودی.» خُب...، پر خورده باشم. بههرحال اگر این نوشته پرتوپلا، مزخرف یا هر جوری هست، مربوط به فعالیت ذهن آشفتهٔ تو در خواب است. مزخرف بودنش هم فقط مربوط به خودت است. بله، پریشبها پدرم را در خواب دیدم.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۲ صفحه