کتاب جک ریچر (جلد دوازدهم: غریبه ای در شهر)

کتاب غریبه ای در شهر نوشتهٔ لی چایلد و ترجمهٔ محمد عباس آبادی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان هیجان‌انگیز آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب غریبه ای در شهر

کتاب غریبه ای در شهر که جلد دوازدهم از مجموعهٔ «کتاب‌های جک ریچر» است، رمانی است که در ۷۳ فصل نوشته شده است. در این رمان، دو شهر دورافتاده در کلرادو با نام‌های «هوپ» و «دیسپِر» وجود دارد که در میانشان چیزی جز جاده‌ای دوازده مایلی به چشم نمی‌خورد. «جک ریچر»، مردی بدون ترس و بدون چیزی برای از دست‌دادن، به جنگ با شهری می‌رود که قصد جانش را کرده است. او اصلاً توقع چنین اتفاقی را نداشت و تنها داشت از دیسپِر رد می‌شد و سرش به کار خودش گرم بود، اما چند دقیقه پس از حضور او در این شهر، شخصی بالارتبه به بیمارستان منتقل می‌شود. ریچر با رفتن به شهر هوپ، خود را آمادهٔ نبرد با سازمانی می‌کند که در مکانی صنعتی و حصاربندی‌شده، کارهایی انجام می‌دهد که باید از چشم بقیه پنهان بماند. جک ریچر همانند همیشه با استفاده از هوش و مهارت کم‌نظیر خود، درگیر داستانی هیجان‌انگیز شده است.

خواندن کتاب غریبه ای در شهر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره لی چایلد

«جیم گرانت» با نام مستعار لی چایلد، نویسنده‌ای بریتانیایی است که در ۱۹ اکتبر ۱۹۵۴ در کاونتری به دنیا آمد. او به تحصیل در رشتهٔ حقوق در شفیلد پرداخت و پس از آن، ۱۸ سال در تلویزیون منچستر کار کرد تا در ۴۰سالگی، به‌علت تعدیل نیرو از کار اخراج شد. در چنین مقطعی از زندگی که افراد خود را غرق در بحران می‌یابند، او از فرصت به دست‌آمده استفاده کرد و ازآنجاکه همیشه به خواندن آثار ادبی علاقه‌مند بود، مقداری مداد و کاغذ خرید و پس از چندی، اولین رمان از مجموعه داستان‌های «جک ریچر» را با نام «قتلگاه» منتشر کرد. قتلگاه علاوه بر دریافت جایزهٔ آنتونی برای بهترین رمان اول، با استقبال کم‌نظیر مخاطبان ادبیات جنایی مواجه شد و بدین‌ترتیب، قسمت‌های بعدی این مجموعه نیز یکی پس از دیگری به بازار نشر آمد و هر کدام موفقیتی بیش از پیش برای لی چایلد به ارمغان آورد. در سال ۲۰۱۲ فیلمی با بازی تام کروز بر اساس کتاب نهم این مجموعه ساخته شد. او پس از توفیق رمان اولش در ایالات متحده، در سال ۱۹۹۸ به این کشور مهاجرت کرد و در سال ۲۰۰۹ به‌عنوان رئیس انجمن جنایی‌نویسان آمریکا انتخاب شد.

بخشی از کتاب غریبه ای در شهر

«تصویر حرارتیْ آسمان بالای کارخانه را به‌شدت درخشان نشان می‌داد. حرارت به‌صورت امواجی به‌اندازهٔ شراره‌های خورشیدی از بوته‌ها و کوره‌های خاموش بیرون می‌زد. دیوار فلزی گرم بود. به شکل یک نوار افقی پیوستهٔ سبزرنگ نشان داده می‌شد. در منتهی‌الیه جنوبی خیلی روشن‌تر بود. در اطراف ساختمان سری خیلی داغ‌تر بود. روی صفحه‌نمایش به‌شدت می‌درخشید.

ریچر گفت: «عجب اسقاطگاهی.»

وان گفت: «متأسفانه تمام این مدت اونجا سخت مشغول کار بودن.»

به نظر می‌رسید تمام فضای وسیع پارکینگ خالی باشد. دروازهٔ پرسنل بسته به نظر می‌آمد. ریچر مستقیماً به آن نگاه نکرد. داشت در زیر طیف مرئی، در اشعهٔ مادون‌قرمز اطلاعات بهتری به دست می‌آورد.

وان گفت: «نگهبان نذاشتن؟»

ریچر گفت: «از دیوار اطمینان دارن. بایدم اطمینان داشته باشن. دیوار بزرگیه.»

آهسته در سکوت و تاریکی به راهشان ادامه دادند، پارکینگ و منتهی‌الیه شمالی کارخانه را پشت سر گذاشتند و وارد جادهٔ کامیون‌ها شدند. بعد از پنجاه متر توقف کردند. جاده‌های کوفتهٔ تاهوها روی صفحه‌نمایش ظاهر شد. به شکلی تقریباً نامحسوس روشن‌تر از بوته‌زار اطراف بودند. خاکش فشرده بود و هیچ منفذ میکروسکوپی‌ای در آن نبود، بنابراین هوا بهش نمی‌رسید، ازاین‌رو در پایان روز کمی دیرتر خنک می‌شد. ریچر اشاره کرد و وان فرمان را چرخاند و از روی آسفالت خارج شد. به صفحه‌نمایش زل زد و موازی با شیارها پیش رفت. ماشین روی زمین ناهموار جست‌وخیز می‌کرد. او مسیری به شکل یک عدد ۸ بزرگ را دنبال کرد. چشم بی‌حرکت دوربین چیزی جز صحرای سبز ــ خاکستری را در پیش رویشان نشان نمی‌داد. سپس دیوار سنگ نتراشیده را تشخیص داد. مجتمع مسکونی. سنگ‌ها مقداری از گرمای روز را در خود نگه داشته بودند. دیوار به شکل یک نوار خالدار با ارتفاع کم شبیه به مار در فاصلهٔ پنجاه‌متری در سمت راست ظاهر شد. سیال و بی‌نهایت طولانی بود.»